🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت142
آرش بلند شدو به طرف آشپزخانه رفت. به مادرش چیزی گفت و برگشت، بعد از چند دقیقه مادر شوهرم با کادویی که دستش بودامد.
کادو را به طرفم گرفت و گفت:
– راحیل جان پا گشای اصلیت بعد از عقدتونه، الان یه پاگشای کوچولو بود با یه کادوی کوچیک. بعد هدیه اش را به طرفم گرفت.
از جایم بلند شدم و بوسیدمش و تشکر کردم.
آرش گفت:
–بازش کن ببینم خوشت میاد.
خیلی آرام و با آرامش کادو را باز می کردم که هم زمان مژگان هم به جمعمون اضافه شدو گفت:
– مگه داری هسته می شکافی زود باش دیگه.
خندیدم و سریع تر بازش کردم.
یک چادر سفید نقره ایی مجلسی زیبا با یک مانتوی سبز یشمی بلند که دکمهایی نداشت. مدلش هم طوری بود که نمیشد برایش دکمه دوخت. با دیدن مانتو کمی وار رفتم. ولی به روی خودم نیاوردم.
دوباره از مادرشوهرم تشکر کردم و گفتم:
–خیلی قشنگه مامان جان، دستتون درد نکنه.
ــ برات مانتو بلندگرفتم که دیگه با چادر اذیت نشی.
بی توجه به حرفش رو به آرش گفتم:
–برم آماده بشم؟
آرش با بازو بسته کردن چشم هایش جواب مثبت داد.
لباسهایم را از کمد در آوردم و روی تخت گذاشتم. حرف مادرشوهرم مدام توی سرم اکو میشد.
دلم می خواست آرش حرفی بزند و حمایتی بکند، خدایا نکند معنی سکوتش یعنی او هم همین نظر را دارد.
چادرو روسریام را از سرم کشیدم و موهایم را محکم تر بستم و شروع کردم به تاکردن چادر رنگیام. آرش با یک نایلون رنگی داخل شدو گفت:
– وسایلت رو داخل این بزار، اشاره کرد به نایلون.
با این کارش همه ی افکار منفی که در موردش برای یک لحظه به ذهنم هجوم آورده بود محو شدند. نگاه قدر شناسانه ایی به او کردم و گفتم:
– ممنون.چقدر توحواست به همه چی هست آرش جان.
امد جلو و چادری رو که تا کرده بودم، را از دستم گرفت، به همراه هدیه ام داخل نایلون گذاشت و گفت:
–می دونم از حرف مامانم خوشت نیومد. اگه من اونجا حرفی می زدم مامانم ناراحت میشد، نمیشد قولم رو بزارم زیر پام.
باتعجب گفتم:
– یعنی حتی بخوای چیزی رو توضیح هم بدی ناراحت میشن؟
ــ پیش مژگان نباید بگم، بعدا باهاش حرف میزنم.
مانتوام را از روی تخت برداشت برایم گرفت تا بپوشم، ولی من باید اول کتم را در می آوردم.
مردد نگاهش کردم و گفتم:
–خودم می پوشم.
نگاهی به کتم انداخت و گفت:
–خب درش بیار دیگه.
با خجالت گفتم:
– میشه لطفا بری بیرون...
دلخور نگاهم کردو گفت:
– نه.
سرم را پایین انداختم و با خودم فکر کردم چیکار کنم.
با صدای در به خودم امدم که دیدم رفته.
حتما از دستم ناراحت شده، از این فکر لبم را گاز گرفتم و بعد فوری آماده شدم.
بعد از خداحافظی وارد آسانسور شدیم، اصلا نگاهم نمی کرد.به سویچ توی دستش نگاه می کرد.
سوار ماشین که شدیم بینمون سکوت بود، توی ذهنم مدام دنبال مطالب اون کتاب می گشتم، یعنی الان اقتدارش را نابود کردهام؟ یا بانارنجک زدهام غرورش را پوکاندهام؟ آخه مگه مرد ها اینقدر نازک نارنجیند؟ من که برادر یا پدری نداشتهام تا شناخت حداقل مقدماتی از این جنس مذکر داشته باشم. شاید هم آرش از آن نوع حساسش هست.
از فکرهایم لبخندی بر لبم نشست و این از نگاهش دور نماند.
الان چی بگم که بازهم شادو شنگول شود؟ کاش کتابه اینجا بود یه تقلبی می کردم.
بازهم لبخند به لبم امد. آرش سرش را چرخاند طرفم و دوباره نگاه دلخوری بهم انداخت.
با خودم گفتم طاقت نمی آورد مطمئنم قبل از رسیدن به خانه حرف می زند.
چند بار با خودم تا شماره ی ده می شمردم ومی گفتم الان حرفی میزند.
بالاخره رسیدیم. بدون هیچ حرفی. سایلنت سایلنت بود.
خواستم خداحافظی کنم که دیدم او هم پیاده شدو نایلون وسایلم را از ماشین برداشت وگفت:
– میارم تا در آسانسور.
خوشحال شدم.
وسایل را گذاشت جلوی در آسانسور و زیر لب گفت:
– خداحافظ.
"عه، واقعا رفت. شاید فکر کرده به او اعتماد ندارم و به غرورش برخورده."
نزدیک در که شد صدایش کردم. برگشت و گفت:
– جانم.
این جانم گفتنش آنقدر احساس و عشق داشت که توانستم خیلی نزدیکش بایستم و بپرسم:
– ازمن دلخوری؟ بدون نگاه با اکراه گفت:
– نه.
با خودم گفتم، بایددرستش کنم. نزدیکتر رفتم. آنقدر که حُرم نفس هایش را روی صورتم احساس کردم.
–با اخم وتَخم برم؟
با چشم های از حدقه در امده نگاهم کرد.
لبخندی زدو دستهایش را دور کمرم حلقه کردو گفت:
– وقتی اینقدر بهم نزدیکی مگه میشه دلخور بود، زندگی من.
آغوشش آنقدر حس داشت که دلم نمی خواست دل بکنم، بوی تنش را دوست داشتم، ولی باید می رفتم.
ادامه دارد...
✍#به قلملیلافتحیپور
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت142 آرش بلند شدو به طرف آشپزخانه رفت. به مادرش چیزی
سلام دوستان صبحتون نزدیک ظهرتون بخیر اینم چندتا پارت خـدمت شماها
#تلنگر
اگر نمازتان را مراقبت
و محافظت نڪنید🔒💔
اگر میلیاردها قطره اشڪ هم
براے سیدالشہداء بریزید🔥
در آخرت شما را نجات نمیدهد...!😔🥀
#آیتاللهبهجت🥀🌿🌱✨
📿لعناللهقاتلیكیافاطمةالزهراء
✾࿐༅•••{🌿🌹🌿}•••༅࿐✾
⛈✍🏻#دمےبامادرپهلوشکسته
❤️صلوات حضࢪت زهࢪا👇
🥀🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلے فاطِمَةَ وَ أَبیها
✨✨وَ بَعلِها وَ بَنیها
💦💦وَالسِّࢪِّ المُستَودَعِ فیها
🍃🍃 بَعَدَدِ ما أَحاطَ بهِ عِلمُکَ
☑️👈 پیامبر درباره ے ثواب صلوات بر حضرت زهࢪا فرمود :اے فاطمه♥️
✅✨ هرکس براے تو صلوات بفرستد
✅✨خداوند اوࢪا می آمرزد
✅✨و در هر کجاے بهشت🏞️ که من باشم اوࢪا به من ملحق خواهد ساخت😍🍂
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#اُمّاه
@Beh_to_az_door_salam
مداحی آنلاین - بازم منو دلواپسی - جواد مقدم.mp3
11.6M
⁽﷽⁾
°•|🌱『🎼🎶』🌱|•°
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
🍃بازم منو دلواپسی
🍃در به دری و بی کسی
🎙 جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
اَللّهُمَّ
کُنْ لِوَلِیِّکَ
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً
وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طَویلا..
┈┈┈┈┈•✿🥀✿•┈┈┈┈
🪔#امام_زمان
#ڪپےبہنیتظہوࢪامام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
⛥#بہ_تو_از_دوࢪ_سلام
╔═ೋ✿࿐
⛥@Beh_to_az_door_salam
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
4_6028231254158086558.mp3
2.13M
#تشرفات
#تشرفات_صوتی
#يااَباصالحَالْمَهديعَلَيهِالْسَـّـلاٰم.....؛🌿ˇˇ!
¬ماجرای شیخ صدوق که با دعای امام زمان علیهالسلام به دنیا آمد!
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾✨🏴✨﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
#ڪپےبہنیتظہوࢪامام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
⛥#بہ_تو_از_دوࢪ_سلام
╔═ೋ✿࿐
⛥@Beh_to_az_door_salam
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـلامِ صبح من
از دل بہ بارگاه شما
خوشم همیشہ
بہ يك جرعۂ نگاه شما
بہ غربتم نظرے
كن كہ دورم از حرمٺ
تو و عطا و عنایٺ، من و پناه شما
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
🍃 #قـــالالامــامالصـادقﷺ
🕋ھــر ڪس ســه بــاࢪَ بــگــۅیـــد ⇣
🥀《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله》
《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله🖤》
🥀《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله》
ـٰٖٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٰٖٜ۬زیــارتــ ڪـامـݪ انجام داده استــٰٖٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٰٖٜ۬
࿐჻ᭂ🍃🪶🍃჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ🍃🪶🍃჻ᭂ࿐
#امام_حسین
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@Beh_to_az_door_salam
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
▪️🔮▪️
🏴 منتقم عاشق!
🔮مولای من مهدی، تو امتداد راه حسینی
و بودن تو جوابی است به ندای یاری طلبی مولایمان حسین،
تا به جاماندگان از کاروان عشق بگوید،
فریاد مظلومیت هرگز بی جواب نمیماند
و هنوز هم برای پیوستن به ثار الله، خون خدا، دیر نیست...
▪️🔮▪️
▪️چرا که مولایم حسین فرمود:
خون من از جوشش نمی ایستد تا فرزندم مهدی قیام کند...
و تو آن منتقم عاشقی
که هزاران سال است غریبانه و تنها،
ندای هل من ناصر ینصرنی سر میدهی...
تو خودت ادامه روضه اهل بیتی آقای من
و در انتظار پاسخ مایی تا تو را در این قیام و انتقام یاری دهیم....
▪️🔮▪️
🔮و تو
دست انتقام خدا
برای مظلومیت عشقی
تا روزی که دیگر کسی،
جان عاشقان را مظلومانه نستاند..
▪️و من برای همیشه با توام
و صدای هل مِن ناصر یَنصُرُنى ات را میشنوم و لبیک گویان به سمتت رهسپارم...
▪️🔮▪️
#محرم
#امام_زمان
#دلنوشته_مهدوی
🌴اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌴
࿐჻ᭂ🍂🥀🍂჻ᭂ࿐
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@Beh_to_az_door_salam
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°