eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
455 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
13.6هزار ویدیو
133 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam ادمین تبادلات: @ya_zah_raa مدیر اصلی @Asmahasani12 ادمین رمان @Loiaa009979
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رشته‌ای از چادرش هم دست ما باشد بس است رشته‌ای از چادرش آری شفاعت می کند... •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
23.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لالالالا لالا لالا محسن جان لالالالا محسن جان 🎙سید مجید بنی فاطمه تسلیت •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ڪپی‌با‌ذڪرصلوات‌براے‌ظهور‌قائم ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر هر دو جهان.....❤️‍🩹 •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
بانوی مریم_۲۰۲۲_۱۲_۱۲_۲۰_۱۹_۴۶_۵۲۳(1).mp3
11.58M
⁽﷽⁾ °•|🌱『🎼🎶』🌱|•° ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ یاس‌سپیدم . . دوون‌دوون‌کناربسترت‌رسیدم💔:) 🖤 ⃟ ⃟🏴¦↭ 🏴 ⃟ ⃟🖤¦↭ ❉ ╤╤╤╤ ✿ ╤╤╤╤ ❉ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌. ‹💔 ⃟یا زهرا ❉ ╧╧╧╧ ✿ ╧╧╧╧ ❉ ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
فاطمه زهرا سلام.mp3
3.25M
⁽﷽⁾ °•|🌱『🎼🎶』🌱|•° ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ ای حضرت زهرا سلام انسیه الحورا سلام اُمّ الحسن اُمّ الحسین فاطمه زهرا سلام مجتبی رمضانی 🖤 ⃟ ⃟🏴¦↭ 🏴 ⃟ ⃟🖤¦↭ ❉ ╤╤╤╤ ✿ ╤╤╤╤ ❉ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌. ‹💔 ⃟یا زهرا ❉ ╧╧╧╧ ✿ ╧╧╧╧ ❉ ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"صلاة الفراق"🥀 بشنوید از نماز بسیار جانسوز امام علی بر پیکر حضرت زهرا...💔😭
شعرے بہ نام نامے ما"در"شروع شد اشڪے بہ حال غربت حے"در"شروع شد این"در"ڪہ قافیہ ست مگوهاست در دلش اصلاًتمام فاجعہ از"در"شروع شد. •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
تنها برایش گریه میکرد.. بعد آرام درون کفن گفت: زهرا ، أنا علی:)💔 •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
💔💔 ڪم ڪم فضٰاے عَرش‎•ڪه تاریڪ مےشود وقٺـِ غروبـِ •فاطمـہ نزدیڪ مےشود😭 🥀 •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
کلافه‌بود . ‌‌. نمی‌دانست‌چه‌کند. شب‌وروزبرایش‌یکی‌شده‌بود؛با‌چاه‌سخن‌می‌گفت... همه‌می‌پرسیدن:علی‌چرا؟ یک‌بهانه‌ای‌می‌آورد،اما زمزمه‌ی‌قلبش‌این‌بود : دلتنگِ‌فاطمه‌ام(:
۩؎‌هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا امام حسین(ع) می رویم : ۩؎اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ┄═✿๑●•●•●๑✿═┄ ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🏴•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ همین الان حفظ کنید ❌ 🔸این جمله کوتاه دعا را حفظ کنید و بسیار بخوانید . 🔸اینطور که امیرالمومنین علیه السلام می‌فرماید خودت را معرفی کن و جلوتر نرو . 👤استاد انصاریان 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
💠 یاد حساب و کتاب هنگام معامله 💠 🍀آن کاسبی که حلال و حرام می‌کند و از حرام پرهیز می‌کند می‌داند که خدای تعالی ضامن رزقش هست و در معامله تقلب نمی‌کند و مشتری را نمی‌پرستد. 🔸اما آن بدبختی که پایبند میزان حق و حقیقت نیست تَمَلُّق می‌کند؛ رقاصی می‌کند و بسیار از جنس خود تعریف می‌کند ؛ هزار کلک جور می‌کند که کلاهی سر طرف بگذارد. ⁉️ حال کدام یک راحت هستند آیا جز این است که کسی که رعایت حق را کرده در آرامش کامل است و هیچ دغدغه ذهنی و فکری ندارد و آنکه تقلب کرده مدام در فکر آن است که نکند مشتری بفهمد؛ نکند متاع را پس بیاورد و هزار فکر و خیال دیگر که او را آزاد نمی‌گذارد ؟! 🌻پس راحتی دنیا هم از آن شخص مومن است و آزار و اذیت در دنیا هم برای شخصی است که خدا را در نظر نگرفته است در قبر و قیامت که جای خود دارد. 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📩 پیام آیت الله قاضی از عالَم برزخ 📩 🔸حکایت زیبا و آموزنده علّامه حسن زاده (ره) و یک عمل که از برزخ آیت الله سید علی قاضی(ره) برایشان پیغامی فرستاند . 👈اینگونه میخواهید امام زمان را ببینید؟! 👤حجت‌الاسلام عالی 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
💎 راحتی دنیا و آخرت‌ برای‌مومن است 💎 🔺آنهایی که پایبند میزان حق هستند، در همین دنیا ضرری نکرده‌اند؛ بلکه اگر نفعی هم باشد مال آنها است؛ برعکس آن بیچاره‌هایی که از میزان حق منحرف‌اند ضررشان در آخرت که مسلم است. 🟡لکن نفعشان در همین دنیا هم مشکوک است بلکه جز ضرر هیچ ندارد؛ ظاهرش این است که ۱۰ تومان کلاهبرداری کرده اما یکصد برابر آن را باید خرج دکتر و دوا بکند. ☑️پس ای کسانی که طالب راحتی هستید هیچ وقت از میزان حق منصرف نشوید آیا از راستی و درستی گاهی ضرری دیده‌اید؟ در یک معامله اگر دروغ نگفتی حتماً ضرر کردی؟ اینطور که نیست پس چرا دست از راستی و درستی برداریم ؟ 🍀بیایید متعهد شویم که هرگز از میزان حق کج نشویم که راه حق همان راه امیرالمومنین علیه السلام است. 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
💢بسیار سختگیر و بسیار مهربان 💢 🔸از لیث بن طاووس روایت شده است که گفت : 🍀نشانه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه آن است که : به کارگزاران و ماموران دولت خویش بسیار سخت گیر باشد و با ناتوانان و مستمندان بسیار دل رحم و مهربان . 📖الفتن جلد ۱ صفحه ۲۲📖 🌼 🍃🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅═✾🍃 ⃟ ⃟🖤 ⃟ ⃟🍃✾═┅ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ⛥ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دنیا مثل شهر فرنگ است 💠 🔸مثال زیبایی از آیت الله مجتهدی ره در مورد تمثیل دنیا و گذرا بودن آن که دنیا را مثل شهر فرنگ می‌دانستند. 👤حجت‌الاسلام عالی 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺قیامت آمدنی است🔺 🍀قرآن کریم پیرامون حتمی بودن وقوع قیامت بدون هیچ شک و شبهه ای میفرماید : ✨إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ. 🍁یعنی : ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺁﻣﺪﻧﻲ ﺍﺳﺖ ، ﻫﻴﭻ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ] ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ . 📖سوره غافر آیه ۵۹📖 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
🔺ببخش که بواسطه رزق تو گناه کردم🔺 🤲خدایا از تو آمرزش می‌طلبم از هر گناهی که بدنم به واسطه عافیت تو بر آن نیرو گرفت ؛ یا قدرتم به فضل نعمت تو بدان دست یافت؛ یا با توسعه روزیت دست به سوی آن گشودم. 😔یا در هنگام ارتکاب آن با پوشش تو خود را از دید مردم پنهان نمودم؛ یا هنگام ترس از ارتکاب آن بر وقار تو تکیه نموده و از قهر تو بر خود، به بردباری تو اعتماد کردم و بر گذشت بزرگوارانه‌ات متکی شدم. 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
❌در روز قیامت مردم چهار دسته هستند❌ 🍀عده‌ای بدون حساب وارد بهشت می‌شوند؛ ایشان دوستان اهل بیت هستند که حرامی از آنها سر نزده یا اینکه با توبه از دنیا رفته‌اند. 🔥طایفه دوم برعکس ایشانند و بدون حساب وارد جهنم می‌شوند ؛ که قرآن کریم می‌فرماید : ما برای آنها حساب و میزانی قرار نمی‌دهیم؛ کسانی که بی‌ایمان از دنیا بروند حسابی ندارند و عملشان ارزشی ندارد چون بی‌ایمانند. 🍁طایفه سوم کسانی هستند که کارهایشان حساب دارد و در موقف قیامت معطل می‌شوند؛ اما عاقبت چون حسناتشان غالب است اهل نجات می‌شوند و معطلی در حساب نیز به مقدار گناهانشان است. ⏳طایفه چهارم کسانی هستند که گناهانشان بیشتر از حسناتشان است که اگر شفاعت و فضل الهی به آنها برسد اهل نجاتند وگرنه محکوم به عذاب اند و در آتش جای آنهاست تا هنگامی که پاک شوند؛ و هنگامی که پاک شدند آنها نیز به بهشت می‌روند. 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
❌اگر دعایتان مستجاب شد مراقب باشید❌ 🔸اول: آنکه عُجب نکنید و نگویید معلوم می‌شود من آدم خوبی هستم که دعایم مستجاب شده؛ زیرا عُجب و خودپسندی خود باعث فساد عمل و غلبه شیطان می‌شود. 🔸دوم: آنکه شکر و حمد خداوند را نمایید که تفضل کرده و دعای شما را به اجابت رسانده است بلکه مستحب است دو رکعت نماز شکر نیز به جا آورید، و از هم تشکر کنید زیرا دعاها بواسطه ایشان به استجابت خداوند می‌رسد. 🔸سوم: همین که دعای شما مستجاب شد دعا را ترک نکنید و باز در خانه خدا بروید تا بیگانه نشوید و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنای درگاه الهی باشید. 🍃🍃 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ╭─🌿✨🔥────• │ ╰➛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥تصویری 🔅ختم فوق العاده حدیث کسا 🔰 🖤 ⃟ ⃟🏴¦↭ 🏴 ⃟ ⃟🖤¦↭ •┈••✾🍂🥀🍂✾••┈• ╔═•══❖•ೋ° ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_بیست وپنجم5⃣2⃣ بعداینکه بامحمدرضاصحبت کردم ود
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 وششم6⃣2⃣ بعدازاینکه روایتگریها وبرنامه هاهم درنهرخین تمام شدوبایدبرمیگشتیم واقعا من اصلادلم رضانمیدادکه ازنهرخین برگردم ودوست داشتم حداقل نصف روز را آنجاباشم یا یک روزکامل را چون باتمام وجودم حضورمحمدرضارادرآنجاحس میکردم دیگربعدآن روزوآن سفربیشترازهمیشه و سالهای گذشته پی به حضورواقعی محمدرضادرزندگی خودم برده بودم که هرچیزی ازش خواستم درآن سفربه من دادومهمتراینکه خودش رابیشتربشناسم وزندگی اش رابدانم که بارسیدن آن کتاب به دستم خوب وبهترشناختمش مایک روزدیگردراهوازبودیم وروزآخرهم بودکه بعدازبرنامه آخربایدحرکت میکردیم به سمت شوش وزیارت دانیال نبی درشهرشوش وبعدهم سمت قم وجمکران وهمینطور که گفته بودم قراربوددراین سفربعدازبرگشت ازاهوازبچه های کل کاروان قوچان یک شام یاناهارمهمون آقای شریفی باشن که نمیدونم بگم خوشبختانه یامتاسفانه اجرای برنامه هادراهواز سنگین وفشرده شدواین میزبانی قسمت آقای شریفی نشد.ولی خوشبختانه درحین برگشت ازاهوازبه شوش نرسیده یک خبرخیلی خیلی خوشحال کننده ای به من رسید که آقای شریفی تماس گرفتن وگفتن که مادرمحمدرضا درقیدحیات هستن وخبرفوت ایشون بایک مادرشهیددیگررابه مااشتباهی خبررسانی کرده بودند که اسم آن شهیدهم محمدرضابوده ودوستانشان فامیل را اشتباه متوجه شده بودند تااین راشنیدم واقعا ازخوشحالی نمیدونستم بایدچیکارکنم وفقط باکلی خوشحالی وگریه به دوستم گفتم محمدرضابازجوابموداد آرزومو برآورده کرد.پرسیدچی شده؟گفتم مادرمحمدرضا فوت نشده ومن میتونم حالاببینمش گفتم که محمدرضاتا به حال هیچ چیزی رانابه جا یاسرکاری بهم نگفته واون یک شهیده اهل اینطورکارهانیست درسته گاهی بهم سختی میده ویا داستانها را و اتفاقهاراپیچده میکنه ولی بازم ته همه ماجراها پی میبرم که کارش درست بوده نیتش برتلاش وهمت خودم بوده که عهدهایی باهاش بسته بودم وتنبل بازی درنیارم ویاپی به رازهایی درآخرداستانهاببرم وشناخت هایی،وهمینطورکه درقسمت های قبل گفته بودم که یکبارباکاروان حوزه ثبت نام کرده بودم تابرم قم برای دیدن مادرمحمدرضا ومحمدرضا اومدبخوابم وگفت که رفتنم رالغو کنم واجازه سوارشدن به اتوبوس راندادوگفت سفرشماچندماه دیگس به خاطربه یادآوردن همون خوابم هی حسم هم خوب میشدوامیدوارمیشدم که شایدخبرفوت مادرش اشتباه باشد،وگرنه وقتی محمدرضاازاول بهم توخواب گفت برم منزل پدریش وبفهمم اون کسی که رو ویلچربوده کی هست وخواستم برم وبازخودش گفت چندماه بعد صد در صد،حکمتی داشت که واقعاهم داشت ومحمدرضاقشنگ همه چیزرا ازقبل برام انگاربرنامه ریزی کرده بودوخیلی هم خوب خداراشکربرای نمازصبح رسیدیم جمکران وآقای شریفی بامادرخانم گلشون اومده بودن جمکران دنبالم وبعدآشنایی حضوری باحاج آقامسئول کاروان وآقای گلستانی مسئول اتوبوس ما، کمی گفتگوی دوستانه کردندبا حاج آقا. ومن راراهی کردن وباآقای شریفی ومادرخانم گلشون راهی منزل ایشون شدیم تابعدکمی استراحت بریم دیدن مادرمحمدرضا وآقای شریفی خداخیرشون بده ازقبل هم هماهنگ کرده بودندبایکی ازبزرگان بنیادشهدای قم وخواهرمحمدرضاتااینکه ماباخانواده خودآقای شریفی بریم منزل مادرمحمدرضا ❤️ ...
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_بیست وششم6⃣2⃣ بعدازاینکه روایتگریها وبرنامه
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 وهفت7⃣2⃣ بعد از رسیدن به منزل آقای شریفی باخانم و دو تا دخترای گل ودوست داشتنیش به نامهای فاطمه سادات وزهراسادات که خیلی شیرین بودن هم آشناشدم وبعدیک صبحانه مفصل دورهمی وکمی گفتگودوستانه وبعدیکی دوساعت استراحت بالاخره زمان رفتن به منزل مادرمحمدرضا فرا رسید من وخانواده آقای شریفی بامادرخانم گلشون باماشین ایشون حرکت کردیم به سمت منزل مادرمحمدرضا و وقتی که رسیدیم اول خیابون نزدیک منزل محمدرضا ، آقای شریفی گفتند: منزلشون تواین خیابونه من یهویی تپش قلب گرفتم و یه جور استرس نمیدونم شایدازخوشحالی بود یااینکه برام باورنکردنی بود ویهویی توچنددقیقه کل همه اون سالهای گذشته یادم آمد ازروزیکه محمدرضارادرطلائیه وبیداری دیدمش وبعدآن که چه اتفاقهایی افتاده تابه همان ساعت وباخودم گفتم خدایا من کجاومحمدرضاکجا بااین بزرگی اش وشاخص بودنش قوچان کجاوقم کجا وعجیب غرق آن اتفاقهاشده بودم که یهویی شنیدم آقای شریفی گفتن این پارک سرکوچه محمدرضا. هست که به نام محمدرضانام گذاری شده یک نگاهی به پارک انداختم که بلافاصله هم آقای شریفی گفتن خب رسیدیم وماشین رااول کوچه پارک کردند پیاده شدیم ومن هنوزآن تپش های قلب راداشتم وهرچه نزدیکترمیشدیم بیشترمیشد رسیدیم درب منزل، یک درکوچک وقدیمی وتابلوی عکس محمدرضانصب برسردرحیاط منزل ازتوکوچه بود کمی نگاه به عکس محمدرضاکردم ودردلم گفتم ممنونتم بابت همه چیز واینکه کنارمی درهمه حال واینطورهمه چیزراخودت وصل به هم میکنی طوریکه آدمهاراهم درکنارهم میچینی تابرنامه هاخوب پیش بره وگرنه بازهم من کجاوآقای شریفی وخانواده اش کجا که اصلاهم دیگررانمیشناختیم وایشون درست زمانی که من دنبال آدرس ونشونه منزل وخانواده محمدرضابودم تشریف بیارن سپاه قوچان تاهمه چیزخودبه خودوصل به هم بشه تابرسیم به اینجایعنی قم ومنزل پدری محمدرضاو. دیدار ازمادرگرامیشون که ناگفته نماندآقای شریفی هم خودش وخانمش ازخانواده شهداهستن دوتاازبرادرهای آقای شریفی شهیدشده اند باپدرخانمشون ؛ زنگ آیفون رازدیم ودربازشدرفتیم داخل حیاط قبلش هم آقای محترمی که باعث هماهنگی این ملاقات شده بودندهم تشریف آوردند هنوزداخل نرفته بودیم که چشمم افتادبه دراتاق درست همان دربودکه من درخواب دیده بودم دربزرگی که هم درآن اتاق ومنزل بودوهم پنجرهاش وسرتاسرشیشه وفقط شایدپنجاه سانت آن ازسمت پایین شیشه نداشت رفتیم داخل خواهرمحمدرضابودباپرستارمادر ومادرهم بی رمق برروی تخت درازکشیده بود وآن روزهاحالش تقریباوخیم بودطوریکه حتی نمیتوانست بلندشودبنشیند وخودش هم خیلی اذیت میشدوناراحت بودکه وقتی یک مهمان منزلش میرودومخصوصانامحرم تواین حال باشد وازآنجایی هم که اصلاو ابدا دوست نداشت مهمانهای محمدرضا را ردکند توهرشرایط سخت هم قبول میکردتابه عیادتش بیان و به دخترش هم گفته بود من حتی روزی اگرنبودم هرکسی به خاطرمحمدرضاآمدقم وسرمزارش وخواستن باشماهادیدارکنن هیچ وقت ردش نکنید مهمانهای محمدرضابرای من عزیزهستن تاچشمم به مادرافتاد روتخت وبی رمق وچشمم به ویلچردر کناراتاق دیگر ودیدن خوداتاق وکل اون صحنه درخوابم که محمدرضاگفت برم منزل پدرش متوجه میشم اون کسی که رو ویلچره چه کسی هست ناخداگاه اشکام سرازیرشدوبعداحوال پرسی باخواهرمحمدرضاوپرستارش رفتم کنارتخت مادر، بهشون سلام دادم واحوال پرسی کردم که به زورچشماشوبازکردوجواب من راباتکون دادن سر و زمزمه زیرلب جواب داد دستشون راگرفتم و بوسیدم وبعدکمی دور ازتخت نشستم تامادرخانم آقای شریفی درکنارتخت مادربنشینه بعدآقای شریفی شروع کردن به صحبت وگفتن که من ازقوچان اومدم وچندسالیه محمدرضارامیشناسم وخوابشومیبینم که دیدم مادرخوشحال شدندوسرتکون دادن وبه من اشاره کردندنزدیک برم وخواهرمحمدرضا هم منقلب شدندواشکاشون سرازیرشدوگفتن خوش به سعادتتون وچندتاسوال ازمن کردن که چطوربامحمدرضا آشناشدم وازچه زمانی وچطوری که من هم درچند دقیقه خلاصه براشون تعریف کردم خیلی براشون تعجب آور بود ولی ازآنجایی که خواهرشهیدبودوآن هم خواهرمحمدرضاومعجزات زندگی محمدرضارابه چشم دیده بود،حس کرده بودومن هم همان خوابم رادرموردرفتن به منزلشون راتعریف کردم که محمدرضاچیاگفته بودوچطوری همه برنامه ها رابه هم وصل کردتابرسم به قم ومنزلشون وآقای شریفی هم گفتندکه بله من هم قوچان رفتم سپاه وچه اتفاقهایی افتاد خواهرمحمدرضادیگه خوابهای من را کاملاباور کرد وخیلی هم خوشحال شد ❤️ ... 🌷
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_بیست وهفت7⃣2⃣ بعد از رسیدن به منزل آقای شریف
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 و هشتم8⃣2⃣ کنارتخت مادرنشستم وشروع کردم باهاش صحبت کردن وازش پرسیدم مادرمحمدرضاراهم خواب می بینیدباتکون دادن سرش گفت بله بازپرسیدم محمدرضابشمانگفته که مهمون دارین ازقوچان بازباسرگفت نه گفتم مادرمن پنج شش ساله که محمدرضارامیشانسم وخوابش راهم میبینم تااین راگفتم لبخندی زدوگوشه چشمانش اشک جمع شد ودرحین صحبت بامادرآقای شریفی ازمافیلم میگرفتن ادامه دادم :مادر جان محمدرضاخودش اومدبخوابم وگفت بیام اینجا توخوابم وقتی محمدرضاگفت بیام منزل شمادرست توهمین اتاق بودیم ومن همینجایی که نشستم سرپابودم ومحمدرضاهم جلوی دروپشتش به من ویک ویلچر جلوی محمدرضابودکه ندیدم شماباشین اخه دیده نمیشدید ولی وقتی ازمحمدرضاسوال کردم اون کیه روویلچربهم گفت بیای خونه پدرم متوجه میشی ومن بعدکلی پرسوجو وبااومدن آقای شریفی به قوچان وبعدباکمک ایشون آدرس شماراپیداکردیم والانم اومدیم دیدن شما مادرکل حرفهاموگوش کردبعداشک ازچشمانش سرازیرشد ومن هم بادیدن اشکهای مادرمحمدرضااشکهام سراریزشد وبعدگفتم مادرحستون چی میگه حرفهاموباورمیکنیدکه واقعیت باشه ومن خواب محمدرضاراببینم بازهم سرش را به نشانه بله تکون دادوگفت بله وخندیدوکلی هم خوشحال شد واینبارطوری خندیدکه دندونهای قشنگش هم دیده شد بعدباافسوس گفتم ای کاش که زودترازاین ها میتونستم بیام دیدنتون تاحالتون بهترازاین هابودومیتونستیم باهام صحبت کنیم واززبان خودت ازمحمدرضابرام بگین تابیشتر ازخاطراتش و زندگیش بدونم وبعدهم کمی گفتگ وباخواهرمحمدرضاداشتیم روی هم رفته این دیداروملاقات سی الی چهل دقیقه طول کشیدوبعدهم بخاطراینکه مادربیشتراذیت نشن چون نامحرم هم بوداونجا گفتیم زودتربرگردیم وموقع خداحافظی خواهرمحمدرضابه عنوان یادگاری وبیشتردونستن ازخاطرات محمدرضابه زبان خودمادر،یکی ازسی دی های مصاحبه تلوزیونی مادرراهم به من هدیه دادن وقتی رفتم داخل حیاط درسته اون حیاط دیگرآن حیاط قدیمی دوران کودکی محمدرضانبودولی باکتابی که خوانده بودم ازکودکی محمدرضا یجورایی اون روزهارادرذهنم تجسم کردم درچندثانیه وواقعااصلادوست نداشتم ازمادروآن خانه خداحافظی کنم وبروم وطوری عجیب خودم رایکی ازاهل آن منزل میدانستم چون پنج سال بودکه محمدرضارابخواب میدیدم وحضورش رادرزندگی خودم حس میکردم ومثل خواهروبرادرواقعی به او وابسته شده بودم بعدخداحافظی وکلی دلتنگی راهی گلرزارشهداشدیم تابرای اولین باربروم دیدن محمدرضاومزارش سرمزارکه رسیدیم بعدسلام وزیارت مزارش حال وهوای خاصی داشتم واصلاباورم نمیشدمحمدرضایک شهیدباشدیعنی آدم زنده نباشدچون قبل اینکه من بیام سرمزارش وسنگ قبرش راببینم پنج سال خودش راواقعی درخوابهایم میدیدم وباراول هم که حضوری درطلائیه دربیداری دیدمش بغضم عجیب ترکیدودیگر نتوانستم جلوی گریه هایم رابگیرم وآقای شریفی وخانواده ازمن دورشدن تابامحمدرضاراحت باشم کلی بااو دردودل کردم وحتی تشکربخاطربودنش درزندگی من ومهمتراینکه راه خودسازی رابه من نشان دادو درک ظهورآقا راوبودن واقعیش که هست ویکروزی خواهدآمد به محمدرضا گفتم : ای کاش مادرحالش بهتربود کاش زودترازاینهاقسمتم میکردی بیایم دیدن مادرتایک دل سیربا ایشون صحبت کنم حیف که نشدونمی توانست بیشتر صحبت کند لحظه ی خداحافظی بامحمدرضاهم رسیدهرچنداصلادوست نداشتم ازمحمدرضاومزارش هم خداحافظی کنم ولی مجبوربودم وبایدمیرفتیم چون روزاخرسال بودوشب سال تحویل بودوخانم آقای شریفی بنده خداکلی کارداشتند بعدرفتن سرمزارشهدای آقای شریفی ومزارشهیدمهدی زین الدین راهی منزل آقای شریفی شدیم اقای شریفی آن روزاجازه ندادند برگردم قوچان وگفتند بایدیک شب مهمان ماباشید وبعدبرگردید واین شد که یکشب منزل آقای شریفی بودم درکنارخانواده محترم وگل دوست داشتنیشون بااون دخترهای نازنینوش مخصوصا زهراسادات که چهارساله بودوکلی شیرین زبون وهمگی کاملاباهم آشناشدیم ودختربزرگشون هم فاطمه سادات کلاس چهارم بودن وعلاقه خاصی به نویسندگی داشتن و انگارخدامن راواسه ایشون فرستاده بود نشست وکلی سوال ازمن پرسیددرموردخواب هایم با محمدرضا ناگفته نماندبعدآن سفرم وبرگشتنم به قوچان یک باردیگه تماس گرفتند وبازهم کلی سوال پرسیدند وضبط هم کردند تاچیزهایی درموردشهداومحمدرضابرای مدرسه انشاویایجورمقاله بنویسند روزاول سال1396بعدظهر ازخانواده آقای شریفی کلی تشکروخداحافظی کردم وبعد حرکت کردم بسمت قوچان واین سفرراهیان نورهم برای سال چهارم باخوبی وخوشی تمام شد ❤️ ...