eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
278 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمودرضا بیضائی
﴾﷽﴿ قسمتی از کتاب به مناسبت شهادت شهید رسول خلیلی : بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه روح‌الله مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که عکسی روی دیوار نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. وسط حرفش پرید و گفت: «مهران یه لحظه صبر کن!» ـ چی شده؟ روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این رسوله، دوستمه، می‌شناسمش!» مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد. هنوز حرفی نزده بود که روح‌الله گفت: «خب حالا چرا زده شهید؟ نکنه واقعاً شهید شده؟ این رسوله نه محمدحسن؛ اما عکس خودشه.» بعد با ترسی که از چشمانش می‌بارید، به مهران خیره شد. ـ نکنه واقعاً شهید شده؟ بیچاره می‌‌شم. مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه عکس‌العملی نشان بدهد. روح‌الله غذایش را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد. مهران چند بار صدایش کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری؟ روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً اشتهام کور شد، می‌رم یه پرس‌وجو کنم ببینم خبر صحت داره یا نه.» این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله اشک‌هایش را پاک می‌کند. از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی ناراحت است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی؟» روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تأیید تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم؟» ـ می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که شهید شده و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده، خوش به حالش. اما رسول خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم. کلی سؤال داشتم ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم این‌جوری بشه.» مهران بازهم سعی کرد که دلداری‌اش بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد. روح‌الله خیلی ناراحت بود. @Beyzai_ChanneL
1_25082589.mp3
زمان: حجم: 8.77M
اذان #شهید_حامد_بافنده🌹 🌷 #_التماس_دعا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَللّهُ اَکبَرُ ... می‌گویند ... وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ ... خدایا دلم را به وسیله‌ی اطاعتت، کن ...
مے‌رویم تا با ریخٺڹ بر دنیاے ڪُور غرب و ڪر شرق فریاد بڪشیم ڪه مڪتب خوڹ آمده اسٺ تا با ویراڹ ڪردن ڪاخ ستمگراڹ پرچم تشیع را بر فراز خرابہ هایے ڪاخ سفید واشنگتڹ و ڪاخ ڪرملین بیفزاید و ان‌شاالله تا قــدس 📝 🌷 @Beyzai_ChanneL
💢حاج میرزا اسماعیل #دولابی ؛ امام زمان اگر دست بر سر ما بکشند ، علم و حلم را به درون ما می ریزند 📚آداب انتظار عارفان ، ص ۳۹ #یک_روزتا_بهشتی_شدن #نسیم_وصل @Beyzai_ChanneL
🍃🌷🍃 د لــ❤ـــگــــــویه اگر چهره شهیدی را قاب و #بنر و عکس #پروفایل کردیم اگر برای شهیدی صدها شعر و کتاب و مطلب منتشر کردیم اگر به دنبال عطر گلاب قبر شهیدی ، قطعه به قطعه جستجو کردیم اگر دور قبر شهیدی را حسابی شلوغ کردیم و برایش گل ریختیم یادمان نرود که هدف چیست! یادمان باشد که #شهدا از ما چه خواسته اند... یادشهدا بودن تنها گذاشتن نام کوچه به عنوان یک شهید نیست. بلکه اعمال رفتار انسان باید مانند #شهید باشد. از قافله های شهدا جاماندیم رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم افسوس که در زمانه دلتنگی مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم.. #شهید_ابراهیم_هادی @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهیدحامد_جوانی