eitaa logo
بیّنات
1.5هزار دنبال‌کننده
72.5هزار عکس
56.5هزار ویدیو
467 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار مطالب، "با لینک یا بدون لینک" با ذکر صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
که بعد از 44 سال، هنوز یادم هست! 🔹هفت یا هشت ساله بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! 🔹پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم، کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و رو به روی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. 🔹خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پول کو؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم: بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد، من هم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم، اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. 🔹پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم، اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید: آقای صبوری! میوه و سبزی گران شده؟ گفت: نه همشیره. گفت: پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟! آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد، با لبخندی زیبا رو به من کرد گفت: آبجی فراموش کردم، ولی چشم طلبتون باشه. 🔹دنیا رو سرم چرخ می‌خورد، اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت، به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم، یکی هم تهمت به حاج صبوری! 🔹مادر رفت بیرون مغازه، اما من داخل بودم. حاجی رو به من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه، کسی مهمونت میکنه یا نه؟! به خدا هنوز هم بعد از 44 سال، لبخندش و پندش یادم هست! بارها با خودم می گم، این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده، آدمهایی از جنس بلور، که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند! ولی تهمت رو به جان میخریدن، تا دلی پریشون نشه... https://eitaa.com/Bayynat