eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
137.6هزار عکس
170.2هزار ویدیو
238 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
📝یک بند از شهید مدافع حرم سردار 🕊 💢وصیت نامه ای و کامل که موقع اعزام به سوریه نوشته در سه مرحله . در هر بار به سوریه وهر مرتبه یک بند به آن اضافه کرده همراه با تاریخ 📅و متن بالا قبل از آخرین اعزام نوشته است. 💢 و رفتن به و امضای آن را از امام رضا (ع) می خواهد و چه سری است نمی دانم که ها وحججی ها و...امضای شهادت را از امام رضا تقاضا می کنند. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌼🍂🌼🍂🌼 "ڪسے#ڪہ‌اهݪ دنیانیسٺ! "فقط‌با#شهادٺ آرام‌مےگیرد...♡✨ #شهید_محمود_کاوه🌷 #ڪانال_ما_را_بہ_اشتر
🌷 🔰زندگی نامه محمود کاوه سال ۱۳۴۰ ه.ش📅 در مقدس، در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می آمد، در دوران و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت الله خامنه ای شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت. 🔰وی که برای فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا می کرد.با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درسی مسجد 🕌جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم آیت الله خامنه ای بهره های فراوانی برد و ره توشه های همین تعالیم را با خود 🔰 به محیط و میان دانش آموزان منتقل می نمود. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می شد. با علاقه وافر، به اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) می پرداخت و فعالانه در و درگیریهای زمان انقلاب شرکت داشت.در پخش اعلامیه‌های روح‌الله خمینی چه در درون دبیرستان و چه در محیط‌های دیگر تلاش می‌نمود و در با مأموران حکومت و راهپیمایی‌ها به همراه پدر فعالانه شرکت می‌جست. 🔰سخنرانی‌های سید علی خامنه‌ای تأثیر فراوانی روی او گذاشت.او در زمینه عکاسی 📸از انقلاب فعالیت داشت و به گفته خواهرش عکس اولین شهید انقلاب در ، توسط او گرفته شد.ورود کاوه به پاسداران بعد از پیروزی انقلاب کاوه به سپاه پاسداران مشهد پیوست. او پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش برادران سپاه و بسیج پرداخت. 🔰پس از آن، به حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب شد اما مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آماده‌سازی و آموزش نیروها به فراخواندند. 🔰کاوه یکی از فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ☄ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی ویژه شهدا را بر عهده گرفت. تیپی که از کلیدی‌ترین یگانهای سپاه بود. و انجام عملیات خارق‌العاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد که به ویژه ارتقاء یابد.💥 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
؟! _تو کوله‌مه! +اونجا چی کار میکنه؟! _میخواد باهام بیاد منطقه! فرزند شهید_خیزاب شبهای قبل از به پدر میرفت تا با پدرش عازم سوریه شود یاد همه پدران آسمانی گرامی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
44.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟! _تو کوله‌مه! +اونجا چی کار میکنه؟! _میخواد باهام بیاد منطقه! فرزند شهید_خیزاب شبهای قبل از به پدر میرفت تا با پدرش عازم سوریه شود 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
44.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟! _تو کوله‌مه! +اونجا چی کار میکنه؟! _میخواد باهام بیاد منطقه! فرزند شهید_خیزاب شبهای قبل از به پدر میرفت تا با پدرش عازم سوریه شود 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
برپا شده است جبهه و سربند دیگری شد برایِ تو اروند دیگری شد ... سردار حاج : بنده مخالف اعزام حسین بودم. امّا او با پافشاری و اصرار، ۴۰ روز بر سرِ قبر شهید یوسف‌الهی🌷چله گرفت و مشغول راز و نیاز شد؛ هنوز نمی دانم که روزِ وقتی با خنـده به من نگاه ڪرد چی شد تا به آمدن بادپا راضی شدم‼️ ▫️جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس ▫️شهادت: ۹۴/۰۱/۳۱ بصری‌الحریر 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
44.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟! _تو کوله‌مه! +اونجا چی کار میکنه؟! _میخواد باهام بیاد منطقه! فرزند شهید_خیزاب شبهای قبل از به پدر میرفت تا با پدرش عازم سوریه شود ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
44.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟! _تو کوله‌مه! +اونجا چی کار میکنه؟! _میخواد باهام بیاد منطقه! فرزند شهید_خیزاب شبهای قبل از به پدر میرفت تا با پدرش عازم سوریه شود ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 قوای محمّد رسول الله (ص) به سوریه به منظور مقابله با متجاوز 🎥 فیلم | مصاحبه با 🥀شهید علی موحد دانش در فرودگاه دمشق - ☀️ ظهر روز ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin