eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید : 🔴 به مردم بگویید امام زمان پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔸 بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. 🔹از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🔻در وصیت‌نامه نوشته بود : 🔸من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... 🔹پدر و مادر عزیزم ! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... 🔸پدر و مادر عزیزم ! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم. جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. 🔹این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. 🔸به مردم دلداری بدهید، به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔹بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. 🔸بگویید که ما را فراموش نکنند. 🔺 بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. 👤 راوی: سردارحسین کاجی 📚 برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار صفحه ١٩٢ تا ١٩۵
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺دفاع عجیب شهید از ارتش 👈🏻شهید مصطفی چمران در یکی از نطق‌های خود در مجلس شورای اسلامی و در مخالفت با انحلال ارتش، دفاع همه جانبه‌ای از این نیروی مردمی داشت و عباراتی را بکار برد که به مذاق برخی خوش نیامد ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
30.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🚨 انتشار نخستین بار؛ سال قبل در چنین روزی آخرین سخنرانی سردار سلیمانی در جمع فرماندهان سپاه 🔹️ تبیین معنای «عمل مقدس» توسط حاج قاسم سلیمانی @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتادم ✍ “نه” گفتم و قلبم مچاله شد.. “نه” گفتم و زمان ایستاد.
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍ باید حدسش را میزدم. سرش را می بریدی از اصولش نمیگذشت. ابرویی بالا دادم: - فکر نمیکنم حرف خاصی واسه گفتن باشه.. پس اجازه بدین رد شم.. ابرویی در هم کشید. این پسر اخم کردن هم بلد بود. - اگه حرف خاصی نبود، امروزو مرخصی نمیگرفتم بیام اینجا.. پس باید.. “باید” اش زیادی محکم بود و استفاده از این کلمه در برابر سارا نوعی اعلام جنگ محسوب میشد. با حرص نفس کشیدم. تن صدایم کمی خشن شد: - باید؟؟ باید چی؟؟ انگار قصد کوتاه آمدن نداشت. سخت و مردانه جواب داد: - باید جوابم سوالمو بدین... کدام سوال؟؟ گیجی به وجودم تزریق شد و حالم را فراموش کردم: - سوالِ ؟؟ چه سوالی؟؟ بدون نرمش در مقابلم ایستاد و دستانش را کنار بدنش پایین آورد: - چرا به مادرم گفتین نه؟؟ این سوال چه معنی داشت؟؟؟ دوست داشتن؟؟ یا عصبانیت برایِ خورد شدنِ غرور جنگی اش؟؟ مخلوطی از احساسات مختلف به سمتم هجوم آورد. او چه میدانست از خرابیِ این روزهایم؟ و فقط زخم خورده ی یک جواب منفی و شکسته شدنِ غرورش بود... کاش میشد پنج انگشتم را روی صورتش حک کنم تا شاید خنک شود این دلتنگیِ سر رفته از ظرفِ وجودم. سوالش را به همان تیزی قبل تکرار کرد و من پرسیدم که مگر فرقی هم دارد؟؟؟ و او باز با لحنی سرکش جواب داد که اگر فرق نداشت، وقتش را اینجا تلف نمیکرد. و چه سرمایی داشت حرفهایش... این مرد میتوانست خیلی بد باشد.. بدتر از عثمان و زیباتر از صوفی. و چه میخواست؟؟ اینکه به من بفهماند با وجودِ سرطان و عمرِ کوتاه، منت به سرم گذاشته و خواستگاری کرده؟؟؟ اینکه باید با سر قبول میکردم و تشکر؟؟ زندگی برادرم را به او مدیون بودم. پس باید غرورش را برمیگردانم. من دیگر چیزی برایِ از دست دادن نداشتم. عصبی ونفس نفس زنان با صدایی بلند خطابش کردم: - سرتو بگیر بالا و نگام کن😡 اخمش عمیقتر شد.اما سر بلند نکرد... این بار با خشم بیشتر فریاد زدم که سرت را بلند کن و خوب تماشا کن. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_یکم ✍ باید حدسش را میزدم. سرش را می بریدی از اصولش نم
حیاط امامزاده در آن وقت ظهر خیلی خلوت بود، اما صدایِ بلندم با آن زبانِ غریبِ آلمانی، توجه چند پیرزن را به طرفمان جلب کرد. سینه ی حسام به تندی بالا و پایین میرفت و این یعنی دوز عصبانیتش سر به فلک می کشید. با چشمانی به خون نشسته سر بلند و به صورتم نگاه انداخت. این اولین دیدارِ چشمانش بود...💔 رنگِ نگاهش درست مثل فاطمه خانم قهوه ای تیره بود. باید اعتراف میکردم: - یه نگاه حلاله.. پس خوب تماشا کن.. می بینی، ابروهام تازه دراومده.. ولی خب با مداد پر رنگشون کردم شالم را کمی عقب دادم: - بببین .. موهام واسه خاطره شیمی درمانی ریخته.. البته بگمااا، اگربا دقت به سرم دست بکشی، تارهایِ تازه جوونه زدشو میتونی حس کنی.. ولی خب، سرطانه دیگه.. یهو دیدی فردا دوباره رفتم زیر شیمی درمانی و هیچی از این یه سانت مو هم نموند.. صورتمو ببین.. عین اسکلت.. از کلِ هیکلم فقط یه مشت استخون مونده و یه جفت چشم آبی که امروز فرداست دیگه بره زیرِ خاک... پس عقلا این آدم به درد زندگی نمیخوره... چون علاوه بر امروز فردا بودن.. مدام یا درد داره یا تهوع... همش هم یه گوشه افتاده و داره روزایِ باقی مونده رو با خساستِ خاصی نفس میکشه که یه وقت یه ثانیه از دستش در نره.. حالا شما لطف کردی.. منت به سرم ما گذاشتی اومدی .. من از شما تشکر میکنم.. و واسه غرور خورد شدتون یه دنیا عذر خواهی میکنم. میخواستی همینا رو بشنوی؟؟ اینکه اگه جواب منفی بود واسه ایرادهاییِ که خودم داشتم و شما در عین جوونمردی کامل بودی؟؟ باشه آقا من پام لبِ گورِ راحت شدی؟؟؟ دستانش مشت شد، آنقدر سفت و سخت که سفید شدنشان را میدیدم... و بی هیچ حرفی با قدمهایی تند چند گام به عقب گذاشت و رفت.. منِ بیچاره از زورِ درد رویِ زمین نشستم و قدمهایِ خشم زده اش را نظاره گر شدم... ⏪ ...
▪️ بخشی از وصیتنامه شهید حاج ابراهیم همت درباره حضرت : 🔸 مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم؟ 🔹 کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. 🔺 اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد. ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کجـــــــــــای دنیا ایستاده ای خوب من؟! هر جا که هستی میشود نگاه مهربان تو را حس کرد...... خدا را شکر که تو را دارم مهربانم ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــ @khamenei_shohada
🌷 : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: ادامه مطلب در پست بعد 👇👇 ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌷 #یاد_شهدا #شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: #رحيم_پور_
شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق شهادت شهیدبرونسی در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در برونسی معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت :اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. @khamenei_shohada
🔴مهمان داریم پیکر مطهر دو شهید دفاع مقدس شناسایی شد؛ 🌷 شهیدان "حسین رسولی فریدونی" و "حسن حسنی سعدی" با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و از طریق پلاک هویت، شناسایی شدند. 🔰به گزارش روابط عمومی کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح؛ 🌷شهید حسن حسنی سعدی ،فرزند محمدعلی، متولد ۱۳۳۱/۹/۱ و 🌷شهید حسین رسولی فریدونی ،فرزند دیدارقلی، متولد ۱۳۲۱/۵/۱۳ ، هر دو شهید از نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، در عملیات والفجر ۳ در مهران در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۸ به فیض شهادت نائل آمدند و پیکر پاکشان در منطقه بر جای ماند. لازم به ذکر است شهید حسن حسنی سعدی دومین شهید خانواده است، این خانواده در سال ۶۲ یک شهید دیگر (شهید جواد حسنی سعدی) در دفاع مقدس تقدیم کرده بود که پیکر مطهرش پس از ۱۱ سال به آغوش خانواده برگشته بود.
شهادت ۳ تن از پاسداران عزیز روز سه شنبه ساعت ۱۶ در نیکشهر سیستان و بلوچستان 🔹روز سه شنبه ساعت ۱۶ دو دستگاه خودروی ناحیه مقاومت بسیج شهرستان نیکشهر که در مسیراسپکه به نیکشهر درحال تردد بوده در سه راهی مسیر بمپور- اسپکه مورد حمله یک دستگاه خودروی پژو ۴۰۵ قرارگرفت