eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.2هزار عکس
129.5هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
| ماجرای های یک در فراق 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رحیم صفوی در دانشگاه دافوس ارتش درباره بیماری نوه چند روزه‌اش که زردی شدید داشته و دکترها گفته بودند باید خونش عوض شود. 👈 یک قندان قند بردم خدمت رهبر انقلاب تا روی آن دعا بخوانند ‌... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند. حاج قاسم اولین نفر از اتومبیل پیاده شد‌. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها. بچه های فاطمیون هم با حاجی عکس یادگاری می‌گرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای سردارم بودم. چشمش به من خورد. جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه جوان تر بودم. حاجس منو صدا زد گفت: بیا نزدیک! رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.گفت:《ماشالله با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟!》فقط مات چهره نورانی و پرصلابتش شده بودم. حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای فاطمیون داشت. همانطور که بچه ها هم از صمیم قلب عاشقش بودند.. 👤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون) 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💓 قلاجه بود و سرمای استخوان و سوزش . اورکت ها را آوردیم و بین بچه ها تقسیم کردیم . نگرفت . گفت : همه بپوشن . اگه موند ، من هم می پوشم . تا آنجا بودیم ، می لرزید از سرما . 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت می‌گوید : ابراهیم بعد از چند ماه عملیات به خانه آمد . سر تا پا خاکی بود و چشمهای سرخ شده بود . به محض اینکه آمد ، وضو گرفت و رفت نماز بخواند . به او گفتم حاجی لااقل یه خستگی در کن ، بعد نماز بخوان . سر سجاده ایستاد و در حالی که آستین هایش را پایین می زد ، به من گفت : من با عجله آمدم که نماز اول وقتم از دست نرود . این قدر خسته بود که احساس می کردم ، هر لحظه ممکن است موقع نماز از حال برود . 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند. #ح اج قاس م اولین نفر از اتومبیل پیاده شد‌. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها. بچه های هم با حاجی می‌گرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای س ردارم بودم. چشمش به من خورد. جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه تر بودم. حاجی منو صدا زد گفت: بیا نزدیک! رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.گفت:《 با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟!》فقط مات و پرصلابتش شده بودم. حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای داشت. همانطور که بچه ها هم از صمیم عاشقش بودند.. 👤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون) 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍃 | تسلیم ناپذیری 🔹 آیت‌الله خلخالی روایت می‌کند: در قضیه سلمان رشدی مرتد این امام بود که قبل از تحرک سیاسی بازار مشترک اروپا دستور اخراج نمایندگان و سفیران آن‌ها را از ایران صادر فرمودند؛ چون دست حامیان سلمان رشدی را به خوبی خوانده بودند ولی دانستند آن‌ها به هر طریق ممکن ایران را تحت فشار سیاسی و بین المللی قرار خواهند داد. وقتی خبر روی تلکس رفت آن‌ها نمایندگان سیاسی خود را فراخواندند و بعد با استیصال و شرمساری سفیران و نمایندگان خود را به تهران اعزام کردند. 📚 برداشت‌هایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد۴، صفحه۲۴۹ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
﷽ 📜 🔰دختری که قول می‌دهد ... ✍🏼یک روز سردار دختر ۴ساله ام را در آغوش گرفت و از او پرسید: "میخواهی چه کاره شوی؟ " گفت: دکتر. سردار گفت: "دکتر خوبی بشو که به اسلام خدمت کنی." حالا بعد از شهادت سردار، دخترم می گوید من به سردار قول دادم. باید دکتر شوم. اگر شهید نمی‌شد باید شک می‌کردیم! شهادت، حق سردار بود. 👤راوی: یکی از اهالی روستای قنات ملک 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍃 | امام و روحیۀ اخلاص 🔹حجت‌الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری روایت می‌کند: روش امام با دیگران تفاوت داشت. روش دیگران این بود که هر چه کسی به آن‌ها‌‎ ‌‏نزدیکتر بود، به او بیشتر توجه می‌کردند. اما امام به هر کس که به ایشان نزدیکتر بود، ‌‏کمتر توجه می‌کردند 🔹حتی اگر در مجلس طلبه‌ای عادی می‌آمد، امام برایش احترام‌‎ ‌‏بیشتری قائل می‌شدند، اما اگر مثلاً فرزندشان می‌آمد یا یکی از ما می‌آمدیم که خیلی به‌‎ ‌‏ایشان نزدیک بودیم، طوری نمی‌کردند که ما احساس کنیم به ایشان نزدیکیم و در ما‌‎ توقع ایجاد شود. ایشان سعی می‌کردند در ما روحیۀ اخلاص ایجاد شود. 📚 برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی(ره)، جلد ۳، صفحه ۲۱۳ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✹﷽✹ گم شده ام لابلاے رنگ هاے دنیا بین هامان بہ دنبال رنگ میگردم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔴 | شدیدترین حمله به ♦️در قضیه یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزد و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: ((رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است امروز تمام گرفتاریهاي ما از آمریکا است)) و شدیدترین حمله را به آمریکا کردند. 📚به نقل از: حجۀالاسلام و المسلمین سید حمید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
به فاطمه گفتم برو با سردار عکس بینداز. فاطمه  خیلی خجالتی بود. سردار نگاهی به او کرد گفت: می خواهی با من عکس بیاندازی؟ بیا بیا. چادر او را به سمت خودش کشید. واقعا با چنان حس پدرانه ای برخورد کرد که ما هم راحت رفتیم عکس انداختیم. حاج قاسم سر همه میز ها رفت و یک ربعی صحبت می کرد. سر فاطمه را نوازش کرد و خندید گفت: من به تو می گویم با هم عکس بگیریم تو کلاس می گذاری؟ بعد یک انگشتر به فاطمه داد. گفتم: حاج اقا یک دختر هم در خانه دارم میشه برای او هم انگشتر بدید؟ گفت: بله. گفتم یک پسر سه ساله هم دارم پدرش به او توصیه کرده دوست دارم بزرگ شدی جزو افرادی باشی که اسراییل را فتح می کنی. برای او نامه می نویسید؟ نامه هم نوشت و روی عکس آقا مهدی امضا زد. وقتی رفت فاطمه که تازه خجالت را کنار گذشته بود، گفت: من با عکس بابا و حاج قاسم با هم عکس نینداختم. سردار که متوجه شد دوباره گفت: معلومه که با شما باز هم عکس می گیرم. فاطمه را کشید سمت خودش گفت: شما تازه ما را تحویل گرفتی مگه میشه عکس نندازیم؟ دوباره عکس گرفتند 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⭕️ پدر شهید: آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام. گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند. گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت... 🌴 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
﷽ 📜 ✍🏼فرش کوچکی انداخت گوشه‌ی حیاط خانه‌ی پدری‌اش توی آفتاب پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی‌اش را می‌بوسید و می‌گفت: همه‌ی دل‌خوشی من توی این دنیا، پدرمه. دوباره پیشانی‌اش را بوسید. خندید پدرش خندید. نثار روح مطهرشان صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
/ همسر شهید بلباسی گفته بود که دیشب خواب محمد را دیدم، پرسیدم حال و روزت چطور است؟ گفت حالم خیلی خوب است و شرایط عالی است، هرجا به مشکلی برمی خورم به دو نکته اشاره می کنم و رد می شوم. یکی خیریه صاحب الزمان که در مازندران تاسیس کردم و دیگری فعالیت های جهادی که انجام دادم. دوست شهید می گفت جالب است همه شهید بلباسی را به کار در راهیان نور و حضور در جبهه سوریه به عنوان مدافع حرم می شناسند ولی آنجایی که کارش گره می خورد به کار جهادی اشاره می کند. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔴 | شدیدترین حمله به ♦️در قضیه یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزد و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: ((رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است امروز تمام گرفتاریهاي ما از آمریکا است)) و شدیدترین حمله را به آمریکا کردند. 📚به نقل از: حجۀالاسلام و المسلمین سید حمید ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌷آقا جواد حتی تو حرم (س) هم، از بچه‌های شهدای غافل نمی‌شد. با فاطمه بردشان یک گوشه‌ و باهاشان بازی کرد. فاطمه خوراکی‌هایش را آورد و با هم خوردند. آقا جواد برای فاطمه، خمیرِ بازی، خریده بود. آوردند و با بچه‌های فاطمیون، حلقه زدند دور همدیگر و نشستند به بازی. آنقدر بهشان محبت کرد و خندیدند که آخر سر، از سر و کله آقا جواد بالا می‌رفتند و صدای عمو عمویشان قطع نمی‌شد. (راوی:همسر شهید). این کلیپ، تصاویر همین خاطره است. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍قول داده بود اگر مهمانی دعوتش کنند،می آید دو بار دعوتش کردند ولی از حاجی خبری نبود ناامید شدن چند روز بعد تلفن زنگ خورد:《حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می‌آیم.گفتند یک نفرم،ناهار ساده باشد» تازه به ایران آمده بود...اولین فرصت به قول خود عمل کرد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔸 نوه‌هاش رو خیلی دوست داشت. بعضی وقت‌ها شدید دلتنگ نوه‌ها می‌شد. می‌گفت: «کاش می ‌تونستم یک ساعت برم ایران نوه‌هام رو ببینم و برگردم.» 🔹هیچ وقت سالروز تولد بچه‌ها و نوه‌ها و یا سالروز ازدواج خودمون و بچه‌ها رو فراموش نمی‌کرد. ممکن بود من یادم بره اما ایشون هیچ وقت از یادش نرفت. 🎁 به من می‌گفت: «تولد بچه‌ها رو تبریک بگید و از طرف من هم کادوی تولد تهیه کنید.» اگه ایران هم نبود سفارش می‌کرد که یه مبلغی به عنوان هدیه به حساب بچه ها واریز کنیم. 🏞 یک قاب عکس از همه خانواده با هم در بیروت کنارش گذاشته بود، می‌گفت: «چقدر خوبه، دلم حال میاد وقتی این عکس رو نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم همه‌شون اینجا هستند.» 📝 از همسر شهید یادش گرامی وراهش پررهرو هدیه محضر همه شهدا صلوات ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔴 | شدیدترین حمله به ♦️در قضیه یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا رفته و گفته بود اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزد و امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناکتر از سخن گفتن علیه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: ((رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است امروز تمام گرفتاریهاي ما از آمریکا است)) و شدیدترین حمله را به آمریکا کردند. 📚به نقل از: حجۀالاسلام و المسلمین سید حمید ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌷آقا جواد حتی تو حرم (س) هم، از بچه‌های شهدای غافل نمی‌شد. با فاطمه بردشان یک گوشه‌ و باهاشان بازی کرد. فاطمه خوراکی‌هایش را آورد و با هم خوردند. آقا جواد برای فاطمه، خمیرِ بازی، خریده بود. آوردند و با بچه‌های فاطمیون، حلقه زدند دور همدیگر و نشستند به بازی. آنقدر بهشان محبت کرد و خندیدند که آخر سر، از سر و کله آقا جواد بالا می‌رفتند و صدای عمو عمویشان قطع نمی‌شد. (راوی:همسر شهید). این کلیپ، تصاویر همین خاطره است. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🗳 انتخابات در جبهه ... سی و یکم تیرماه ۱۳۶۰ رادیو اعلام کرد دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. حضور در انتخابات واجب و لازم بود و ما ناراحت بودیم که چگونه رأی بدهیم. دعا می‌کردیم خداوند توفیق رأی دادن را نصیب ما کند. بچه‌ها هم مرتب سؤال می‌کردند که ما چگونه رأی می‌دهیم؟ روز رأی گیری، یعنی دوم مرداد، سرباز «عزیز یزدی» که دزفولی بود و برعکس فامیلی‌اش با لهجه غلیظ دزفولی هم صحبت می‌کرد، از دسته خمپاره زنگ زد و گفت : «صندوق رأی را به اینجا آورده‌اند، اگر می‌خواهید رأی بدهید به اینجا بیایید.» گفتم : «یزدی‌جان تعداد بچه‌ها زیاد و تجمع خطرناک است، اگر می‌توانی صندوق را پیش ما بیاور تا یکی یکی رأی بدهیم. » قبول کرد. ساعت ٨ صبح اولین نفری بودم که رأی خودم را به نام خدا به آقای رجایی دادم و از لطف خداوند که شامل حال ما شده بود. شاکر و خوشحال بودم. شناسنامه همراه ما نبود؛ به همین دلیل معرفی‌نامه‌ای با امضای فرماندهی گردان می‌دادیم و آنها هم در مقابل به هرکدام از ما رسیدی مزیّن به مهر جمهوری اسلامی می‌دادند تا سند افتخاری برای ما باشد. نتیجه آرا که اعلان شد، آقای رجایی با ١٣ میلیون رأی به ریاست جمهوری انتخاب شدند. راوی : امیر سرتیپ غلامحسین راوندی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔰 | روایت آیت‌الله خامنه‌ای از روز اول مدرسه 📝 «روز اوّلی که ما را به بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچه‌ها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچه‌های کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچه‌های بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود... مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود... من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما می‌آمد... عدّه‌ای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ + به مناسبت آغاز سال تحصیلیِ جدید ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin