مرحوم حاج اسماعیل سبزواری در کتاب عددالسنه کیفیت خواب مقبل کاشانی شاعر اهل بیت را از حزن المؤمنین نقل نموده و فرموده که خود احقر در اصفهان در خانواده مقبل کیفیت خواب را به خط او نیز دیدم که خوابش را چنین نقل نموده:
در سالی که زوار بسیاری، از اصفهان به جهت زیارت عاشورا عزم کربلا شدند و من مرد تهی دستی بودم، به یکی از دوستان خود گفتم که می ترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیٌدالشٌهداء روحی له الفداء در دلم بماند، پس او دلش بر من سوخت و بر حال من رقت به اتفاق همه و این رفیق شفیق، روانه شدیم ولی در نزدیکی گلپایگان جمعی از قطاع الطٌریق، شبانه بر سر زوار ریختند و همه را غارت نمودند و ایشان برهنه و عریان وارد گلپایگان شدند.
بعضی قرض کردند و رفتند و من همانجا ماندم، نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن، تا آنکه ماه محرم شد،حسینیه ای در آنجا بود که شب ها، شیعیان در آن مشغول عزاداری بودند، من هم در آنجا به سر بردم و شب و روز می گریستم. در اواخر شب خوابم ربود، و در عالم واقعه دیدم وارد کربلا شدم، و رفتم به جانب حرم که مشرف شوم و اذن دخول می خواستم.
شخصی مرا مانع شد و به دست اشاره کرد که برگرد، که الآن وقت زیارت کردن تو نیست، گفتم بنا نبود حرم جناب ابی عبدالله الحسین صلوات الله و سلامه علیه حاجب و مانع داشته باشد.
هر که خواهد گو بیا و گو برو
کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست
گفت ای مقبل در این لحظه، حضرت زهرا صلوات الله و سلامه علیها و مادرش خدیجه کبری و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده اند.
قدری تأمٌل کن، آن ها که فارغ شدند نوبت تو می شود، گفتم تو کیستی؟ گفت من ملکی هستم از جمله حافٌین حول حرم مطهٌر، که دائم برای زوار استغفار می کنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن گردش می داد، جمعی را در صحن مقدٌس می دیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقٌر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید آیا اینها را می شناسی؟ گفتم نه، گفت این ها حضرات انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیٌدالشٌهداء صلوات الله و سلامه علیه آمده اند.
آنکه بر همه مصدٌر (و مقدٌم) نشسته، حضرت آدم ابوالبشر صفیٌ الله علی نبینا و آله و علیه السٌلام است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت نوح نجیٌ الله است و در طرف چپش حضرت ابراهیم خلیل الله است و آن یکی شیث است و دیگری ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داود و آن سلیمان و آن کلیم الله و آن روح الله است.
در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نقر زیر بغلهای او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه ای سر بلند کرد و فرمود محتشم را بیاورید.
پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم الانبیاء محمٌد مصطفی صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم است. لحظاتی نگذشت که محتشم را آوردند و او مردی خوش سیما و کوتاه قد و عمامه ژولیده بر سر داشت، و چون وارد شد تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم فرمودند: ای محتشم امشب شب عاشوراء است، پیامبران برای زیارت فرزندم حسین صلوات الله و سلامه علیه آمده اند و می خواهند عزاداری کنند، برو بالای منبر و از اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم.
به امر پیامبر اکرم صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پلٌه اول آن ایستاد، پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم اشاره کرد بالاتر برو، و در پلٌه دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پلٌه نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان.
مقبل می گوید حواسم را جمع نمودم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را می خواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:
کشتی شکست خورده طوفان کربلاء
در خاک و خون فتاده به میدان کربلاء
گر چشم روزگار بر او فاش می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلاء
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلاء
(عرض کرد یا رسول الله)
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلاء
صدای پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم به ناله بلند شد و رو به انبیاء کرد و فرمودند: ببینید امٌت من با فرزند من چه کرده اند، آبی را که خدا بر کلاب و ذئاب و کفٌار مباح کرده، امٌت من، بر اولاد من حرام کرده اند. پس محتشم شروع کرد به این مرثیه:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه دست بر سر زدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت:
جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شترسوار
پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم فرمود بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم او را مرخٌص فرماید و از منبر به زیر آید.
حضرت پیامبر اکرم صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان، محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم میل دارد از اشعار او بگرید عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره نمود، به طرف قبر سیٌدالشٌهداء صلوات الله و سلامه علیه و عرض کرد: یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
مرغ هوا و ماهی در یا کباب شد
ملکی صدا زد، محتشم پیامبر غش کرد، لذا محتشم از منبر به زیر آمد.
چون رسول خدا صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم به هوش آمد، ردای مبارک خود را به عنوان خلعت به او عطاء فرمود. مقبل می گوید با خود گفتم خاک بر سرت، ای بی قابلیٌت، این همه شعر و مرثیه گفته ای، حال معلوم شد که پسند نشده، تو حاضر بودی و پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم اعتنا نفرمود به تو، محتشم را احضار فرمود و اشعار خود را خواند و پیامبران گریستند و به خلعت مفتخر گردید.
پس خود را بسیار ملامت نمودم و راضی بودم که زمین شکافته شود و من بر زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنایی مرا ببیند و خجالت بکشم.
چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم حوریه سیاه پوش، از حرم بیرون آمد و دوان دوان رفت خدمت پیامبر صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم و عرض کرد یا رسول الله ! دخترت فاطمه صلوات الله و سلامه علیها می گوید: چرا دل مقبل را شکستی او هم برای فرزندم حسین صلوات الله و سلامه علیه مرثیه گفته است.
در این هنگام فرمود مقبل بیا، دخترم فاطمه صلوات الله و سلامه علیها میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی. مقبل می گوید بدین شعف چیزی نمانده بود، که جانم از بدنم برود، آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پلٌه اوٌل ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان.
پس دانستم که میان من و محتشم، چقدر فرق است، با خود خیال می کردم که در مقابل آن مرثیه های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم، یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم آورده ام سه شعر خواندم و عرض کردم یا رسول الله:
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
چون این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و پیامبر اکرم صلٌی اللٌه علیه و آله و سلٌم ْ بر سر می زد و می گفت وا ولداه، که یک مرتبه حوریه ای صدا زد، مقبل بس است. فاطمه زهراء صلوات الله و سلامه علیها روی قبر حسین صلوات الله و سلامه علیه غش کرد.
مقبل می گوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت می کردند، که در نزد امثال و اقران، و نزد محتشم سرافراز می شدم.
که ناگاه دیدم از حرم مطهٌر، جوانی بی سر، و با بدن پاره پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم می دهم...
گفته شده فردای آن روز کاروانی به مقصد کربلا میرفتند و مقبل را هم با خود بردند.
https://eitaa.com/Bayynat
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت
https://eitaa.com/Bayynat
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست
همه می پرسند :
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت،
مات و مبهوت به آن می نگری!؟
نه به ابر،
نه به آب دریا،
نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
من به این جمله نمی اندیشم.
من ، مناجات درختان را ،هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل،
همه را می شنوم،
می بینم.
من به این جمله نمی اندیشم!
من به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو می اندشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.
تو بدان این را ،تنها تو بدان!
تو بیا
تو بمان با من ،تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو ، به جای همه گل ها تو بخند.
اینک این من که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر،
تو ببند!
تو بخواه
پاسخ چلچله هارا ،تو بگو!
قصه ابر هوا را ،تو بخوان!
تو بمان با من ،تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!
فریدون مشیری
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزانی که در هیاتها خدمت می کنید التماس دعا...
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان به احترام امام حسین همکاری کنید ... هم اینجا هم در سفر اربعین! اجرتون با سیدالشهداء ( کمک کنید تا این حرکت فرهنگ سازی بشه)
https://eitaa.com/Bayynat
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
١. بیمارستان
٢. زندان
٣. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس چه بهتر كه برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم ...
https://eitaa.com/Bayynat
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
4_1034069322755997938.mp3
752.1K
🏴عبرتهای عاشورا| «سعد ابن ابی وقاص»
▪️چطور شد که جامعهی اسلامی به محوریّت پیامبر (ص)، بعد از پنجاه سال کارش به آنجا رسید که فرزند همین پیغمبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟!
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
خلیل_جوادی
حاجی آقا شما که با خدایی
اهل حدیث و قرآن و اینایی
شما که دستتون تو کار خیره
مثل جهاز ِ وام و نذر و غیره
سر درتون یه پرچم سیاهه
هیئت و سور و ساتتون به راهه
یه عالمه سینه زن و نوحه خون
میان ردیف میشن سر سفره تون
میون بوی گند ِ پا و عرق
نذر شما قبول ِ درگاه حق
درسته قیمه نذری ِ غالبه
واست یه پیشنهاد دارم جالبه
وقتی جماعت اومدن بشینن
بگید سر سفره کتاب بچینن
قیمه خورا گفتن اگه این چیه ؟
بشون بگید که نذر فرهنگیه
اونایی که زیادی زنجیر زدن
بعضیاشون ممکنه فحشم بدن
قیمه خورای حرفه ای همینن
دوس ندارن جایی کتاب ببینن
حاجی آقا شکم صداش کلفته
گشنه بشه به قار و قور میفته
اما مخش چون که صدا نداره
پا نمیشه براش غذا بیاره
اگه بگی مخت داره میگنده
بهت میگه مخ مگه کیلو چنده ؟
حاجی آقا شما یه ذرّه فک کن
مسیر قیمه رو دقیقاً چک کن
فردا اگه ببینی قیمهت کجاس
قبول میکنی که حرفام به جاس
اما کتاب کنارشه همیشه
تازه با خوندنم تموم نمیشه
کلۀ مردم اگه کار بیفته
گرسنه موندن دیگه حرف مفته
خلاصه عرض بنده یادت نره
کتاب ثوابش از قیمه هم بیشتره ...
https://eitaa.com/Bayynat
22عادت برای شادی
✍ ایوب حقی
به جرات می توان گفت که منبع شادی واقعی در درون هر فردی است و خطایی بزرگ است که اگر بخواهیم شادی را خارج از خودمان پیدا کنیم . شادی به داشتن چیزهایی که بیرون از ما هستند ، مثل تمکن مالی یا جایگاه شغل و ... وابسته نیست . ما انسان ها در انتخاب این که تمام لحظه های زندگیمان را پر از آرامش ، شادی و عشق کنیم و یا این که با یاس و ناامیدی پیش برویم ، صددرصد مختاریم . به عبارتی کلید شادی یا ناامیدی در دستان ماست و این به ما بستگی دارد که تمایل داشته باشیم که کدام کلید را بفشاریم.
https://eitaa.com/Bayynat
استاد عشق
✍ ایرج حسابی
استاد عشق نگاهی به زندگی و تلاشهای پروفسور سید محمود حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران دارد. سیدمحمودحسابی درسال۱۲۸۱(ه .ش)ازپدرومادری تفریشی درتهران زاده شدند.پس ازسپری نمودن چهارسال ازدوران کودکی درتهران،به همراه خانواده(پدر،مادر،وبرادر)،عازم شامات گردیدند.درهفت سالگی،تحصیلات ابتدایی خودرا،دربیروت، باتنگدستی ومرارت های دوراز وطن،درمدرسه ی کشیش های فرانسوی،آغازکردند،وهمزمان،توسط مادرفداکار، متدین و فاضله ی خود(خانم گوهر شاد حسابی)، تحت آموزش تعلیمات مذهبی وادبیات فارسی، قرار گرفتند.
https://eitaa.com/Bayynat
استاد عشق - دکتر حسابی.pdf
5.48M
📕 استاد عشق
✍ ایرج حسابی
https://eitaa.com/Bayynat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم وداع با پیکر مطهر #شهید_کمیل_قربانی
و سخنان تکان دهنده #همسر_شهید
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پلاستیک_خوردنی به بازار آمد!
محققان گونه ای جدید از پاکت های پلاستیکی را ابداع کرده اند که قابلیت خورده شدن دارند 👌
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگ #آمیتیست با نقش و نگاری حیرتانگیز!!!
سبحان الله!
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین، عشق بدون مرز...
https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظلمی که از طرف دوستان غافل امام حسین به آن حضرت میشود - شهید مطهری
https://eitaa.com/Bayynat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ریشۀ خیلی از نقزدنها به عزاداران حسین(ع)، حسادت به لذتی است که عزاداران میبرند!
🔸وقتی در هیئت با یک عشقی دور هم جمع میشوید، کسی که اهل این بساط نیست، وقتی تو را نگاه میکند، میدانی حسرت تو را میخورد؟ حتی ممکن است به تو حسادت هم بکند.
🔸مثلا کسانی که به عزاداری شما حسادت میکنند، ممکن است بگویند: «چیه برای امام حسین گریه میکنی؟ برو برای خودت بنشین گریه کن. خب این همه رفتی برای امام حسین گریه کردی چی گیرت آمد؟» هی نق میزند.
🔸بهش بگو: ببین! بله، من هنوز از امام حسین بهرهبرداری رفتاری نکردم، ولی کِیف که میکنم! بیچاره تو که همین کِیف را هم نمیکنی، نشستی داری نق میزنی و از حسادت داری میمیری! چون هیچکس را اینقدر دوست نداری که برایش بسوزی، و از سر محبت برایش خودت را بزنی. اگر هم بروی یک جایی برقصی، باز هم کِیفی که من در سینهزدن برای حسین(ع) میکنم، نمیکنی. چون آنجا برای خودت میرقصی. آدم که نمیتواند از دوست داشتن خودش اینقدر لذت ببرد! خودت هم میدانی آنجا خبری نیست.
👤 علیرضا پناهیان - ۹۶/۰۷/۰۷
https://eitaa.com/Bayynat
#رسول_جعفریان
ملاصدرا چه کسی را قاتل امام حسین علیه السلام می داند؟
یکی از رسائل ملاصدرا، رساله سه اصل است که در آن، همزمان متشبّهان به علم و صوفیان بازیگر را نقد می کند. وی ضمن بحث، گریزی هم به کربلا و شهادت امام علی و حسن مجتبی و دیگر امامان (علیهم السلام) می زند، و شهادت آنان را بیش از آن که بدست قاتلان و ضاربان مستقیم آنان بداند، ناشی از رفتار ریا کارانه و نفاق مشتبهان به اهل علم و تقوا می داند.
تعبیر او در باره شهادت امام علی علیه السلام جالب است که حضرتش «نه به ضرب ابن ملجم، بلکه به سکنجبین شهد صلاح ابوموسی اشعری و سرکه نفاق عمرو بن عاص شرب شهادت نوشید». امام حسین علیه السلام را هم شهید سقیفه می داند نه خنجر بیداد شمر بن ذی الجوشن.
عبارت او این است:
پس زنهار كه به علم ظاهر و صلاح بى بصيرت، مفتون و مغرور نگردى، كه هر شقاوتى كه به مردودان راه يافت، از غرور علم ظاهر و عمل بى اصل راه يافت، و آنچه در قصص الانبياء خواندهاى يا از احوال شهداء و اولياء شنيدهاى، از مصيبتها و محنتها كه به خاندان نبوت و ولايت و اهل بيت عصمت و طهارت راه يافته، اگر نيك دريابى، آنها همه از نفاق و كيد اهل شيد و ريا و غدر و حيله متشبهان به اهل علم و تقوى برخاسته...
على مرتضى عليه السلام نه به ضرب ابن ملجم بر زمين افتاد، بلكه به سكنجبين شهد صلاح ابو موسى اشعرى و سركه نفاق عمرو بن عاص شربت شهادت نوشيد...
و امام حسين عليه السلام نه به خنجر بيداد شمر ذى الجوشن خوابيد، بلكه به معجون افيون پر سمّ مكر و افسون و ترياق پرزهر اتفاق اهل نفاق خونش با خاك كربلا آميخته شد، كه" قتل الحسين يوم السقيفة".
و همچنين پاره هاى جگر حسن مجتبى عليه السلام از كيد و غدر نهانى معاويه به خاك محنت ريخت،
و برين قياس هر چه بسائر ائمه عليهم السلام واقع شده همه به زور شيد اعدا و مكر و تلبيس ارباب رزق و ريا بوده، و با اين همه ظلم و بيداد و فتنه و فساد كه ازيشان سرزد، ذرهاى از جاه و قدر و منزلت اهل ولايت و حقيقت كم نگشت،
و در دنيا و آخرت معزز و مكرم بودند و خواهند بود، بلكه اين طايفه اعداء خود را در دين و دنيا رسوا كردند و به عذاب سرمد و سخط الهى تا ابد خويشتن را مبتلى ساختند.
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکه دو کون، فتح از عشق است
با آن که سپاه او شهیدند همه
(رساله سه اصل، ج1، ص: 122)
https://eitaa.com/Bayynat
رسول جعفریان,
وقتی رضاخان، حارث تعزیه را به خاطر زدن طفلان مسلم کتک زد! زن ها هم شروع به تشویقش کردند
عین السلطنه در شرح عزاداری جلوی شمس العماره نوشته است: جلوى شمس العماره در ميدان سه تخت چوبى روى هم روى هم گذاشته بودند. گفتند دست آخر دسته چاله ميدان مىآيد خيمه آتش مىزنند و اموال غارت مىكنند (شبيه عاشوراى 61). دسته جات طهران دراين بين- چندين سال كه من نبودم- تغييرات كرده. اولا از محلى و گذرى به صنفى مبدل شده، هريك از اصناف دستهاى حركت مىكنند، با همان قباهاى مشكى و سينه باز، جز مال چاله ميدان كه محلى حركت مىكند. ثانيا آن اسبها، يدكها، كتلها، طبق هاى چراغ، نعشها، ضريحها تخفيف كلى يافته، بلكه متروك شده. در حقيقت تجملات كم و بر سوگوارى اضافه شده.
آمدن سردار سپه
در اين بين درشكه وزير جنگ رسيد. سر درشكه باز [بود] و پاى خود را روى پا انداخته، قبضه و ته شمشير را هم با دو دست روى پاى خود گرفته [بود]. رسيد به ميدان پياده شد. پس از آنكه به اطراف نظرى انداخته همهجا را تفتيش كرد رفت بالاى آن تختونشست. اولا آنچه صاحبمنصب بود كه براى تماشا آمده بودند از گوشه و كنار متفرق شدند، جز خدايار خان و حاكم طهران كه يكى سمت چپ تخت و ديگرى سمت راست ايستاده بودند. ثانيا تمام دستهجات نظم گرفت و تماشاچيها ساكت و آرام شده مثل آنكه تسمه از پشت همه كشيده شده است و مردم هم مطمئن شدند كه ديگر نزاع و دعوا نخواهد شد.
چوبزدن سردار سپه
دستهجات بزرگ كه اسب و يدك داشتند همه از سمت توپخانه آمده مىگذشتند و مىرفتند بازار. يكى از اين دستهجات طفلان مسلم درست كرده بودند. يك مردكه نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاهخود نموده و شمشير و سپر هيكل نموده حارث شده بود. چند تركه دست گرفته و طفلان مسلم را چوب كارى مىكرد. جلوى سردار سپه چوبها را شديدتر نواخت. يكمرتبه سردار از تخت به زير آمد و به سمت آقاى حارث روان شد. حارث به گمان اين كه جايزه خواهد گرفت و از اين چوبكارى سردار خوشش آمده بنا كرد شديدتر زدن كه سردار رسيد. طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچهها را آزاد نمود و آن وقت همان چوبها را گرفته و بنا كرد حارث را چوب زدن.
صداى زنها از هرسمت بلند شد قربان دستت برويم، قربان چوب زدنت برويم. پس از چوبكارى رفت و بهجاى خود جلوس كرد. خدايار خان و محمود آقا خان هم به جاهاى خود.
قمهزنها
بعد دسته نظام آمد. جلو قمهزنها بودند، اما به حكم سردار جزئى زخمى كه زده بودند قمه و شمشيرها را از دست آنها گرفته و با دست توى سر خود مىزدند. ساير قمه زنها هم كه رد مىشدند هركس زيادى زخم به خود زده بود امر مىكردند قمه را از او مىگرفتند. بعد شاگردهاى نظام بودند. همه سرهاى باز، به سر و سينه خود مىزدند. بعد توپخانه بود كه تمام اسبهاى انگليسى توپخانه را يدك و كتل بسته بودند. بعد پيادهنظام، بعد سوارهنظام، همه صاحبمنصبان سرهاى برهنه، همراه دستهجات موزيك به نواى عزا مترنم [بودند] و هردسته نوحه مخصوص مىخواند كه من فقط يك شعر آن را توانستم حفظ كنم.
ز بيداد كوفى و از جور شامى چكد خون ز چشم نظامى
(خاطرات عین السلطنه: 8/6502)
https://eitaa.com/Bayynat
.
♻️ جناب صدرالساداتی شفاف بنویسید!
از دیروز که خبر گم شدن شما در فضای مجازی منتشر شده:
۱. نهادهای امنیتی و قضایی مورد سوءظن قرار گرفتهاند،
۲. شخصیتهای متعددی وقتشان صرف پیگیری موضوع شما شده،
۳. جوانان دلپاک زیادی به ظن دزدیده شدن یا دستگیری شما به نهادهای نظام بدبین شدهاند،
در طول این مدت هیچ واکنشی از سوی شما صورت نگرفت!
بعد از حدود دو روز حالا در صفحه اینستاگرام به صورت دوپهلو نوشتهاید که قم نیستید و اختفای اختیاری هم ندارید!
خب شما که با انتشار تصاویر زندگی این و آن، شفافیت را طلب کردهاید، چرا درباره موضوع خودتان دوپهلو گویی میکنید؟ چرا شفاف نمینویسید؟ چرا تلاش میکنید نهادهای امنیتی و قضایی را متهم کنید؟
اگر بازداشت هستید، یا ربوده شدهاید، پس چطور به اینستاگرام دسترسی دارید، چطور درحال خرید قلیان هستید؟
اگر بازداشت نیستید و ربوده نشدهاید، چرا شفاف با مخاطبانتان سخن نمیگویید؟ از متهم کردن نهادها چه سودی میبرید؟
آیا این دوپهلونویسی توهین به مخاطبانتان نیست، شفاف بگویید از دیروز تا الان چه اتفاقی افتاده؟ افکار عمومی منتظر شفافیت از طرف شماست!
🔺کانال حمید رسایی🔻
https://eitaa.com/Bayynat
سید روحالله صدرالساداتی (متولد ۱۳۶۲) نمایندهٔ استان هرمزگان در مجلس خبرگان رهبری است.
در پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری وی با غلبه بر غلامعلی نعیمآبادی، که در دوره قبل نمایندگی مردم هرمزگان را بر عهده داشت، به مجلس خبرگان رهبری راه یافت. صدرالساداتی ابتدا از حوزهٔ استان یزد نامزد شده بود ولی سپس حوزهٔ خود را به استان هرمزگان تغییر داد.
صدرالساداتی متولد قم است و تحصیلات خود را در حوزهٔ علمیهٔ قم زیر نظر سید محمد رضا مدرسی و سید محمود هاشمی شاهرودی گذرانده است.[۱]
او به همراه دو برادرش و یک شخص دیگر از تاریخ ۱۳ شهریور ۹۸ در حالیکه قصد رجوع به فرودگاه برای سفر داشتند در جاده قم مفقود شده و اطلاعی از آنها در دسترس نیست . اخبار ضد نقیض و احتمالات متعددی از دستگیری یا ربایش تا خود اختفایی و ... در این باره منتشر شده است که هیچ کدام تایید نشده اند .
https://eitaa.com/Bayynat