eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتاد_یک
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 2⃣7⃣ مردی چهارشانه سنگ لحـــــد را برمیدارد .... ی دفعه میگویم ـ بزارید یبار دیگه ببینمش... ڪمی ڪنار می ڪشد و من خیره ب چهره ی سوووخته و زخم شده ات زمزمه می ڪنم.. ـ راستی اون روز پشت تلفن یادم رفت بگم... ـ منم دووووست ❤️دارمم..! وسنگ لحـــــد رامیگذارد... زهرا خانوم باناخن اززیر چادر صورتش را خراش میدهد.. مردبیل را برمیدارد بسم ا... میگوید و خاڪ میریزد... باهربار خاڪ ریختن گویی مرا جای تو دفن می ڪند.. چطور شد..ڪ تاب آوردم تورا ب خاڪ بسپارم! باد چادرم را ب بازی میگیرد... چشمهایم پراز اشڪ😭 میشود...و بلاخره ی قطره پلڪ ام را خیس می ڪند... ـ ببخش ؏ععععلی! ... اینا اشڪ نیست... ـ ذره ذره جوووووونمه... نگاهم خیره میمـــاند.... تداعی اخرین جمله ات... ـ میخـــــواستم بگم دووووست دارم ریحانه! روی خاڪ میفتم... خداحافظ همــررراز... خاڪ موسیقی احساس تورا میشنود.. ♻️ ... 💘 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهدا @khamenei_shohada
13981119_35386_128k.mp3
7M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش. ۱۳۹۸/۱۱/۱۹ @khamenei_shohada
حادثه نوزده بهمن ماه یک خط شکنی بزرگ بود، یک کار عظیم بود.  (مقام معظم رهبری) بہ یاد آنانڪہ . . . هـرگز فرود نیامدند تا نامِ ایران ، بر فراز آسمانهـا جاودان بماند نوزدهم بهمن یاد شهـدای تیزپرواز و گرامیباد. ✅به یادِ شهیدان عباس بابایے🌹 عباس دوران🌹 احمد کشورے🌹 روزبہ ناظریان🌹 علے اڪبرشیرودے🌹 @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️السلام علیڪ یاصاحب‌العصر‌و‌‌الزمان آقای من 🌸بارهااز‌همہ‌جاوهمہ‌ڪس رانده شدم ایڹ‌تو بودی‌ڪه مرا بازپناهم دادی🌸 🌸این همہ قلب تو را با گنہم خون‌کردم باز تا آمدم از راه، تو راهم دادے..🌸
🌺زیباترین غزل که به چشمم رسیدہ است چشم و گونه و لبخند ناب توست😍 🌤ـح است طلـــوع کن طلوع کن ای پنهانی ترین زاویه ی نگاهم تــو آنی که همیشه در هر شعر متولد می شوی پس طلوع کن طلوع کن، میان این قافیه های پر سکوت⭕️ طلـوع کن ...
بصیـــــــــرت
🌷« بِسـم ِربــِّـ الشــُّهداءِوالصِّدیقین »🌷 #فرازے_از_وصیت_نامہ بہ نام خالق هستی ؛ همان خدایی ڪه
✍مراسم عقدمون که خیلی ساده و خودمونی برگزار شد. مراسم عروسیمون هم خیلی ساده تر و همش باذکر صلوات بود.ابوذر برا عروسی خیلی خوب مدیریت کرد که اسراف نشه یا گناهی اتفاق نیفته. ✍آنقدر همیشه از من و کارهای من تعریف میکرد که خودم متعجب میشدم. حتی گاهی غذا بد میشد، ولی اون چنان با ولع و لذت میخورد که من فقط مینشستم نگاش میکردم.میگفتم از نظر من افتضاح شده. میگفت:" نه از نظر من که عالی شده، من نمیدونم چرا نظرت اینجوریه!!" واقعا خوبیهاش قابل توصیف نیست. من هیچ وقت نه اخمش رو دیدم نه صداش رو بلند کرد نه بی محبتی ازش دیدم. 🌷
🌷 👈 سوم بهمن ۱۳۴۴، در روستای گلجه از توابع شهر ابهر به دنیا آمد. پدرش روح‌الله نام داشت و شغلش پارچه‌فروشی بود 👈 بیستم بهمن ۱۳۶۴، در شلمچه به شهادتـــ🌷🕊ــــ رسید. اثری از پیکرش به دست نیامده بود 👈. سرانجام پیکر مطهرش در شهریور ماه سال۱۳۹۷ شناسایی و در گلزار شهدای الوند به خاک سپرده شد.🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از دوستان شهید پاشاپور نوشت: «او ادامه حاج قاسم بود. نسل بعد از فرمانده که اگر می‌ماند و ریش‌هایش سپید می‌شد قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون می‌شد.» با نام جهادی «اصغر ذاکر» از نیروهای مدافع حرم و از یاران حاج قاسم بود که هفته پیش به فرمانده و یاران همرزمش پیوست http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
😂😂 😂😂 تعداد مجروحین بالا ⬆️رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها💣 دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم باید با رمز حرف میزدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. – رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😏😏 -شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. -اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم – رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف تو بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ – بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. – بی‌مزه!😳😏 _ بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😂 😡😡کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم. 😠 http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
🔰 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران می‌آید» منتشر شد 🔺 در آستانه‌ی فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، در سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر رمان «آن مرد با باران می‌آید» اثر خانم وجیهه سامانی منتشر شد http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
🔰 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران می‌آید» منتشر شد 🔺 در آستانه‌ی فرا رسیدن سالروز پیروزی
🔹متن تقریظ رهبر انقلاب بر این رمان به این شرح است: بسمه تعالی بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه‌ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده‌ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان‌شاءالله. مرداد ۹۸ 🔸 رمان «آن مرد با باران می‌آید» توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده و به داستان زندگی خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط میپردازد که در مقطع تاریخی هفدهم شهریور تا بیست‌و‌ششم دی‌ماه ۱۳۵۷ درگیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شده‌اند. http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می آیم چون.... کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا حاج قاسم به امام حسین(ع) رسید چون سرباز مسلم زمان بود می آیم که بگویم برای ولایت سربازم نه سربار
فرمانده گردان امام علی(ع) تیپ 18الغدیر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 🔹نام پدر : حبیب الله 🔹تاریخ تولد : 1343 🔹محل تولد : استان یزد 🔹تحصیلات : دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف 🔹تاریخ شهادت : 21/11/64 🔹محل شهادت : منطقه ام الرصاص (عملیات والفجر8)
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهید فرمانده گردان امام علی(ع) تیپ 18الغدیر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) #شهید_محمد_رضا_پار
🌹 🔰در عملیات والفجر هشت همه یقین کرده بودند که ایشان شهید خواهد شد. شهید بزرگوار در چندین عملیات که شرکت کرده بود، با آرزوی شهادت رفته بود. 💠چند نوبت مجروح شد و باز هم جهاد در راه خدا را فراموش نکرد. در نهايت اين سردار سرافراز در عمليات والفجر هشت در حالي که فرمانده گردان امام علي (ع) درتيپ 18 الغدير بود در منطقه ام الرصاص به شهادت رسيد. سه سال بعدنيز برادرکوچکتر اومحمد حسين پارساييان در تاريخ 6/3/1367 در 16سالگي در جبهه خرمشهر به شهادت رسيد 🔘تمام دوستانش میگفتند او خصلتهاي زير را در تمام عمرش داشت: ـ بسيار متواضع و فروتن بود. ـ در انجام امور، بسيار دقت داشت. ـ سرعت عمل بالايي داشت. ـ نظم و ترتيب او زبانزد بود. ـ در کارها بسيار جدي و قاطع بود.
🌸 👇👇👇 اسیر شده بودیم. قرار شد برای خانواده هامون نامه بنویسیم. بین اسرا چندتا بی‌سواد و کم‌سواد هم بودندکه نمی‌توانستند نامه بنویسند.اون روزها چندتا کتاب برامون آورده بودند که لابه‌لای آنها نهج‌البلاغه هم بود. یه روز یکی از بچه های کم‌سواد اومد و بهم گفت: من نمی‌توانم نامه بنویسم، اما از نهج‌البلاغه یکی از نامه های‌کوتاه امیرالمومنین(ع) رو نوشتم روی این کاغذ، می‌خواهم بفرستمش برای بابام. تا نامه رو گرفتم و خوندم؛ از خنده روده‌بُر شدم. بنده خدا یک نامه‌ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود ...😄🌹
🔸بانگ الله اکبر ساعت 21 امشب در سراسر کشور طنین‌انداز می‌شود. 🔹همزمان ۲۲ نقطه تهران و ۴۰۰ شهر دیگر نورافشانی خواهد شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتاد_د
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 3⃣7⃣ چشمهایم را باز می ڪنم. پشتم ی بار دیگر میلرزد از فِ ڪری ڪ برای چنددقیقه از ذهنم گذشت. سرما ب قلـــبم نشسته...و دلم ڪم مانده از حلقم بیرون بیاید. ب تلفن همراهم ڪ دردستم عرق ڪرده؛ نگاه می ڪنم... چنددقیقه پیش سجاد پشت خط باعجله میگفت ڪ باید مرا ببیند.. ݘ خیال سختی بود ! دل ڪندن ازتوووو!! ب گلویم چنگ میزنم ـ عععععلی نمیشد دل بِ ڪنم...فِ ڪرش منوووووڪشت! روی تخت میشینم و ب عقیق براق دستم خیره میشوم. نفسهای تندم هنوز آرام نگرفته.خیــــال آن لحظه ڪ رویت خاڪ ریختند.دستم راروی سینه ام میگذارم و زیرلب میگویم ـ آااخ...قلبم 💔؏عععععلی! بلند میشوم و دراینه قدی اتاق فاطمـــه ب خودم نگاه می ڪنم.صورتم پراز اشڪ😭 و لبهایم ڪبود شده.. خدا خدا می ڪنم ڪ فِ ڪرم اشتباه باشد. ـ؏ععععلی خیال نَ ڪن راحته عزیزم. حتی تمرین خیــالیش مررررگه! شام راخوردیم وخانه خاموش شد...فاطمــــه دررخت خـــااب غلت میزند وسرش رامدام میخــاراند.حدس میزنم گرمش شده.بلند میشوم وڪولر راروشن می ڪنم.شب ازنیمه گذشته و هنوز سجاد نیامده.لب ب دندان میگیرم ـ خدایا خودت رحم ڪن. همان لحظــه صفحه گوشیم روشن میشود📱.ودوباره خاموش.روشن،خاموش! اسمش را بعداز مڪالمه سیو ڪرده بودم " داداش سجاد" لبم را بازبان تر می ڪنم و آهسته،طوری ڪ صدایم را ڪسی نشنودجواب میدهم: ـ بله...؟ ـ سلام زن داداش..ببخشید دیر شد عصبی میگویم😠 ـ ببخشم ؟؟ آقاسجاد دلم ترڪید..گفتید پنـــج دقیقه دیگه میاید!! نصفه شب شد! لحنش آرام است ـ شرمنده! ڪارمهم داشتم..حالا خودتون متوجه میشید قلـــبم ڪنده میشود.تاب نمی آورم.بی هوا میپرسم ؏عععععلی من شده..؟؟؟ مَ ڪثی طولانی می ڪند و بعدجواب میدهد ـ نشستید فِ ڪر وخیال ڪردید؟؟.. خودم راجمع وجور می ڪنم ـ دست خودم نبود مردم ازنگرانی!! ـ همه خـــاابن؟ ـ بله! ـ خب پس بیاید درو باز ڪنید من پشت درم!! متعجب میپرسم😳 ـ درِحیاط؟؟ ـ بله دیگه!! ـ الان میام!..فعلن ! تماس قطـــع میشود.ب اتاق فاطمــه میروم و چادرم رااز روی صندلی میز تحریرش برمیدارم. چادر راروی سرم میندازم و باعجله ب طبقه پایین میروم.دمپایی پام می ڪنم و ب حیاط میدوم. هوا ابری است و باران🌧 گرفته.. نم نم! قلـــبم راآماده شنیدن تلخ ترین خبر زندگی ام ڪرده ام.ب پشت در ڪ میرسم ی دم عمـــیق بدون بازدم!نفسم راحبس سینه ام می ڪنم!! تداعی چهره سجاد همـــانجور ڪ درخیالم بود باموهایی آشفته... بعد خبر پریدن توووو!! ابروهایم درهم میرود..." اون فقط ی فِ ڪر بود! ...آروم باش ریحانه" چشمهایم رامیبندم ودر را بازمی ڪم..آهسته و ذره ذره.میترسم باهمــان حال آشفته ببینمش.دررا ڪامل بازمی ڪنم ومات میمانم.😧 درسیاهی شب و سوسو زدن تیرچراغ برق ڪوچه ڪ چند مترآن طرف تراست...لبـــخند پردردت را میبینم.چندبار پلڪ میزنم! حتمن اشتباه شده!! ی دستت دورگردن سجاد است..انگارب او تِ ڪیه ڪرده ای!نور ماه🌙 نیمی از چهره ات را روشن ڪرده..مبهوت وبادهانی باز ی قدم جلو می آیم وچشمهایم راتنگ می ڪنم. ی پایت را بالا گرفته ای.! " حتمن آسیب دیده!" پوتین های خاڪی ڪ قطرات باران میخـــااهند گِل اش ڪنند. لباس رزم و...نگاه خسته ات ڪ برق میزند. اشڪ ولبخندم قاطی میشود...ازخانه بیرون می آیم ودرڪوچه مقابلت می ایستم ـ؏عععععلی!!؟😍 لبهایت بهم میخورد ـ جوووون ؏عععععلی...😘 موهایت بلند شده و تاپشت گردنت آمده.وهمین طور ریشت ڪ صورتت راپخته تر ڪرده چشمهای خمـــارو مژه های بلندت دلم رادوباره ب بند می ڪشد.دوس دارم ب آغوشت بیایم و گله ڪنم از روزهایی ڪ نبودی...بگویم چندروزی ڪ گذشت ازقرنها هم طولانی تربود... دوس دارم ازسرتا پایت را ببوسم. دست درموهای پرپشت و مِشْ ڪی ات ڪنم وگردو خاڪ سفر را بِ تِ ڪانم..اماسجاد مزاحم ست! ازین فِ ڪر بی اختیار لبخند میزنم.😅 نگاهت درنگاهم قفـــل و ڪل وجودمان درهم غرق شده.دست راستم راروی یقه وسینه ات می ڪشم...آااخ! خودتی..خودِ خودت!! ؏ععععلی من برگشته! نزدیڪ تر ڪ می آیم باچشم اشاره می ڪنی ب برادرت ولبت راگاز میگیری.😉ریز میخندم و فاصـــله میگیرم. پرازبغضی! پراز معصومیت درلبخندی ڪ قطرات باران واشڪ خیسش ڪرده... سجادباحالتی پراز شِ ڪایت والبته شوخی میگوید ـ ای باباا..بسه دیگه مردم ازبس وایسادم ...بریم توبشینید روتخت هی بهم نگاه ڪنید!! هردومیخندیم ..خنده ای ڪ میتوان هق هق رادرصـــدای بلندش شنید!! ادامه میدهد ـ راس میگم دیگه!.حداقل حرف بزنید دلممم نسوزه درضمــن بارونم داره شدید میشه ها. تودست مشت شده ات راآرام ب شِ ڪَمِش میزنی ـ ݘ غرغرو شدی سجاد!. مُحْ ڪم باش باید ی سرببرمت جنــگ آدم شی ♻️ ... 💘 ✫┄┅═══════════┅┄✫ 🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهدا @khamenei_shohada
بے تو هـــواےحوصله ام ابرے اسٺ و تو نیستے تا بداني چطور سخٺ اسٺ تو نیستے تا بدانےاندوه و نبودڹ و نداشتڹ تو پدر براستے چقدر سخٺ است... 🌷 🌷