🌱تصوف در گذشته و امروز
از گرايش هايى كه كمتر محيطى از آن بركنار مانده، گرايش هاى مربوط به تصوف يا شبه آن است كه در هرجا اقليتى را به خود جذب كرده، منتها ممكن است همه جا به اين نام نباشد. تاريخ نشان مى دهد كه اين گرايش خاص، حتى قبل از اسلام در يونان و هند و كشورهاى مختلف اروپا و آسيا وجود داشته، طريقه كَلبين در يونان قديم يك نوع روش صوفيانه بوده و گرايش هاى مرتاضان هند و رهبانان مسيحى نيز آب و رنگ تصوف دارد. در قرن اول اسلام اثرى از گرايش هاى صوفيگرى در محيط اسلامى ديده نمى شود؛ ولى از قرن دوم كه اسلام گسترش زيادى پيدا كرد و به دنبال آن علوم و تمدن هاى بيگانه از طريق ترجمه به محيط هاى اسلامى راه يافت، مترجمين كه خود داراى گرايش هاى خاصى بودند در انتقال تصوف به محيط هاى اسلامى سهم فراوانى داشتند. اصولاً در اين قرن (قرن دوّم هجرى) و آغاز قرن سوم كه «بنى عباس» سخت بر نشر علوم ديگران و ترجمه آنها به زبان عربى تلاش مى كردند، بازار مذاهب و فرقه هاى گوناگون رونق گرفت و از جمله، مسلك تصوف تدريجا در ميان مسلمين نفوذ پيدا كرد. مى گويند اوّلين كسى كه بذر اين مسلك را در سرزمين اسلام پاشيد ابوهاشم كوفى بود. و در بعضى از روايات آمده است: هُوالّذى اِبْتدَعَ مَذْهَبا يُقال لَهُ التَّصَوُّف وَ جَعَلَهُ مَقَرّا لِعَقيدَتِهِ: او همان كسى است كه مذهبى به تصوّف بدعت نهاد و آن را قرارگاه عقيده خود ساخت. از شواهد اين موضوع اين است: احاديثى كه در ذمّ صوفيه و انتقاد از روش آنان وارد شده نوعا از امام صادق عليه السلام به بعد است كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار قسمت زيادى از آن را جمع آورى كرده است. جاحظ، البيان و التبيين، ج ۱، ص ۲۳۲، چاپ مصر. سفينة البحار، ج ۲، ص ۵۷. به جلد ۱۱، ۱۵، ۱۷ بحارالانوار مراجعه شود. مرحوم محدّث قمى بسيارى از اين احاديث را در جلد دوّم «سفينة البحار» در مادّه «صوف» آورده است. مورّخان مى گويند قبل از زمان مذكور اسم و رسمى از تصوف و صوفيگرى در ميان مسلمين نبود و اگر احيانا لفظ صوفى در بعضى از كلمات پيشينيان ديده شود دليل بر وجود اين مسلك در قرن اول نمى شود چون عرب اين لفظ (صوفى) را بر شخص پشمينه پوش اطلاق مى كنند. فى المثل از حسن بصرى نقل كرده اند كه گفت: «رَأَيْتُ صَوْفِيّا فِى الطَّوافِ وَ اَعْطَيتُهُ شَيْئا فَلَمْ يَأْخُذَه: پشمينه پوشى را در طواف ديدم و چيزى به او دادم و نگرفت». پيداست كه منظور او پشمينه پوش فقيرى بوده (به قرينه كمك كردن به او). بعضى مدّعى هستند كه لفظ صوفى در عصر اميرالمومنین عليه السلام نيز متداول بوده و بر زهّاد و عبّاد اطلاق مى شده است و شايد تنها مدركى كه براى صوفى گرى اين استنباط ذكر كرده اند روايتى است كه در كتاب «عَوالِى اللَّئالى» از آن حضرت نقل شده است كه فرموده است لفظ صوفى مركّب از سه حرف است (ص، و، ف). «صاد» بر سه پايه قرار دارد صدق و صبر و صفا «واو» نيز بر سه پايه است ود ورد و وفا «فا» هم بر سه پايه قراردارد فرد و فقر و فنا. كسى كه اين معانى در او موجود باشد صوفى است وَ اِلاَّالْكَلْبُ الْكوفى اَفْضَلُ مِن اَلْفِ صوفى! غَوالِى اللَّئالى نيز خوانده شده، (الذريعة، جلد ۱۶، ص ۷۱). ولى مى دانيم كتاب «عَوالِى اللَّئالى» از كتب معتبر نيست و نويسنده آن نيز از بعضى جهات متّهم است كه احاديث صحيح و ضعيف را به هم آميخته است. به هرحال همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد تصوف شعبه هاى بسيار زيادى پيدا كرده و با از ميان رفتن يكى از اقطاب و سرسلسله هاى آنها، گاه چند نفر خود را به جانشينى او معرفى مى كنند و از يك سلسله چندين سلسله متولد مى شود. هم اكنون فرقه هاى متعددى از«صوفيه» در مصر و عراق و شام و ايران و ساير ممالك اسلامى وجود دارد كه با يكديگر در تعارض و جنگ و پيكارند و بايد توجّه داشت كه تصوف در ميان اهل سنّت گسترش زيادى دارد. بلكه مى توان گفت تقريبا تمام مشايخ معروف تصوف مانند «بايزيد بسطامى ها»، «جُنِيْد بغدادى ها» «شيخ عطارها» و... همه از ميان اهل سنّت برخاسته اند و حتى جالب اينكه مشايخ فرق صوفيه موجود در شيعه نيز غالبا به مشايخ اهل سنت منتهى مى شود! يكى از عوامل مهم تشعّب زياد در سلسله هاى آنان اين است كه معيار روشنى براى شناخت «قطب سلسله» و «پير» و «مرشد» و «دليل راه» ارائه نمى دهند. فى المثل يكى از معيارهاى مهم آنها «مكاشفه» است و خواب و رؤيا را نوعى مكاشفه مى دانند، بسيارى از آنها براى شناخت قطب و مرشد خويش پناه به خواب و رؤيا مى برند و مى گويند بايد در عالم مكاشفه(خواب) رهبرى ره ما معرفى شود!
@BotShenasi
#نشر_واجب
#دوستانتان_را_دعوت_کنید
🌱 تصوف از گذشته تا امروز
در قرن اول هجرى بر اثر عواملى كه از توسعه جامعه اسلامى به وجود آمد، گرايش به «زهد» فراوان شد؛ و گروهى از زهاد معروف اسلام در اين عصر ظاهر شدند ولى هيچ اثرى از پديده تصوّف در اين گرايش نبود. (دقّت كنيد! )و به گفته مؤلف «تاريخ تصوف»در آثار و كلمات زُهّاد و نُسّاك اين عهد، به جز آنچه گفته شد (گرايش به زهد تصوف در گذشته و امروز بر اثر ظلم و فساد دستگاه اموى) چيز ديگرى ديده نمى شود، نه از عشق و محبت كه در قرون بعد مدار صحبت صوفيانه است، اثرى مى بينيم و نه از افكار وحدت وجودى، نه از فنا و بقاء سخنى هست و نه از صَحْو (بيهودگى) و سُكْر (مستى) و امثال آن از قبيل قبض و بسط و وقت و حال و وجد و جمع و تفرقه و ذوق و محو و اثبات و تجلّى و محاضره و مكاشفه و لوائح و طوالع و تمكين و غيرذلك. ابوالفرج بن الجوزى مى گويد: اسم صوفى اندكى قبل از ۲۰۰ هجرى پيدا شد (و شهرت يافت).
جنيد بغدادى مى گويد: «تصوّف يعنى بيرون آمدن از هر خلق و خوى بد و داخل شدن در هر خلق خوب... ». تاريخ تصوّف، صفحه ۲۳ صوفى گری اين قوم در اول چنين بودند و بعد ابليس آنها را فريفته، هر روز تلبيس تازه اى براى آنها پيش آورد و در هر قرنى اين تلبيسها بيشتر شد، «اصل تلبيس ابليس اين بود كه صوفيه را از علم بازداشت و به آنها گفت مقصود اصلى عمل است». و چون چراغ علم نزد آنها خاموش شد، ظلمات جهل مسلط گشت و دچار اشتباهات گوناگون شدند. بعضى صوفى را مشتق از صوف مى دانند به خاطر پشمينه پوش بودن آنها در آغاز پيدايش و بعضى آنها را به طايفه «بنى صوفيه» نسبت داده اند كه جماعتى از عرب بودند كه در زندگى روشى زاهدانه داشتند و به همين جهت صوفيه را به آنها نسبت داده اند. تلبيس ابليس، صفحه ۱۷۳. سمعانى در كتاب اَنساب میگوید: بعضى نيز مى خواهند اين كلمه را مشتق از «صفا» بدانند در حالى كه واضح است كلمه صوفى از صفا مشتق نمى شود (زيرا از نظر ادبى صوفى اجوف است و صفا ناقص واوى) و اگر از صفا گرفته مى شد بايد «صفائى» گفته شود نه «صوفى»! و نيز بعضى ميل دارند آن را منسوب به اصحاب «صُفَّه» بدانند كه آنها جمعى زاهد و فقير و غريب، از مهاجران اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه چون در مدينه خانه اى نداشتند روى سكوى بزرگى در كنار مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى مى كردند. ولى اين نيز يك اشتباه بزرگ است زيرا «صُفَّه» از ماده «صفّ» (و به اصطلاح مضاعف است) در حالى كه صوفى از ماده صوف است و ربطى به هم ندارند.صوفى گرى بنابراين حق اين است كه از همان صوف به معنى پشم گرفته شده و به خاطر پشمينه پوش بودن آنها در اوايل پيدايش است. بعضى از «متصوفه» سعى دارند تاريخ خود را به آغاز اسلام برسانند و حتى به اصطلاح «خرقه را از امیرالمومنین عليه السلام بگيرند»! و سلمان و بوذر و مقداد را از مشايخ خويش بشمرند! ولى همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد در تاريخ اسلام هيچ شاهدى بر وجود اين ادعاها نيست ؛ بلكه مدارك روشنى در دست داريم كه تصوّف از قرن دوم هجرى از خارج مرزهاى اسلام، از اقوامى مانند هندوها و يونانيان و مسيحيان به مرزهاى اسلام نفوذ كرد و با معتقدات اسلامى آميخته شد و به شكل يك فرقه التقاطى درآمد. تاريخ تصوّف شاهد نوسان هاى زيادى است. گروهى از رجال سياست در تصوف درگذشته و حال ترجيح داده اند و مى دهند كه مذهب در شكل تصوّف عرضه شود به دلايل خاصى كه به خواست خدا در بحث هاى آينده به آن اشاره مى شود و لذا گاه در اثر حمايت رجال متنفذ سياسى و يا حتى سلاطين! تصوف در بعضى از مناطق دامنه وسيعى پيدا كرده و مردم شاهد ساختن خانقاه هاى بزرگ و رونق بازار اقطاب و مشايخ صوفيه بوده اند.
ناگفته نماند كه عوامل اجتماعى نيز تأثير فراوانى در اين نوسانها داشته و كلّ اين مباحث را مى توان در كتب تاريخ تصوف مطالعه كرد. منظور قبل از انقلاب است.
#تصوف
#نشر_واجب
#دوستانتان_را_دعوت_کنید
@BotShenasi