eitaa logo
بصیرت
1.7هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
23.6هزار ویدیو
715 فایل
باسلام ضمن عرض خوش آمد به اعضای محترم کانال به اطلاع می رسانداین کانال حاوی مطالب ارزنده،خبری سیاسی،مذهبی،علمی می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 واکنش نبویان به بازداشت نبویان: وزارت اطلاعات به جای برخورد با فتنه گران، برخورد با انقلابیون را در دستورکار خود قرار داده است! 🔥 @mahramaneh1 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
⭕️ که بخشیده شد، هم بازداشت شد، ها هم توی شهر موتور سوار شدند فقط تکلیف ۱۷ میلیارد دلار ارز دولتی برای واردات کالاهای اساسی سال ۹۷ که غارت شد،چی شد؟!!! 👤 Hirkan 💠 به توییتر انقلابی بپیوندید: https://eitaa.com/twtenghelabi 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
شرح مختصری از زندگی امام هادی بمناسبت میلادباسعادت ایشان : نام: علی صلوات الله علیه(امام دهم) معروف ترین القاب: هادی؛نقی کنیه:ابوالحسن نام پدر:محمدتقی(امام نهم) نام مادر:سمانه مغربیه نام همسر:حدیث یا سلیل تعدادفرزندان :۴پسر۲دختر تاریخ ولادت:۱۵ذی الحجه سال۲۱۲ه،قمری محل تولد:صریا نزدیک مدینه مدت عمرشریف:۴۲سال مدت امامت:۳۳سال حاکمان وقت: متوکل ،معتز و معتمدعباسی تاریخ شهادت:سوم رجب سال۲۵۴ علت شهادت:زهر محل شهادت: سامرا مهمترین آثار: زیارت جامعه کبیره؛زیارت غدیریه و آماده کردن زمینه فکری شیعیان برای غیبت و مبارزه با فرقه های مختلف ازجمله صوفیان و.... اوضاع سیاسی:خفقان شدید متوکل(علیه لعنت) ۱۴ سال حکومت کرد۱۷بارزمین کربلا راشخم زد و جو کاشت از احادیث امام هادی(ع): أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ:  فروتنى آن است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو چنان باشند. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
@Thiqlayn 🌷🍃💐🌱🌸🍀🌼🌴🌹🌲 گرفته جان، نفسم در ثناى حضرت هادی دُرِ سخن بفشانم به پاى حضرت هادی نداشت طوطىِ جانم هنوز لانه به جسمم که بود مرغ دلم، آشناى حضرت هادی صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا صفاست در حرم با صفاى حضرت هادی مقربان الهى، فرشتگان بهشتی کِشند منّت لطف و عطاى حضرت هادی ز دست، رفته شکیبم؛ خدا کند که نصیبم... شود زیارت صحن و سراى حضرت هادی درندگان زمین، التجا برند به سویش پرندگان هوا، در هواى حضرت هادی اگر به سامره‏‌ام اوفتد گذر، سر و جان را کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادی دلم که درد گناهش به احتضار کشانده پناه برده به دارالشفاى حضرت هادی مرا چه قدر که گردم گداى خاک‌نشینش که هست خازن جنّت، گداى حضرت هادی دهد به روح لطیف مَلَک، صفا و طراوت ملاحت سخن دلرباى حضرت هادی به خاک، عطر بهشتى پراکنَد، اگر آید نسیمى از طرف سامراى حضرت هادی به عمْر دهر، مرا گر دهند عمْر، نیَرزد به لحظه‏‌اى که کنم جان، فداى حضرت هادی به تیرگى نبَرى روى و راه خود نکنى گم هدایت است به ظلّ لواى حضرت هادی بخوان زیارت پر فیض ”جامعه“ که بَرى پی به ارزش سخن دلرباى حضرت هادی مرا رضایت ”ابن‌الرضا“ خوش است که دانم بوَد رضاى خدا در رضایت حضرت هادی 🌺🌿🌻☘🌷🍃💐🌱🌸🍀 سازگار 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
⁩💠در زمان حضرت امام هادی علیه‌السلام شخصی از یکی از شهرهای دور نامه‌ای نوشت، 👈 که آقا من دور از شما هستم، گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم؛ به هر حال چه کنم؟ 🔹حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک‏» لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نیستیم. 📚بحارالانوار/ ج۵۳ 🌸 ولادت پربرکت ( علیه السلام) مبارک 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
تشرّف محمد علی فشندی تهرانی سال اولی که به مکه مشرّف شدم از خدا خواستم ٢٠ سفر به مکه بیایم تا بلکه امام زمان (علیه السلام) را هم زیارت کنم. بعد از سفر بیستم نیز، خداوند منّت نهاد وسفرهای دیگر هم به زیارت خانه خدا موفق شدم. ظاهرا سال ١٣۵٣ بود به عنوان کمکی کاروان از تهران رفته بودم، شب هشتم از مکه آمدم برای عرفات تا مقدمات کار را فراهم کنم که فردا شب وقتی حاجی ها همه باید در عرفات باشند از جهت چادر ووضع منزل نگران نباشند. شرطه ای آمد وگفت: آقا چرا الآن آمدی؟ کسی نیست. گفتم: برای این جهت که مقدمات کار را آماده کرده باشم. گفت: پس امشب باید خواب نروی. گفتم: چرا؟ گفت: به خاطر آن که ممکن است دزدی بیاید ودستبرد بزند. گفتم: باشد. وبعد از رفتن شرطه، تصمیم گرفتم، شب را نخوابم. برای نافله شب ودعاها وضو گرفته، مشغول نافله شدم. بعد از نماز شب، حالی پیدا کردم ودر همین حال بود که شخصی آمد درب چادر وبعد از سلام وارد شد ونام مرا برد، من از جا بلند شدم پتویی چند لا کرده زیر پای آقا افکندم. او نشست وفرمود: چایی درست کن گفتم: اتفاقا تمام اسباب چایی حاضر است ولی چای خشک از مکه نیاورده ام وفراموش کرده ام. فرمود: شما آب روی چراغ بگذار تا من چایی بیاورم. از میان چادر بیرون رفت ومن هم آب را روی چراغ گذاشتم: طولی نکشید که برگشت ویک بسته چای در حدود ٨٠ الی ١٠٠ گرم به دست من داد. چایی را دم کرده پیش رویش گذاردم، خورد وفرمود: خودت هم بخور، من هم خوردم؛ اتفاقا عطش هم داشتم چایی لذت خوبی برای من داشت. بعد فرمود: غذا چه داری؟ عرض کردم: نان. فرمود: نان خورش چه داری؟ گفتم: پنیر. فرمود: من پنیر نمی خواهم(۳۵۴). عرض کردم: ماست هم از ایران آورده ام. فرمود: بیاور. گفتم: این که از خود من نیست مال تمام اهل کاروان است. فرمود: ما سهم خود را می خوریم. دو سه لقمه خورد. در این وقت چهار جوان که موهای پشت لبشان تازه سبز شده بود، جلوی چادر آمدند، با خود گفتم: نکند اینها دزد باشند. اما دیدم سلام کردند وآن شخص جواب داد. خاطرم جمع شد. سپس نشستند وآن آقا فرمود: شما هم چند لقمه بخورید. آنها هم خوردند. سپس آقا به آنها فرمود: شما بروید. خداحافظی کردند ورفتند. ولی خود آقا ماند ودر حالی که نگاه به من داشت سه بار فرمود: خوشا به حالت حاج محمد علی. گریه راه گلویم را گرفت. گفتم: از چه جهت؟ فرمود: چون امشب کسی در این بیابان برای بیتوته نمی آید، این شبی است که جدّم امام حسین (علیه السلام) در این بیابان آمده. بعد فرمود: دلت می خواهد نماز ودعای مخصوص که از جدم هست بخوانی؟ گفتم: آری. فرمود: برخیز غسل کن ووضو بگیر. عرض کردم: هوا طوری نیست که من با آب سرد بتوانم غسل کنم. فرمود: من بیرون می روم تو آب را گرم کن وغسل نما. او بیرون رفت، من هم بدون اینکه توجه داشته باشم چه می کنم واین کیست، وسیله غسل را فراهم کرده وغسل نمودم ووضو گرفتم؛ دیدم آقا برگشت. فرمود: حاج محمد علی غسل کردی ووضو ساختی؟ گفتم: بلی. فرمود: دو رکعت نماز بجا بیاور، بعد از حمد ١١ مرتبه سوره «قل هو الله» بخوان واین نماز امام حسین (علیه السلام) در این مکان است. بعد از نماز شروع کرد، دعایی خواند که یک ربع الی بیست دقیقه طول کشید ولی هنگام قرائت اشک مانند ناودان از چشم مبارکش جریان داشت. هر جمله دعا را که می خواند در ذهن من می ماند وحفظم می شد. دیدم دعای خوبی است مضامین عالی دارد ومن با اینکه دعا زیاد می خواندم وبا کتب دعا آشنا بودم به مانند این دعا برخورد نکرده بودم لهذا در فکرم خطور کرد وتصمیم گرفتم فردا برای روحانی کاروان بگویم بنویسد؛ لیکن تا این فکر در ذهنم آمد آقا از فکر من خبردار شد برگشت وفرمود: این خیال را از دل بیرون کن؛ زیرا این دعا در هیچ کتابی نوشته نشده ومخصوص امام (علیه السلام) است واز یاد تو می رود. بعد از تمام شدن دعا نشستم وعرض کردم: آقا آیا توحید من خوب است که می گویم: این درخت وگیاه وزمین وهمه اینها را خدا آفریده؟ فرمود: خوب است وبیشتر از این از تو انتظار نمی رود. عرض کردم: آیا من دوست اهل بیت هستم؟ فرمود: آری وتا آخر هم هستید واگر آخر کار شیطان ها فریب دهند آل محمد به فریاد می رسند. عرض کردم: آیا امام زمان در این بیابان تشریف می آورند؟ فرمود: امام الآن در چادر نشسته. - با این که حضرت به صراحت فرمود، اما من متوجه نشدم - وبه ذهنم رسید، که: «یعنی امام در چادر مخصوص به خودش نشسته». بعد گفتم: آیا فردا امام با حاجی ها در عرفات می آید؟ فرمود: آری. گفتم: کجاست؟ فرمود: در «جبل الرحمة» است. عرض کردم: اگر رفقا بروند می بینند؟ فرمود: می بینند ولی نمی شناسند. گفتم: فردا شب امام در چادرهای حجاج می آید ونظر دارد؟ فرمود: در چادر شما چون فردا شب مصیبت عمویم حضرت ابو الفضل خوانده می شود، امام می آید. بعدا دو اسکناس صد ریالی سعودی به من داد وفرمود: یک عمل عمره برای پدرم به جای بیاور. گفتم: اسم پدر
شما چیست؟ فرمود: حسن. عرض کردم: اسم شما؟ فرمود: سید مهدی. قبول کردم. آقا بلند شد برود. او را تا دم چادر بدرقه کردم. حضرت برای معانقه برگشت وبا هم معانقه نمودیم وخوب یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم. سپس مقداری پول خرد سعودی به من داده فرمودند: برگرد. تا برگشتم، دیگر او را ندیدم، این طرف وآن طرف نظر کردم کسی را نیافتم. داخل چادر شدم ومشغول فکر که این شخص کی بود. پس از مدتی فکر، با قرائن زیاد مخصوصا اینکه نام مرا برد واز نیت من خبر داد ونام پدرش ونام خودش را بیان فرمود، فهمیدم امام زمان (علیه السلام) شروع کردم به گریه کردن. یک وقت متوجه شدم شرطه آمده ومی گوید: مگر دزدها سر وقت تو آمدند؟ گفتم: نه. گفت: پس چه شده؟ گفتم: مشغول مناجات با خدایم. به هرحال به یاد آن حضرت تا صبح گریستم وفردا که کاروان آمد، قصه را برای روحانی کاروان گفتم. او هم به مردم گفت: متوجه باشید که این کاروان مورد توجه امام (علیه السلام) است. تمام مطالب را به روحانی کاروان گفتم، فقط فراموش کردم که بگویم آقا فرموده فردا شب چون در چادر شما مصیبت عمویم خوانده می شود می آیم. شب شد اهل کاروان جلسه ای تشکیل دادند وضمنا حالت توسل آن هم به حضرت عباس (علیه السلام) بود. اینجا بیان امام زمان (علیه السلام) یادم آمد؛ هرچه نگاه کردم آن حضرت را داخل چادر ندیدم ناراحت شدم وبا خود گفتم: خدایا وعده امام حق است. بی اختیار از مجلس بیرون شدم. درب چادر همان آقا را دیدم. عرض ادب کرده می خواستم اشاره کنم، مردم بیایند، آن حضرت را ببینند، اما آقا اشاره کرد: حرف مزن. به همان حال ایستاده بود تا روضه تمام شد ودیگر حضرت را ندیدم. داخل چادر شده جریان را تعریف نمودم 📗 شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج ١، ص ١۴٩ 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
سیدرضا مؤید لطف امام هادى و نور ولایتش ما را اسیر کرده به دام محبتش بر لطف بى کرانۀ او بسته ‏ایم دل امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش منت خداى را که به ما کرده مرحمت توفیق برگزارى جشن ولادتش تبریک باد بانوى کبرى سمانه را کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش ماه تمام و نیمۀ ذى حجه مطلعش خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش این است آن امام که تقدیر ایزدى بعد از جواد داده مقام امامتش این است آن امام که ذرات کائنات اقرار کرده‏ اند به جود و کرامتش این است آن امام که در برکة السّباع شیران شوند رام و گذارند حرمتش این است آن امام که از نقش پرده هم ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش این است آن امام که دشمن به چند بار رخسار عجز سوده به درگاه عزتش سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى چون سه على دیگر باشد عبادتش افزون ز ریگ هاى بیابان عطاى او بیش از ستاره ‏هاى درخشان فضیلتش مائیم و دست و دامن آن حجت خدا چون نا امید کس نشود از عنایتش گردیده‏ ایم جمع به ذیل لواى او افکنده‏ ایم دست به دامان رحمتش از آستان قدس رضا هدیه مى‏ کنیم آه دلى به غربت و اشکى به تربتش یارب بحق فاطمه با فتح کربلا بگشا بروى ما همه راه زیارتش از لطف آن امام (مؤید) مؤید است کو را نشان خدمت آل محمد است 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
🔻سخن اصلاح طلبان در مورد آیت الله مصباح یزدی را قبول ندارم/ ایشان از پنجاه سال قبل فیلسوفی مبارز بود صادق خرازی، فعال اصلاح‌طلب: 🔹بنده آیت الله مصباح را فیلسوف صمدانی، مفسر و عالم ربانی می دانم و جایگاه ویژه ای برای این شخصیت بزرگوار قائل بوده و هستم. 🔹آیت الله مصباح یزدی از ابتدا مبارز واقعی بوده و هست و همواره در برابر تحریف ها و انحرافات ایستاده و شجاعانه برخورد کرده است. 🔹بنده سخنان برخی دوستان اصلاح طلب درباره آیت الله مصباح یزدی را قبول ندارم، چون ایشان بیش از پنجاه سال است که در میدان واقعی مبارزه قرار دارد و شخصیت هایی همچون ایشان در حوزه بسیار کم هستند. 🔹آیت الله مصباح یزدی از معدود علمایی است که تغییری در اعتقادات و نظریات شان اتفاق نیفتاده و ثابت قدم در مسیر مبارزه با منحرفان ایستاده اند. ✅ @Rajanews 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه صدای ها در میاید نه صدای دنبال کنندگان نه صدای نه حتی صدای برخی از سیاسیون داخلی.. نه صدای اکانت های سازمانی.. نه صدای خبرنگاران پولی ... نه نه نه ... چون او سیاه است ! است ! اهل است! و با است! ° محمد ° @OfficialTwitTelegram 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
animation.gif
91.5K
🔴هر روز خود را با نام خدا شروع کنید 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷صبحتون بخیر ; ان شاالله در پناه قرآن روز خوبی را شروع کرده باشید. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سعدی علیه الرحمه: 🌼سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی 🌼عشق محمد بس است و آل محمد 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سرود زیبای "یک یا علی" 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
امیرالمؤمنین علیه‌السلام: بادِرِ الفُرصَةَ قبلَ أن تكونَ غُصّةً . فرصت را درياب، پيش از آن كه به اندوه تبديل شود 🔹غرر الحكم : 4362 •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• کانال داستان‌های آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾• کد حدیث:1402009 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!! این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است! 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
‍ 🎩 قطب الدین راوندی نقل می‌کند: متوکّل از هندوستان یک شعبده‌باز را احضار کرد، چون هند مرکز علوم غریبه بود. ⁉️ چه خبر است که متوکل با آن قدرت، با آن ثروت، اینجور بیچاره می‌شود که مهمترین فنّان علوم غریبه را به سامره می‌آورد؟! 👤 گفت: من از تو یک مطلب می‌خواهم و آن این است که (علیهماالسلام) را پیش مردم خجل کنی. 🍽 این فحل هندی گفت: مجلسی بیارا، سفره‌ای بینداز، بر سر آن سفره گرده‌های نان بگذار، او را هم بیاور، مرا پهلوی او بنشان. 👥 تمام زُعمای قوم، رجال حکومت عباسی، همه هستند (خاقان، علما، وزرا)؛ مجلس آراسته شد، سفره انداخت، امام را کنار شعبده‌باز نشاند. 🍪 هنگام غذا شد؛ حضرت دست دراز کرد به گرده‌ی نان، نان پرید، به گرده‌ی نان دوم دست دراز کرد، نان پرید، به گرده‌ی نان سوم دست دراز کرد، نان پرید. 😂 همه‌ی حاضرین به خنده افتادند که این جور امام دهم منفعل شد؛ در این هنگام امام صبر کرد او تمام هنر را نشان بدهد. 🦁 متوکّل تکیه داده بود به متکایی که بر آن تکیه‌گاه، یک نقش شیر بود؛ علیه‌السلام دست گذاشت روی همان نقش، یک کلمه گفت: خُذهُ، بگیر او را؛ یک مرتبه شیر پرید، مجلسی نماند، شعبده‌باز را بلعید، شیر آمد مقابل حضرت زانو زد، امام دهم اشاره کرد، برگشت به متکأ! 🐍 کاری کرد که موسی بن عمران علیه‌السلام نکرد؛ موسی عصا را انداخت، سِحر سحره را بلعید؛‌ اما عصا جسم بود، حجم داشت، ابعاد ثلاثه داشت. ❇️ قدرت الهی را که نشان داد؟ موسی و عیسی و همه باید تماشا کنند. ‼️ نقش و رنگ و... آن هم نقش پرده؛ اشاره‌ای کرد، بدن را خورد، بعد هم برگشت به همانجا، باز شد نقش؛ یعنی چه؟ یعنی کلید و ، در دست علی بن محمد علیهماالسلام است. 👈🏻 این است و أمره إلیکم : «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.» 🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲۳/ ارديبهشت/ ۱۳۹۲ ◻️ 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
ابوذر در ضمن حدیثی گسترده، یک سال پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، در مسجدالحرام، دست به حلقه در بیت الله الحرام گرفته و می گفت: ... دقیقا پیامبر خداصلی الله علیه وآله را در سال گذشته دیدم که همین حلقه را به دست گرفته بود و می فرمود: ای مردم" اگر آنقدر روزه بگیرید که بسان میخ ها[لاغر] شوید و اگر آنقدر نماز بخوانید که همانند کمان ها [خمیده] گردید اگر آنقدر و دعا بخوانید تا این که قطعه قطعه و بند بند گردید و در آن حال بغض علی بن ابی طالب علیه السلام را به دل داشته باشید، خدا شما را به رو در آتش افکند. ای ابوالحسن بپاخیز و دستت را در دستم بگذار، زیرا خدا، من و تو را از یک شجره گزینش کرد، که من تنه آنم و تو شاخسار آن، پس هر که شاخه آن راببرد، خدا او را به صورتش در آتش افکند. 📗کنزالفوائد، ج 2، ص 180; بحارالانوار، ج 32، ص 310، ح 275; موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج 8، صص 68-69، ح 3174-3179.(پایگاه اطلاع رسانی حوزه) 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
متوکل، نویسنده ای مسیحی داشت که احترام بسیاری برای او می گذاشت و به خاطر علاقه اش او را با کنیه ابونوح صدا می زد. عده ای از درباریان گفتند: نباید کافر را با کنیه اش صدا زد. متوکل از فقها استمداد کرد؛ اما نتیجه ای نگرفت. سؤال را نزد امام هادی (ع) فرستاد. امام در پاسخ چنین نوشت: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. تَبَّتْ یدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» با این پاسخ، جایز بودن این عمل و وقوع آن در قرآن را متذکر شد 📗 جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام هادی (ع)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1381، چ 1، ص 19. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
ابو القاسم بغدادی از زرّافه نقل می کند که متوکل عباسی دستور داد حضرت امام هادی علیه السلام در روز تشریفاتی «یوم السلام» همراه با مردم شرکت کند. وزیرش «فتح بن خاقان» مخالف این تصمیم بود، ولی متوکل ستمگر گفت: این کار حتما باید انجام گیرد! سرانجام امام علی النقی علیه السلام مجبور شد با پای پیاده در راهپیمایی شرکت کند، در حالی که متوکل و وزیرش سوار اسب بودند. حضرت در گرمای سوزان عرق ریزان در حالی که انگشتش مجروح شده بود، حرکت می کرد. زرّافه می گوید: با اینکه شیعه نبودم، [بر حال او رقت کردم و[ گفتم: از پسر عمویت متوکل غمگین و ناراحت نباش! امام هادی علیه السلام به آیه 65 سوره هود که می فرماید: «تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیّامٍ ذلِکَ وَعَدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»؛ «[حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانه تان بهره مند گردید. این وعده ای است که دروغ نخواهد بود.» اشاره کرده و آنگاه فرمود: «من در پیشگاه الهی از ناقه حضرت صالح کم ارزش تر نیستم و شما تا سه روز در این دنیا بگذرانید، وعده خدا را حتمی خواهید یافت.» زرافه می گوید: در همسایگی من معلم شیعه ای بود که من گاهی با او شوخی می کردم. به او گفتم: امام شما چنین می گفت و مثل اینکه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی علیه السلام چنین سخنانی فرموده باشد، متوکل تا سه روز دیگر می میرد و یا اینکه به قتل می رسد. تو اگر اموالی در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون ببر! زرافه (که حاجب متوکل بود) می گوید: من از شنیدن سخنان او ناراحت شدم و حتی سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نابه جا نگفته است، مناسب است احتیاط کنم و اموال خود را از خانه متوکل بیرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضرری نمی کنم و اگر هم حقیقت نداشت، زحمت چندانی متحمل نشده ام. اموالم را بیرون بردم. روز سوم «منتصر» پسر متوکل به پدرش حمله کرد، او و کابینه او را به جهنم و اصل نمود.(12) و من به برکت امام هادی علیه السلام جان سالم به در بردم و اموالم نیز سالم ماند. آن گاه خدمت امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم و به ولایت و امامت او اعتقاد پیدا کردم. 📕 امالی الطوسی، ص 276، ح 67؛ امالی الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامین، کفعمی، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
🌟 برتریِ عیدغدیر، بر سایرِ اعیاد الهی. 🔹بِسَنَدٍ مُعْتَبَرٍ عَنِ الْإِمَامِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَنَّهُ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَیَّامٍ إِلَی اللَّهِ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَی خِدْرِهَا. قِیلَ مَا هَذِهِ الْأَیَّامُ قَالَ: یَوْمُ الْأَضْحَی وَ یَوْمُ الْفِطْرِ وَ یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمُ الْغَدِیرِ وَ إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ بَیْنَ الْأَضْحَی وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ کَالْقَمَرِ بَیْنَ الْکَوَاکِبِ. ✍🏻 امام رضا علیه‌السلام فرمودند: هنگامی که روز قیامت برپا شود، چهار روز بسرعت بسوی خدا می‏‌شتابند همان‌طور که عروس به حجله‏‌اش بسرعت می‏‌رود. آن روزها عبارتند از: روز عید فطر و قربان و جمعه و روز عید غدیر؛ و روز غدیر بین آنها مثل ماه است بین ستارگان. 📗زاد المعاد، مجلسی (ره)، الفصل الرابع فی فضائل و أعمال لیلة و یوم عید الغدیر. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
👥 ✅ روز غدیر، روز صله ارحام عَنْ زِيَادِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَنْبَغِي لَكُمْ أَنْ تَتَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ فِيهِ بِصِلَةِ الرَّحِمِ، فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ كَانُوا إِذَا أَقَامُوا أَوْصِيَاءَهُمْ فَعَلُوا ذَلِكَ وَ أَمَرُوا بِهِ. (وسائل ‏الشيعة، ج10، ص444/مصباح المتهجّد، ص736) حضرت صادق علیه السلام فرمود: شایسته است که در روز غدیر با صله ارحام به خداوند تقرّب جویید، زیرا پیامبران الهی، وقتی اوصیاء خود را اقامه می کردند، این عمل را انجام داده و به این عمل امر می کردند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
⬆️⬆️⬆️ دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیباتو به من میدی؟» دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: «بیا مامان این سیب شیرین‌تره!» مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه‌ای بود. هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد. •✾📚 @Dastan 📚✾• 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135