eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.4هزار دنبال‌کننده
921 عکس
248 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ سرمو روی سینش گذاشتم که نفهمیدم کی خوابم برد... ________________________ یه هفته گذشته بود و نه من از رادین خبر داشتم و نه حامد! تواین یه هفته ریز به ریز کارام رو حامد انجام میداد و اجازه آب خوردنم هم دست حامد بود! مامان و نرگس هم اومده بودن و مسئول مراقبت از من بودن! کلی جر و بحث داشتیم! سر گریه کردنای من! اونقدر ضعیف و لاغر شده بودم که فکر میکردم بچه ای درکار نیست! _آرام بیا اینارم بخور.! بادیدن آبمیوه و غذایی که نرگس آورده بود عصبی شدم... +نرگس ول میکنی یانه؟ میدونی ازصبح چقدر آتاشغال به خورد من دادی؟ بخدا من توهمین یه هفته بشکه نمیشم ! _مرض! الهی فدای اون فسقله بشم ! بیشعور به خودت رحم نمیکنی به اون بچه رحم کن ! قیافتو تو آینه ببین ! شبیه شلیل خراب شده شدی! گوشیمو گذاشتم کنار و سمتش خیز برداشتم که رفت.. _غلط کردم بیام تو؟ پوکر نگاش کردم و زیرلب گفتم؛ +بیا... نشست کنارم .. _میشه یه سوال بپرسم؟ +اوم! _چرا انقدر رادین رو دوست داری؟ +ببخشید که داداشمه ! _نه خب... جدی میگم! الان من و حامد هم خواهر برادریم! اما اگه حامد یه ماه هم که نباشه برام واقعا مهم نیست! +نیست؟ _نه که نباشه ...منظورم اینه که اونقدری حسی ندارم که بخوام بخاطرش اذیت بشم!. واقعا چرا انقدر خودتو اذیت میکنی! خیره شدم به پنجره .. +نرگس تو هیچوقت طعم یتیم بودنو نچشیدی! تنها کسی که تو بدترین روزای زندگیم کنارم بود رادین بود! تنها کسی که درکم کرد رادین بود! هرچند یکم دیر فهمید که باید حواسش به منم باشه! اما ... اما بازم کنارم موند ! الان نبودش اذیتم میکنه چون انگیزه و پشتوانه ای ندارم! _حامد چی ؟ +حامد با این بچه هیچ فرقی نداره ! خندیدیم که لحنمو جدی کردم: +جدی میگم نرگس ! گاهی اوقات اونقدر بچه میشه که به سنش شک میکنم! نفس عمیقی کشیدم.. +اما الان دلخورم ! اونقدر بی خبر گذاشت رفت که تا چشم باز کردم دیدم توموندی و مامان و حامد! حتی یه زنگ هم نزد نرگس! دلیلشم قانع کننده نبود! دلیل رفتنش! ماموریت؟ ماموریت چی؟ _آرام خودتم خوب میدونی نمیتونن اینجور بحثا رو بازش کنن وبخوان ریز و درشت قضیه رو به ما بگن! اما با اتفاقاتی که افتاد ماها فهمیدیم و اذیت شدیم! شاید باورت نشه اما مامانم شبا خواب نداره ! ازبس که تو خونه حامد حامد میکنه و یکسره این حامد از شهادت حرف میزنه توخونه! لبخندی زدم و سرمو انداختم پایین... _درسته نگرانشی! اما تو باید درک کنی شرایطشون رو! یکم صبر کنی متوجه میشی قضیه از چه قراره! زود قضاوت نکن ! شاید اصن ماموریتی درکار نیست! +یعنی چی ؟ چی داری میگی ! حامد که گفت ماموریت داشته !