eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
366 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش ❣ غم این دنیا غمی نیست ...😍😘💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_260 از جاي جاي بدنم آب ميچكيد و همين چند قدمي هم كه رفته بودم پر ا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _كور خوندن تو هرجا بري منم ميام! و قبل از اينكه بهم فرصت جواب دادن بده راه افتاد! متعجب بلند شدم: _كجا؟ بدون اينكه برگرده جواب داد: _بمون الان برميگردم! تو تعارف يا شايدهم بخاطر اينكه جلوش كم نيارم و ترسو بودنم و نشون ندم نشستم سرجام: _پس زود بيا كه صداي خنده هاش اومد و ازم دور تر شد! بيخيال همه چيز نگاهي به لباسام كردم و غرغر كنان با خودم گفتم: _حالا اگه خشك شدن! و پوفي كشيدم و خواستم تكيه بدم كه انگار صداي زوزه ي گرگ به گوشم رسيد! با قلبي كه نصفش از كار افتاده بود بلند شدم و اطراف و نگاه كردم كه حالا صداي جيغ از سرتا سر حياط يا شايد حتي تو خونه باعث شد تا دستام و محكم رو گوشام بذارم و جيغ بزنم: _عماد! و اما صدام تو صداي جيغ هاي بلندي كه كشيده ميشد گم شده بود دلم نميخواست گريه كنم كه دوباره عماد و صدا زدم و به مثل قبل به نتيجه اي نرسيدم! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_261 _كور خوندن تو هرجا بري منم ميام! و قبل از اينكه بهم فرصت جواب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 با جيغ فرا بنفشي به هر سختي كه بود از رو زمين بلند شدم و بالاخره تو اين صداي سرسام آور و با تن و بدني بي جون خودم و رسوندم به در خروجي و با وجود لرزش دستم در و باز كردم كه يه دفعه صداي آهنگ قطع شد و صداي ديگه اي توي بلندگوهاي حياط پيچيد: _كجا؟ پر استرس آب دهنم و قورت دادم و سعي كردم بي توجه به صدا فقط از خونه بزنم بيرون و قدمي برداشتم كه دوباره صدا به گوشم رسيد: _مگه با تو نيستم؟ و از فاصله ي نزديك تري ادامه داد: _هوم؟ يه لحظه حس كردم چقدر اين صدا آشناست! صدايي كه حالا نزديكم بود! سعي كردم آروم باشم چشمام و باز و بسته كردم و با دستاي مشت شده به سمت عقب برگشتم كه برگشتنم مصادف شدن با ديدن صورت وحشتناكي و جيغ بلندي كه از ته دلم كشيدم! زل زده بودم بهش و مثل ديوونه ها جيغ ميكشيدم كه يه دفعه روپوش صورتش و برداشت و زد زير خنده! عماد بود! عمادِ بي فكر! عمادِ بيشعور! نگاهش ميكردم اما صدام ساكت نشده بود كه دستش و گذاشت رو دهنم: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
صبح که می‌شود... قلبم ♥️را از نوبرایِ کنارِ تُو تپیدن ، کوک می کنم... این یعنی خودِ خودِ زندگی ! 💋صبحتون عاشقانه💋 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
یه وقتا نگاه کردن به چشماش وقتی داره لبخند میزنه از هزارتا حرف عاشقانه دل نشین تره!💚 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
You are the only reason for the smile on my face تو تنها دلیل لبخند روی صورت منی💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ شوخیه مگه بذاری بری نمونی .. تو یار منی نشون به اون نشونی 😍 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
دعوا با تورو به خندیدن❣ با بقیه ترجیح میدم 😍😘💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_262 با جيغ فرا بنفشي به هر سختي كه بود از رو زمين بلند شدم و بالاخ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _هيس،يه شهر و گذاشتي رو سرت! اما من حالم بدتر از اوني بود كه بتونم آروم شم پس در حالي كه ميلرزيدم و از چشمام اشك جاري شده بود دستش و پس زدم و با صداي گرفته اي گفتم: _رواني!نزديك بود از ترس بميرم! لبخند گله گشادي زد: _فعلا كه زنده اي! نميدونم چم شده بود اما بغض گلوم سنگين تر شد: _تو كه مردنم و ميخواي اينكارا لازم نيست بي تعارف به خودم بگو كه يه فكري واسش كنم! و از كنارش رد شدم تا بشينم و منتظر اومدن آوا و رامين بمونم و بعدهم برم خونه كه پشت سرم راه افتاد: _ديوونه شدي يلدا؟! بدون اينكه برگردم يا حتي وايسم جواب دادم: _حرف نزن عماد،حرف نزن! و به راهم ادامه دادم كه با دو خودش و رسوند به پشت سرم و يه دفعه دستم و كشيد: _يعني من حق ندارم زنم و اذيت كنم؟! نفس عميقي كشيدم و با عصبانيت صورتم و به سمتش چرخوندم: _من زن تو نيستم! انقدر رك و عصبي گفتم كه انگار تموم انرژيش تحليل رفت و انگشتاش دور دستم شل شد! ثانيه ها بي هيچ حرفي ميگذشت كه حالا دستم و رها كرد و سري به نشونه تاييد تكون داد: _آره تو راست ميگي! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼