°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_260 از جاي جاي بدنم آب ميچكيد و همين چند قدمي هم كه رفته بودم پر ا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_261
_كور خوندن تو هرجا بري منم ميام!
و قبل از اينكه بهم فرصت جواب دادن بده راه افتاد!
متعجب بلند شدم:
_كجا؟
بدون اينكه برگرده جواب داد:
_بمون الان برميگردم!
تو تعارف يا شايدهم بخاطر اينكه جلوش كم نيارم و ترسو بودنم و نشون ندم نشستم سرجام:
_پس زود بيا
كه صداي خنده هاش اومد و ازم دور تر شد!
بيخيال همه چيز نگاهي به لباسام كردم و غرغر كنان با خودم گفتم:
_حالا اگه خشك شدن!
و پوفي كشيدم و خواستم تكيه بدم كه انگار صداي زوزه ي گرگ به گوشم رسيد!
با قلبي كه نصفش از كار افتاده بود بلند شدم و اطراف و نگاه كردم كه حالا صداي جيغ از سرتا سر حياط يا شايد حتي تو خونه باعث شد تا دستام و محكم رو گوشام بذارم و جيغ بزنم:
_عماد!
و اما صدام تو صداي جيغ هاي بلندي كه كشيده ميشد گم شده بود دلم نميخواست گريه كنم كه دوباره عماد و صدا زدم و به مثل قبل به نتيجه اي نرسيدم!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_261 _كور خوندن تو هرجا بري منم ميام! و قبل از اينكه بهم فرصت جواب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_262
با جيغ فرا بنفشي به هر سختي كه بود از رو زمين بلند شدم و بالاخره تو اين صداي سرسام آور و با تن و بدني بي جون خودم و رسوندم به در خروجي و با وجود لرزش دستم در و باز كردم كه يه دفعه صداي آهنگ قطع شد و صداي ديگه اي توي بلندگوهاي حياط پيچيد:
_كجا؟
پر استرس آب دهنم و قورت دادم و سعي كردم بي توجه به صدا فقط از خونه بزنم بيرون و قدمي برداشتم كه دوباره صدا به گوشم رسيد:
_مگه با تو نيستم؟
و از فاصله ي نزديك تري ادامه داد:
_هوم؟
يه لحظه حس كردم چقدر اين صدا آشناست!
صدايي كه حالا نزديكم بود!
سعي كردم آروم باشم چشمام و باز و بسته كردم و با دستاي مشت شده به سمت عقب برگشتم كه برگشتنم مصادف شدن با ديدن صورت وحشتناكي و جيغ بلندي كه از ته دلم كشيدم!
زل زده بودم بهش و مثل ديوونه ها جيغ ميكشيدم كه يه دفعه روپوش صورتش و برداشت و زد زير خنده!
عماد بود!
عمادِ بي فكر!
عمادِ بيشعور!
نگاهش ميكردم اما صدام ساكت نشده بود كه دستش و گذاشت رو دهنم:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
صبح که میشود...
قلبم ♥️را از نوبرایِ کنارِ تُو تپیدن ،
کوک می کنم...
این یعنی خودِ خودِ زندگی !
💋صبحتون عاشقانه💋
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یه وقتا
نگاه کردن به چشماش
وقتی داره لبخند میزنه
از هزارتا حرف عاشقانه دل نشین تره!💚
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
You are the only reason for the smile on my face
تو تنها دلیل لبخند روی صورت منی💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ
شوخیه مگه بذاری بری نمونی ..
تو یار منی نشون به اون نشونی 😍
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
دعوا با تورو به خندیدن❣
با بقیه ترجیح میدم 😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_262 با جيغ فرا بنفشي به هر سختي كه بود از رو زمين بلند شدم و بالاخ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_263
_هيس،يه شهر و گذاشتي رو سرت!
اما من حالم بدتر از اوني بود كه بتونم آروم شم پس در حالي كه ميلرزيدم و از چشمام اشك جاري شده بود دستش و پس زدم و با صداي گرفته اي گفتم:
_رواني!نزديك بود از ترس بميرم!
لبخند گله گشادي زد:
_فعلا كه زنده اي!
نميدونم چم شده بود اما بغض گلوم سنگين تر شد:
_تو كه مردنم و ميخواي اينكارا لازم نيست بي تعارف به خودم بگو كه يه فكري واسش كنم!
و از كنارش رد شدم تا بشينم و منتظر اومدن آوا و رامين بمونم و بعدهم برم خونه كه پشت سرم راه افتاد:
_ديوونه شدي يلدا؟!
بدون اينكه برگردم يا حتي وايسم جواب دادم:
_حرف نزن عماد،حرف نزن!
و به راهم ادامه دادم كه با دو خودش و رسوند به پشت سرم و يه دفعه دستم و كشيد:
_يعني من حق ندارم زنم و اذيت كنم؟!
نفس عميقي كشيدم و با عصبانيت صورتم و به سمتش چرخوندم:
_من زن تو نيستم!
انقدر رك و عصبي گفتم كه انگار تموم انرژيش تحليل رفت و انگشتاش دور دستم شل شد!
ثانيه ها بي هيچ حرفي ميگذشت كه حالا دستم و رها كرد و سري به نشونه تاييد تكون داد:
_آره تو راست ميگي!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼