eitaa logo
موکب شهدای شهرستان بهشهر
1.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
15 فایل
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله_الحسین اخبار، اطلاع رسانی، فعالیتها و برنامه های موکب شهدای شهرستان بهشهر را در این کانال دنبال نمایید. ارتباط با ادمین: @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
از دنیا که بگذریم از همان... دلبستگی هایمان همان خودمان..! از همه ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق ... لایق ... موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم ✍ به روایت همسر بزرگوار 🌷 💔 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
💌 نوشت: ما که رفتیم با دلی سوخته و‌ چشم داغدار ڪربلا ‌ندیده... تو اما ای برادر! مسافر اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... 🔸ای شهیـــــد! تو خود زائر حسینی سلام ‌ما را هم به ارباب برسان... ✨السَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یا‌اَباعَبْدِاللَّهِ✨ 💔 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
🌸🍃 یاد آن روز بخیر! یاد داری حاجی ؟!... روی هم بوسیدیم... به تو گفتم که قرار منو تو... اربعین در موکب... تو به من خندیدی و چه زیبا گفتی!! که قرار منو تو...محضر ارباب است... 🌷 💔 هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم ✍ به روایت همسر بزرگوار 🌷 💔 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen