eitaa logo
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
896 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
556 ویدیو
66 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه بین المللی قم _ واحد خواهران🌻 . 🌱 ارتباط با ما : @QomBasijkhaharan 👈 روابط عمومی ✉️☎️ 📝 ثبت‌نام بسیج 👈 @NiroEnsani_bsij 📍ادمین 👈 @resaneh_bsij
مشاهده در ایتا
دانلود
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🖇قصه یک دیدار: تعدادی از بچه های آقا روح الله عزیز برای تجدید بیعت با آرمان های امام و حضرت آقا راهی دیار یار شدیم :) مراسم ساعت ۸ شروع می‌شد و حرکت ما ساعت ۵ صبح بود. خبرها حکایت از این می کردند که داخل مرقد به خاطر جمعیت زیاد پر شده و احتمالا درب های داخل حرم رو بسته باشند، اما به قول شاعر: ما از دور بوسه بر رخ مهتاب میزنیم... سرود همخوانی رو داخل اتوبوس خوندیم و آماده رفتن شدیم. جمعیت زیادی با سرعت به سمت حرم درحال حرکت بودند و جمعیت بیشتری داخل مرقد چشم انتظار دیدار یار‌‌... بعد از گشت،وارد مرقد امام شدیم و متوجه شدیم درب داخل بسته شده. باید اونجا بودید و می‌دیدید چه جمعیتی از شهر های دور و نزدیک خودشون رو به این مراسم رسونده بودند که تجدید بیعت کنند با رهبرشون:) یکی از صحن ها مسقف‌ شده بود و صندلی گذاشته بودند برای کسانی که نتونسته بودند داخل بروند و ما هم مستقر شدیم و منتظر. زمان ورود عزیزِ جانمان به جایگاه بود، تصویر آقا را از قاب تلویزیون تماشا می کردیم اما دلخوشی مان این بود که او نزدیک ماست و نفس هایش در همین حوالی ست:) ماه رخ نمایان کرد و این ندا در بین جمعیت پیچید: " این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده" با بچه ها‌ از اول مسیر قرار گذاشته بودیم هر کداممان‌ به نیت یک شهیدی قدم برداریم و حضور پیدا کنیم... در این صحنه همه آنها به یادم آمدند. نگاهی به دور و برم کردم، همه بلند شده بودند و شعار می‌دادند،بعضی ها اشک از چشم هایشان روانه بود. حضرت آقا شروع به سخنرانی کردند، در ابتدا از شخصیت امام گفتند، از اینکه امام تنها با دو عنصر ایمان و امید توانست انقلاب را به وجود بیاورد و از اینکه وظیفه ما ایجاد ایمان و امید است، گفت. در آخر سخنرانی هم اشاره ای به اغتشاشات اخیر کرد و اینکه دشمن نتوانست کاری کند به اینکه کشور ما امثال شهید صدرزاده هزاران دارد...مثل او الگو و مقاوم! و ما دل دادیم به دلش و تجدید بیعت کردیم با او که طلایه دار ظهور است و به راه افتادیم. جمعیت زیاد،هوای گرم،همه و همه مارا یاد اربعین انداختند. از چفیه هایی که خیس می‌شدند و به روی سر گذاشته بودیم،از تشنگی جمعیت و دنبال آب گشتن هایمان،از موکب ها و شربت های بین راه... باشد که به زودی وعده دیدار ما ان‌ شاءالله اربعین،مشایه، کربلا:) 🌱 🔖 🌐 @Bkh_qom🤍
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
از محضر کریمه و لطف رضاست اگر با خــانواده پـای ولـی ایســ‍ـتـــــاده‌ایـــم 🌍 هیئت محبین بنت الحسی
بسمڪ‌اللّٰہ🌱-! «[- بوی عِطر می آید ... بوی عِطر باب الجواد و نوکر دست به سینه ای که اذن دخول از ملائکهٔ مستقر در حرم کریم رضا علیه‌السلام می گیرد ... دست بر سینه می گذارد تا قلب اش از عشق سینه اش را نشکافد ‌..‌ -💚! صلوات خاصهٔ آقا که پخش می شود خود را در مراسمی دانشجویی می بیند ... جایی که عرب و ایرانی شانه به شانهٔ یکدیگر صحن انقلاب را مجسم می کنند و آن لحظهٔ نگاه اول به گنبد طلا .. ]» بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدای امام رئوف به وقت ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ زیر پرچم بانو زینبِ ایران معصومه علیها السلام جمع شدیم به لطف نگاهِ امام‌ ضامن و دانشجویان عربِ عزیزِتر از جان مان جمع شدیم برای عرض ارادت به میلاد نورِ عالم ... آنچه عرب زبانان کردند در لحظه لحظهٔ مراسم مخلصانه برای امام شان بود و ما مبهوت خلوص شان زمزمهٔ سلطان رضا خواندیم .. پایان جشنِ مان تمام قد توسل بود و مزین به نام نامی شهدا .. شهیدی که دعای خیر او پشتوانهٔ راه مان بود .. شهید سید علی توکلی. «[- و خاطرهٔ شور انگیز خواهرانه در کنار هم بودن تا همیشه در تقویم خاطرات دانشجویی مان ثبت می ماند.]» - الحمدالله که تحت لوای با برکت شیعه خانهٔ امام زمان عج گرد هم آمدیم و برای ولادت هشتمین نور شادمانی کردیم. آرزوی ما تداوم این جمع مؤمنانه برای تحقق بخشیدن به ظهور غریبِ قریب است. اللهم عجل لولیک الفرج. 🌱 🔖 🌐 @Bkh_Qom
بسم رب النور ✨ ١۴٠٢/٠٧/٢۴ دل برآمده ای از ماجرای امروز📝 مثل مهمونی های خانوادگی نشسته بودیم و برای مهمانان تازه خوابگاه تدارک میدیدیم. شور و شوق دیدن افراد جدید و ماجراهای جدید، دلهره ای شیرین به جانمان انداخته بود. بالاخره کم کم پیدایشان شد. هر کدام با اخلاق و رفتار و پوششی خاص، اما پاک و با صفا و همدل! به زور میتوانستیم ارامشان کنیم و همه بلند بلند با هم حرف میزدند. خوشحالی و ذوق شان ما را هم سر شوق آورده بود. یکی یکی رشته و محل زندگی شان را گفتند. بعد از بگو بخند، بحث را جدی کردم. دلم میخواست حرف هایی را بهشان بزنم که کسی موقع شروع این برهه مهم بهمان نگفته بود. وقتی کم کم گفتم، گوش هایشان تیز و ذهن هایشان فعال شد. حالا از هر دری سوال میکردند. ما هم از خدا خواسته شروع کردیم به جواب دادن. این صحبت ها تا پاسی از شب طول کشید و بالاخره با شوخی و خنده راهی اتاق هایشان کردیم. اما دلم ماند پیش بچه هایی که پر از انگیزه برای هدف هایشان میجنگیدند و تازه اول راه بودند. خوش آمدید تازه نفس ها! 🌱 @Bkh_Qom
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
🎥 تصاویر دردناک /صهیونیستها امشب جنایت بزرگی کردن 🔞🔞 🔸تصاویر تکه‌تکه شده از قتل عام مردم غزه در بیم
بسم رب النور ✨ دل برآمده ای از اخبار امشب📝 وقتی خبر هارا میبینم باورم نمیشود. حال وقتی را دارم که روضه های محرم را میشنیدم و خودم را در آن دوران تصور میکردم. وقتی برایمان از روضه غروب عاشورا و حمله به خیمه ها میگفتند، خودم را در آن لحظه ها تجسم میکردم و فکر میکردم اگر آنجا بودم... اما حالا اینجا نشسته ام. تصاویر پشت هم می آیند و میروند. پرده اشک نمیگذارد صورت های سوخته کودکان را واضح ببینم. بغض راه گلویم را سد میکند و مردمک های ناباورم، به این ستم وحشیانه چشم دوخته اند. اشک ها و ناله ها گوشم را پر کرده و میتوانم بوی خون و باروت را از ورای عکس ها استشمام کنم. آری کربلای دیگری در مظلوم ترین نقطه عالم به پا شده است و جهان ایستاده و نظاره میکند. همه شاهد این ظلم بی رحمانه بودند و هیچ انسانی! وجدانش را نمیتواند آرام کند! برای قلب فرمانده مان بمیرم که چگونه پر پر شدن عزیزان دلش را نظاره میکند! از این داغ باید مرد! برای دل های داغ دیده امشب دعا کنید. کمترین کار این است که دعا برای سلامتی قلب امام زمان(عج) بکنیم! چیزی تا نابودی خصم نمانده، به امید صبح پیروزی...🌱🇵🇸 @Bkh_Qom
دل برآمده ای از اخبار این روزها📝: مادرانه ای برای تو، نبیله جان❤️ هفت روز از ورودت به این دنیا میگذشت، از همان ابتدا جانت عجین شد با صدای تیر و بمب و مرگ... فرصت نشد زیبایی های دنیا را ببینی، شاید هم خوب شد که بیشتر نماندی... خواستم برایت بنویسم همه ی آدم های دنیا بی رحم نیستند، نشد سلیمانی را ببینی، مرد بود نبیله جان، مرد بود... این شب ها دم گوش دخترم قبل از اینکه در آغوش رویا غرق شود برای تو و همه ی کودکان سلام میرسانم... ایمان دارم که حالا در آغوشِ رباب آرام گرفته ای... رباب مادرِ خوبی برایت میشود، مادری را بلد است هرچند شش ماه مادری کرد. نبیله جان، مانند معنای اسمت پاکدامن و نجیبی این را از جز جز صورت پف کرده ات میتوان فهمید. این شب ها آتشی عجیب در دلم زبانه میکشد، دست های نوزادم را به یادت میبوسم و از خدا میخواهم که در آن دنیا تو را برای ثانیه ای در آغوش بکشم و بگویم: شرمنده ام که نتوانستم برای تو و هم وطن هایت کاری کنم. ف. ب @Bkh_Qom
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
بسم رب النور ✨ دل برآمده ای از ماجرای آن شب: ١۴٠٢/٠٨/٢٧ (قسمت اول) آنچه گذشت، روایتی غریب از روایت پیشرفت بود. دیده ها و شنیده ها، مطالبات و انتظارات، امید ها و نا امیدی ها،... همه بخشی از مسیریست که برای به ارمغان آوردن آینده ای روشن به آنها نیاز داریم. پس ورای تمامی قضاوت ها، میخواهم روایتی از روایت پیشرفت برایتان بگویم. جمعیت به نسبت کم از قشری خاص، اولین چیزی بود که به وضوح به چشم می آمد. پا قدم خیرمان، مسئولین را رسانید و هم زمان با مهندس منصوری، معاون اجرایی و سرپرست نهاد ریاست جمهوری پا به نمایشگاه گذاشتیم. بر خلاف جهت مسئولین، و البته به طبع خانمانه مان به سراغ غرفه معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری رفتیم و شروع به گفتگو با غرفه داران کردیم. حضور اندک خانم ها در نمایشگاه با موضوع خاص امشب که دستاورد های دولت در بحث زنان بود، طنز تلخی را از جنس واقعیت رقم میزد. حال باور اینکه برای زنان کار میکنیم اما زنان را وارد نمیکنیم! آسان تر میشود. گفتگو که کمی جدی تر میشود، از حالت مطالبه گری دانشجویی به درد و دل های زنانه میرسد. حرف ها چندان تازه و نشنیده نیست. از راه ندادن خانم ها به تصمیم گیری های کلان علی الخصوص در مسائل بانوان و لایحه پر فراز و نشیب حجاب گرفته، تا جدی گرفته نشدن در عرصه های گوناگون مرتبط و کنشگری ظاهری و سطحی در حوزه بانوان! گردن نگیری ها و سطحی کار کردن ها جوان را سرد و نا امید میکند! خسته میشوی از بازی این توپ، توپ شیطان است مسئولین و اگر خیلی دغدغه حرف های رهبر را داشته باشی، خودت میزنی به دل خط و باور میکنی که کسی جز تو قرار نیست این مشکل را حل کند! قدم زنان پیشرفتی که روایت میشود را نگاه میکردیم و من از خود میپرسیدم که جوانان و دانشجویان که موذنان جامعه اند، کجایند که بیایند و مردم را خبردار از این حجم گسترده و متنوع دستاورد ها کنند؟ کلاغ قصه تلخ عقب ماندگی مان در عرصه رسانه و تبلیغات، کی قرار است به خانه اش برسد؟ ادامه دارد... @Bkh_Qom
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
بسم رب النور ✨ دل برآمده ای از ماجرای آن شب: ١۴٠٢/٠٨/٢٧ (قسمت اول) آنچه گذشت، روایتی غریب از روایت
دل برآمده ای از ماجرای آن شب: (قسمت دوم) جای تک تک دانشجویان و جوانان را در میان غرفه ها و درحال روایت پیشرفتی که خودشان آنرا لمس کرده و یا حتی رقم زده اند، خالی مینمود. بعد از بازدید از غرفه ها، برای شنیدن صحبت های مسئولین به سالن آمفی تاتر باغ‌موزه رفتیم. صحبت های خانم دکتر خزعلی جالب توجه بود. «زینب(س)، مصداق بارز الگوی سوم زن بود... ایشان به عینه نشان دادند چگونه رسانه را باید برای انتقال گفتمان به مخاطب، به کار گرفت...» حرف های ایشان نیز بوی دلخوری میداد. یک حرفشان به قول امروزی ها خیلی حق بود! «از چارچوب های دین بیشتر سختگیری نکنید که خطر آن بسیار زیاد است!» جلسه گذشت و حرف ها شنیده شد. ساعتی بعد از سخنرانی نیز پای حرف ها نشستیم. نیازی نبود بگوییم دانشجوییم. سر و وضعمان گویای احوالاتمان بود. وقتی از لایحه حجاب پرسیدم، همان حرف ها را گفتند. فرصت مطرح کردن مطالب بیشتر نبود. اما قول یک جلسه مفصل تر را گرفتیم. هرچند انقدر خسته بودند که حس کردم حتی متوجه نشدند شیرینی که در آخر تعارف شد چه طعمی داشت! این بازدید مرا به فکر فرو برد. واقعا جای ما به عنوان جوانان انقلابی در کجای این جهاد تبیین اکبر است؟ ما در کجای این زمین بازی میکنیم؟... 🌐 @Bkh_Qom
بسم رب النور ✨ دل برآمده ای از ماجرای امروز: ١۴٠٢/٠٩/١٠ صدای خنده ها و خاله خاله گفتن هایشان هوایی ات میکند. تا آنجا که نمیتوانی خودت را راضی نکنی برای رفتن، برای لمس کردن و برای چشیدن رنج توأمان با لذتش! با اینکه رفتن های هر دفعه ام به هماهنگی و صحبت و آسیب شناسی و... میگذرد، اما گوشه چشمم به ارتباط دلبرانه بچه ها با خاله ها میماند. دلم طاقت نمی آورد و انار های اضافی را قاشق به قاشق در دستان کوچک دختران زهرایی مان میریزم. و نهایت لذت آنجاست که خون دلهایی که خوردیم لعل شوند... @Bkh_Qom
📝 دل برآمده ای برای روز دانشجو: پارسال، روز دانشجو، تو هنوز با اون پاهای کوچولوت به این دنیا نیومده بودی، اما با تمامِ وجودم مهربونیتو حس میکردم. از برکتِ وجودت بهتر از قبل فلسفه رو درک کردم... تو بیشتر از من سزاوارِ تبریکی، دانشجو کوچولوی من❤️ صبر و مهربونی تو پشتِ تک تکِ حضوری خوردنام هست... با احترام، روزت مبارک🌹☘ 💠 @Bkh_Qom
بسم رب النور ✨ نمیدونم اولین باری که احساس کردید دانشجو هستید، کی بود. اولین بار که کارت دانشجویی تون رو تو دست گرفتید، اولین کلاسی که داشتید، اولین ناهاری که تو سلف خوردید، اولین ارائه ای که داشتید و... اما برای من اولین بار، جلسه ای بود که با ریاست دانشگاه داشتیم. کاری به خود اون جلسه و محتواش ندارم، اما از اون موقع همش این مسئله تو ذهنم بود که چه فرقی بین من و بقیه مردم هست؟ من باید چیکار کنم که برای خودمو جامعه و ارزش هام مفید باشم؟ باید چه توقعی از خودم داشته باشم و برای چه چیزی تلاش کنم؟ به مناسبت امروز(که روز دانشجو های حُره؛ یعنی دانشجو هایی که با شجاعت میان و از انسانیت و عقلانیت دفاع میکنن) میخوایم حرفای چند تا دانشجو رو بهتون بگیم که به معنای واقعی کلمه دانشجو هستن. به امید روزی که اسم تک تک شمارو به عنوان دانشجو های معدل الف تراز انقلاب، بورسیه محفل شهدا کنن. 🌱❤️ 💠 @Bkh_Qom
بسم رب الشهدا:)🌱 نگاهشان که میکردم کیلو کیلو قند در دلم آب میشد. برای خودشان کارت خادمی درست کرده اند:) ذوقشان موقع هیئت و خادمی کردنشان‌ دیدنی بود... و همه قشنگی دنیا در آن لحظه خلاصه شده بود که با کمک خاله،چای پخش میکرد،و با ذوق برای من می‌آورد... نگاهم به آینده آنهاست؛) دخترکانی که دیگر قد کشیده و بزرگ شده اند و می‌شوند آینده سازان این ممکلت؛) مانند همان بزرگ‌مردی که از دل روستا در دامان تربیت مادر و ولایت قد کشید و به معراج رفت؛) و این دخترکان به پیروی از او،نام خود را دختران حاج قاسم می‌نامند:) 💠 @Bkh_Qom
در این تصاویر لحظه به لحظه خاطراتی ثبت شده است که برای همه ما ماندگار است:) از چگونگی رسیدن پرچم حرم امام علی(ع) به دستانمان که عنایت یک شهید بود تا ایده و طراحی پس ‌زمینه هیئت و حتی پخت حلوای سفید اما خوشمزه! و برگزاری هیئتی که آخرش پر از رزق و عنایت بود:) این درسی است که من از تمام لحظات جهادی گرفته ام: تا به نقطه‌ای نرسی که همه چیز را جز عنایت او نبینی،چنین رزق‌ هایی نصیبت نمیشود؛) و من همچنان مات و مبهوت درگیر روزی هایی هستم که از این هجرت ها نصیب میشود:)... ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده؛)🌱 💠 @Bkh_Qom
هوا سرد بود و سوزان.. ما خسته و گشنه. به قول رفقا،کسانی که از کنار ما می‌گذشتند شاید مارا دیوانه می‌خواندند! اما از همه ماجرا که بگذریم... گمان من این است که روزی‌‌ای از‌سمت شهید به ما می‌رسید که من دلم نیامد بگویم ما در این مجلس شرکت نمیکنیم:) و یا همه ما واسطه بودیم تا آن بانویی که ماشین را کنار زد و آمد سراغ ما که همسرم در ماشین است میشود پرچم را برای تبرک چند لحظه به سمت ما بیاورید؟ نمیدانم... هر چه بود آن شب،یک چیزهایی امضا شد.. حالا این که برای چه کسی و چگونه و کجا؟ نمیدانم! 💠 @Bkh_Qom
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🌹 🌹 روایت_ دعوت ۲۰ روزه عادت کردم ب این دعوت شدنا هرروز صبح ک بیدارمیشم منتظرم ببینم امروز کجا دعوت میشم☺️ یه روز دعوت مادر به روضه اش،یه روز دعوت همسر شهید و امروز....... امروز شهید خوشنامی دعوتم کرده که بهم ثابت کنه که گمنام منم که باید خودم رو پیدا کنم که باید‌..... 💠@Bkh_Qom 🌹 🌹 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب النور ✨ چیزی انتظار ما را میکشد... لرزش قلب ها نوید میدهد، ... 🌱🛤 دل برآمده ای از ماجرایی که ادامه دارد... من یکی از افرادی بودم که راهیان نور ۱۴۰۰ با کاروان دانشگاه اومدم. یه روز توی اتوبوس چند تا صلوات شمار رو گذاشتن به مزایده. رقم مزایده هم تعداد صلوات بود. هر کس یه پیشنهادی میداد و من حواسم نبود یهو گفتم ۱۲۴هزار تا صلوات. دیدم همه ساکت شدن و صلوات شمار رسید به من. بعدش که دقت کردم متوجه شدم چه رقم زیادی رو گفتم😁👌 دیروز سه شنبه به تاریخ ۵ دی ماه ۱۴۰۲ من همه ۱۲۴ هزار تا صلوات رو فرستادم و تموم شد. انشالله خدا راضی باشه و مورد قبول شهدا هم واقع شده باشه. ممنونم بابت خاطرات خوبی که توی سفر برامون خلق کردید. حالا یه یادگاری دارم به قیمت ۱۲۴۰۰۰ صلوات که بیشتر از یک سال (و البته نزدیک به ۲ سال 😉) طول کشید تا هزینه ش رو پرداخت کنم، قطعا بیشتر از هر صلوات شمار معمولی برام ارزشمنده. التماس دعا سمیرا ☺️🌻 و بالاخره... :) 💠 @Bkh_Qom
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
بسم رب الشهداء والصدیقین مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِن
بسم رب النور ✨ دل برآمده ای از اخبار امشب📝: خبر تا جایی شوکه مان کرد که ابتدا باور نمیکردیم. از این و آن پرسیدن و تماس و... آری، خبر سنگین و بغض گلویمان پس از تاییدش سنگین تر... کاسه چه کنم چه کنم مان دلم را راهی دمشق کرد، چگونه خبر شهادت پدر را به دختر... روضه را نباید باز کرد، نباید از مناسبت این روز ها گفت، نباید حرف های پدر در این ایام را به یاد آورد... آری باید مانند فاطمه قوی بود! باید همچو پدر کوه بود که این غم را تاب آورد! باید رقیه وار سفیر مظلومیت و راه مقدس پدر بود! باید اشک ریخت! باید... امان از درد هایی که قلب را میفشارد... امان از حسرت هایی که تا قیامت بر دل ها میماند... و امان از وداع آخر.... مرا ببخش فاطمه جان از این دل برآمده، ای شهید بزرگوار مرا ببخش از داغی که سرد نشده، دوباره میجوشانم... اشک بریز دخترکم، در آغوش پدر اشک بریز! شهدایی که زحمتشان را میکشیدی در کنار پدر، درکنارتند. گریه کن فاطمه جان! پ.ن: برای آرامش قلب خواهر عزیزمان فاطمه جان آقا‌زاده دعا کنید! خداوند به عزت خون پدر شهیدش، صبر زینب وار به او و خانواده اش عطا کند و انتقام این خون های پاک را با نابودی اسرائیل سفاک و جنایتکار بگیرد. الهی آمین🤲🏻 💠 @Bkh_Qom
📝دل برآمده ای از خبر امروز: ۵ فروردین ١۴٠٣ خبر سوزاننده است! گویا آهن داغیست که بر روی جگر وجدانمان میگذارند و تو نمیدانی چگونه فریاد بزنی و خود را آرام کنی! حاشا به مسلمانیمان! ما در آرامش خود نشسته ایم و روزه و نماز میخوانیم، حال آنکه آن طرف تر، به خواهرانمان تجاوز میشود و کشته میشوند! به مادر باردار نیز رحم نمیکنند! چگونه هنوز زنده ایم و ادعای مسلمانی که هیچ، ادعای انسان بودن میکنیم؟! چرا جهان در برابر این ظلم آشکار سکوت کرده و کاری نمیکند؟ انسانیت ما چه شده است؟ این خبر را به گوش همه برسانید! تا همه دست به دست هم برای نابودی این شیطان خبیث ندهیم، کاری پیش نمیرود! همه را مطلع کنید تا کسی نگوید اسرائیل غاصب، مظلوم است! این دین مردم فلسطین بر گردن شماست! همه را خبر کنید! 💠 @Bkh_Qom
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
🔸دل برآمده ای از اخبار این روزهای جهان📝 هیسسس!🤫 با دقت گوش کن!👂🏻👀 میتوانی صدایشان را بشنوی؟ آری با وجود فرسنگ ها فاصله، صدای عدالت خواهی شان به گوش میرسد. باورش چه سخت است! گویا انقلاب و آرمان های خمینی کبیر(ره) مرز نمیشناسد! آنها باور نمیکردند که صدای حق از میان هزاران مانع و رسانه به گوش مردم دنیا برسد و غیر قابل باور تر، صدای رسای لبیک مردم است که همه را انگشت به دهان نگه داشته! خوشا به حالشان که این چنین جان و مال و اعتبار و آبرو و داشته و نداشته شان را برای حمایت از مظلوم گذاشته اند و آری خونشان در راه حق بر کف خیابان های آمریکا و اروپا بر زمین ریخته میشود! خوب گوش کن! تو برای حمایت از مظلوم چه کردی؟ 💠 @Bkh_Qom
سید، امشب حتماً جای شما خوب است. با رفقای قدیمی دیدار تازه می‌کنید. بهشت خیلی شلوغ است نه؟ از آن‌جایی که شما هستید دنیا چه شکلی‌ست؟ اشک‌های ما هم دیده می‌شود؟ چطور حجم این غم را در کلمات بگنجانم نمی‌دانم .. برای قلب‌هایمان دعا کن سید💔 برای ادامه‌ی راهت برای مقاومت. 🏴@Bkh_Qom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• صدای خنده و شادی مردم و کودکان غزه را پس از سیصـــ۳۶۰ـــد و شصت روز میشنویم :) بعد از روز‌ها چشم به آسمان دوختن و ترس از دست دادن یکدیگر ، امشب شبی بود که با نوای الله اکبر در آسمانها سیر میکردند. شبی که صدای حمایت‌مان واضح تر از همیشه به گوش مردم فلسطین رسید... + امشب را آرام بخواب کودک فلسطینی... موشک ها برای تو نه، بلکه برای حمایت از تو آمده‌اند ... 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 @Bkh_Qom
💌 چهل روز از نبود شما گذشت سید. هنوز نبود شما باور کردنش برامون سخته .. ولی انقدر این مدت پر از اتفاق تلخ و شیرین بوده که بعضی وقت‌ها یادمون می‌ره شما دیگه پیشمون نیستید! دیگه نیستید تا با شور حرف زدنتون به وجد بیایم .. دیگه نیستید که بشینیم سخنرانی‌هاتونو با اون لحن عربی قشنگتون نگاه کنیم و حوصله‌ی مترجم‌و نداشته باشیم .. دیگه نیستید و نمی‌تونیم منتظر باشیم تا از قاب تلویزیون بببینیمتون :) - نبود شما برای ما خیلی سخته ولی امید، امید، امید، تنها داشته‌ی این روزامونه. تنها دلیل عقب نَشستنمون! تنها سلاح توی دستامون؛ و به قول فرمانده، درسته که عزاداریم اما عزای ما به معنی ماتم گرفتن و افسرده شدن و یه گوشه نشستن نیست . ‌ـ ـ ـ ـــــــــــــــــ♡⁩ـــــــــــــــــ ـ ـ ـ 🏴 @Bkh_Qom