eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.5هزار عکس
48.9هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
⬅️ در قدیم فردی بود در همدان، به نام " اصغر آواره " ▪️اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم می‌کرد و این‌قدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند... ▪️و چون کسی را نداشت و بی‌کس بود، بهش می‌گفتند اصغر آواره! ▪️انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود که می‌رفت در اتوبوس برای مردم می‌زد و می‌خوند و شب‌ها در بهزیستی می‌خوابید. *تا اینجا داستان را داشته باشید!* ▫️در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا می‌ره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم، از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت علیه السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند. ▫️خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه ایشان در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت... ▫️حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت: تا شما کارها رو آماده کنید، من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم. ▫️وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه می‌بردند! ▫️کنجکاو شد و به سمت آن‌ها رفت و پرسید: این جنازه کیه که این‌قدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟! ▫️یکی از کارگران گفت: این اصغر آواره است! تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست... ▫️مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آن‌ها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند: چه شد که شما برای این فرد این‌طور ناله کردید؟! ▫️حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید؟ همه گفتند: نه! مگه کیه این؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است. مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود، شما از کجا می‌شناسیدش؟! و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی... ▫️گفت: سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت. سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقی‌اش وارد شد... ترسیدم و گفتم: یا ! اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم، حرمت لباسم از بین می‌رود، اگر هم اعتراض کنم، مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم، به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟! خلاصه از خجالت سرم را پایین انداختم... اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا می‌ری؟ چرا نمی‌زنی؟!!! گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم، اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم... ▫️خلاصه حرمت نگه داشت و رفت... ▫️اون‌روز تو دلم گفتم: اربابم علیه السلام برات جبران کنه، حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر... ▫️خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند... ⬅️ در مناظره اول دیدیم که برخی قصد داشتند آبروی رقیب خود را ببرند. اما بدانند که اگر آبروی سیدی که پیش خدا و سلام الله علیها عزیز است، ببرند، زود آبروی‌شان برده خواهد شد... https://eitaa.com/Bayynat