از دنیا که بگذریم
از همان...
دلبستگی هایمان
همان #خودِ خودمان..!
از همه ی اینها که گذشتیم...
تازه می شویم لایق ...
لایق #شهادت ...
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#شهدا_التماس_دعا
#شبتون_حسبنی
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
✍ به روایت همسر بزرگوار
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهدا_التماس_دعا💔
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen
💌 نوشت:
ما که رفتیم
با دلی سوخته
و چشم داغدار ڪربلا ندیده...
تو اما ای برادر! مسافر #ڪربلا اگر شدی
جای من
به مولا سلامی برسان...
🔸ای شهیـــــد!
تو خود زائر حسینی
سلام ما را هم به ارباب برسان...
✨السَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِ✨
#شهدا_التماس_دعا💔
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen
#یادیاران 🌸🍃
یاد آن روز بخیر!
یاد داری حاجی ؟!...
روی هم بوسیدیم...
به تو گفتم که قرار منو تو...
اربعین در موکب...
تو به من خندیدی و چه زیبا گفتی!!
که قرار منو تو...محضر ارباب است...
#شهیدمحمدبلباسی🌷
#شهدا_التماس_دعا💔
هدیه به ارواح مطهر شهدا #صلوات🌷
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
✍ به روایت همسر بزرگوار
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهدا_التماس_دعا💔
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen