💠 #سیره_شهدا
🔰اسماعیل16سال داشت.در کوچه ما عروسی بود و همه محله دعوت☀️.
گفتم باباآماده شو بریم....😇
-نه.نمیام.😳
-چرا؟
-چون دوستم سعیدنمیاد،آخه لباس نو نداره!😥
-از لباسهای خودت بهش بده.👌
گفت: این جور به روحیه سعید ضربه میخوره!😞😔
نیامد تا دل بچه #یتیمی نشکند!
#شهیداسماعیل_شمالی
#شهدای_فارس
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟
گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد.
#شهید مرتضی اقلیدی نژاد
#شهدای_فارس
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
🌷خلبانها هم عمدتاً افرادی در سطح بالای جامعه و بهاصطلاح باکلاس بودند. اما آنچه ما از عباس، این مرد آسمانها دیدیم و شنیدیم، افتادهترین و خاکیترین فرد ممکن بود.
فروردین 1359 بود. منزل همشیره ما سهراه آستانه بود. با خاله و جمعی از اقوام برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفته بودیم. چند نفر دیگر هم بودند. منزل کوچک بود، دورتادور پذیرایی پر شد. ناگهان صدای یاالله، یاالله بلند شد. عباس و همسرش بودند. قبل از پذیرایی یک راهرو بود. عباس داخل راهرو آمد. همه به احترام ایشان بلند شدند و تعارف کردند داخل بیاید و جای آنها بنشیند. اما عباس داخل نیامد. با همان لهجه شیرازی و خودمانی خودش گفت: بفرمایید. بفرمایید. هیچکس بهخاطر من جابهجا نشود.
بلافاصله کفشهایی که در راهرو بود را مرتب کناری گذاشت و همان جا روی زمین در راهرو نشست.
صاحبخانه میگفت: زشت است عباس آقا دم در، بیاید داخل.
عباس با خنده گفت: من حاضر نیستم حتی یک بچه بهخاطر من از جایش بلند شود.
ادامه داد: بنّای این خانه که دو نفر نبوده، یک نفر بوده، کسی که آن بالای خانه را ساخته، این پائین را هم ساخته. بالا و پائین خانه فرقی نمیکند.
کمکم فهمیدیم عباس عادت دارد، جلو همه تمام قامت بایستد.
#خلبان شهید عباس دوران
#شهدای_فارس
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❇️#سیره_شهدا
🌹شهید مجید عسگرے جمکرانی
✨همسر شهید نقل میکنند: هربار که قرآن میخواند، دفترچهاے از جیبش در میآورد و درون آن یادداشتے میکرد؛ به این کارش عادت کرده بودم؛ با خدا عهد کرده بود هر روز قرآن بخواند.
✨بعد از شهادتش که وسایلش را برایم آوردند، قرآنش هم درون جیبش بود؛ قرآن را که باز کردم دیدم لاے قرآن کاغذے است که درونش یادداشت کرده از آیه چند تا چند قرائت کرده است؛ آیههاے یادداشت شده را که شمردم، دیدم هر روز ۱۴ آیه قرائت میکرده است؛ آخرین علامت ✔️ براے روزے بود که به شهــادت رسیده بود؛ آرے، او تا شهادت به عهدش وفا کرده بود.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❇️#سیره_شهدا
🟠شهید مدافعحرم مصطفی چگینی
نماز خواندنِ مصطفی🧎♂
همیشه اول وقت و به جماعت بود🕰
حتــــی نمــــاز صبــــح🌈
به هیچ عنوان غیبــــت نمیکرد🗣
و تا حرفِ غیبت میشد👀
سریعاً حرف رو عوض میکرد✔️
مصطفی با همه خوب بود❤️
از بچه ۱۰ ساله تا آدم ۷۰ ساله👨👧
با همــــه خوشرفتــــاری میکرد🥰
دروغ نمیگفت🪴
تا جائی که از دستش برمیومد🫶
کمک میکرد و قرض میداد💞
توی همهی هیئتها بود📿
همــــهجــــا میرفــــت🚶
و برای امام حسین علیهالسلام💚
بیریــــا کــــار میکرد🤍
خیلی شــــوخطبــــع بود🥲
و کل محلّه بهش میگفتند «حاجی»🪖
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
☘اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد☘
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
▪️از جبهه به سمت تهران برمیگشت، رانندهی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن!
راننده آهنگ را خاموش کرد!
این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️
سیره شهدا در سبک زندگی
✨شبتون شهدایی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨﷽ا✨
❤️ #سیره_شهدا
✍ بخشیدن همسر
🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🌹شهید مجید کاشفی
📙فرهنگ نامه شهدای سمنان،ج۸،ص۱۰۶
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#امر_به_معروف
▪️از جبهه به سمت تهران برمیگشت، رانندهی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن!
راننده آهنگ را خاموش کرد!
این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
﷽
#سیره_شهدا🦋
❤️آقا رضا صبور بود،خیلی به
حرام و حلال توجه می کرد،به حقوق
دیگران حساسیت خاصی داشت
حتی به اندازه ریختن زباله در خیابان
را گناه خیلی بزرگی می دانست.
💚همیشه در بیانش این بود که نباید
رهبر را تنها گذاشت،هر وقت در جمعی
صحبت از وضعیت اقتصادی و مشکلات
جامعه پیش می آمد،میگفت رهبری تنهاست!
💛محجوب،باحیا،باوقار بودند،
همیشه مهربان بود و هیچ وقت
صدایش بلند نمیشد.
🎙راوی: برادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❣️#عاشقانه_های_شهداء
💢 پسرخاله ام بود، یک روز آمد خانه مان، با یک برگه پر از نوشته، پشت و رو! نشست کنار مادرم. خاله میشه چند دقیقه ما رو تنها بذارید، میخوام شرایطم رو بخونم، ببینم طاهره حاضره با من ازدواج می کنه یا نه؟
❤️ مادرم که رفت، رو به رویم نشست، شرایطش را یکی یکی گفت، من هم چون از صمیم قلب دوستش داشتم! قبول کردم... گفتم: دوست دارم مهریه ام فقط یک جلد کلام الله مجید باشه! گفت: یک جلد قرآن؛ و یک دوره کتب شهید مطهری.
🌷 برشی از زندگی شهیدیونس زنگی آبادی
📚 منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 72
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #سیره_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
🌷مدام دربارۀ شهدا تحقیق میکرد. دربارۀ شهدای اقوام یا از خودم میپرسید یا به خانههایشان سرمیزد
و تحقیق میکرد.
🍃 ویژگی شهدا را در زندگی¬نامه و وصیت¬ نامههایشان دنبال میکرد اما گاه دلش تاب نمیآورد
و دل به جاده میزد به مقصد خاک سرخ شلمچه و رملهای آسمانی فکه تا طریق عاشقی را از عاشقان بپرسد.
🌷هر سال بلا استثنا اواخر اسفند، ساک به دست و چفیه بر دوش با بچه¬های مسجد امام حسین(علیه السلام)، همسفر راهیان نور میشد، تا با ساکنان بهشت انس بیشتری بگیرد. و آخر هم مثل شهدا عاقبت بخیر شد
.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید ایمان خزاعی نژاد
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سیره_شهدا
📌نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به #فاطمه و #ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...
📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که #خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ #دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث #پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون #پتو و ملحفه توی #سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...
📌شبها #نماز_شب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد #اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره #ذاریات بخونیم...
#مدافع_حرم شهید علیرضا قلی پور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin