#نردبان
دزدی از نردبان خانه ای بالا می رفت،
از پنجره که باز بود، شنيد که کودکی می پرسد:
«خدا ڪجاست؟»
و صدای مادرانه ای پاسخ می دهد:
«خدا در جنگل است، عزيزم»!
ڪودڪ می پرسيد چه ڪار میکند؟
مادر گفت: دارد #نردبان میسازد.
دزد از نردبان خانه پايين آمد و در
سياهی شب گم شد.
سالها بعد دزدی از #نردبان خانه
#حکيمی بالا میرفت، از پنجره که باز بود، شنيد که کودکی می پرسد:
خدا چرا نردبان می سازد؟
حكيم از پنجره به
بيرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها
پيش، از آن پايين آمده بود، و رو به
ڪودڪ گفت:
«برای آنڪه #عدهای را از آن پايين بياورد و عده ای را بالا ببرد.!»
https://eitaa.com/Bayynat