eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
365 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهي گرماي يك "دوستت دارم" میتواند روي تمام لباس هاي گرم را کم کند!..❤️ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
مخاطب ❣ تو که هستی کنارم ❣ یه آرامش خاصی دارم ، ❣ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_268 _يعني تو يه اتاق لباس عوض ميكنيم! زدم زير خنده و در حالي كه و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 چند روزي گذشت... چند روزي كه دلم همش تنگ بود! تنگِ عماد! و از اون بدتر اين بود كه كامان و بابا مدام تو گوشم ميخوندن كه كارهاي انتقالي دانشگاه رو انجام بدم و هرچه زودتر از اون دانشگاه برم! ساعت حوالي ٨ صبح بود كه با صداي غرغر مامان چشمام و باز كردم: _٤روزه داري ميگي از خونه آوا اومدم خستم و تا لنگ ظهر ميخوابي،حالا ديگه حتي اگه يه پاندا هم باشي از خواب سير شدي! يه چشمي نگاهش كردم و سرم و روي بالشت جابه جا كردم: _و خداوند ستمگران را دوست ندارد! كه حالا با ضربه اي كه به ماتحتم خورد هرچي ستم و ستمگر بود از ياد بردم و از جا پريدم! ماشاالله چه دست سنگيني داشت! دستم و رو جاي مورد ضرب و شتم قرار داده شده گذاشتم و دماغم و تو صورتم جمع كردم: _اين خونه ديگه امنيت جاني نداره! كه مامان 'هاها' خنديد و دست به سينه روبه روم وايساد: _خب منم بخاطر همين چيزاست كه ميگم پاشو برو كاراي انتقالت و درست كن و برو ديگه! سري به نشونه تاسف تكون دادم و از روي تخت بلند شدم: _به هرطريقي كه شده فقط ميخوايد از دستم خلاص بشيدا! و جلوي ميز آرايشم ايستادم و شونه اي به موهام زدم كه تصوير مامان توي آينه افتاد: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
For the sky, the moon And for my heart, I want you برای آسمان، ماه و برای قلبم، ❣ تو را می‌خواهم...!😍💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_269 چند روزي گذشت... چند روزي كه دلم همش تنگ بود! تنگِ عماد! و از
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _من كه ميدونم تو از خداته بري! نميدونم چرا اما يه دفعه نگاهم رنگ غم گرفت و از تو آينه زل زدم بهش: _اون واسه قبلا بود مامان،اما من حالا ديگه دلم نميخواد كه برم! و چشم ازش گرفتم كه صداش به گوشم رسيد: _ميدونم كه تو دلت با اون پسرِ عمادِ ولي خب يلدا اين تصميم پدرته و تو قبولش كردي،حالا ميخواي بزني زيرش؟؟ سري به نشونه ي رد حرفش تكون دادم و با بغض گفتم: _نه! و بي حوصله تر از هروقتي موهام و بالاي سرم جمع كردم كه دستش روي شونم نشست و تو گوشم گفت: _مردي كه دوسِت داشته باشه تا ته دنيا دنبالت مياد و همه تلاشش و ميكنه واسه به دست آوردنت! برگشتم سمتش و گيج و مبهم بهش نگاه كردم كه چشمكي زد: _پس بي هيچ دلواپسي اي برو! و قبل از اينكه به من مهلت حرف زدن بده راه افتاد سمت در و همينطور كه داشت ميرفت گفت: _تا ١٠ ميشمرم حاضر شدي و سر ميزِ صبحونه اي ها! با كسلي لبخندي زدم و با ذهن و فكري پريشون كم كم آماده شدم... اما دريغ از يك ثانيه خروجِ عماد از فكرم! عمادي كه دلم ميخواست دوباره امروز در قالب استاد خاص خودم ببينمش و هزار بار توي دلم قربون صدقش برم... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
yoυ вecoмe тнe нope oғ мy lιғe... تو شدی اميد به زندگيم . .♡ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
🌷 سلام صبح زیباتون بخیر ان شاءالله امروز براتون  پر از خیر و برکت باشه دلتون به پاکی صبح زندگیتون سرشار از مهربانی 🌷 روزتون پر از شادی و زیبایی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌
. من از تمام هستی تنها به یک قانعم
را به آن دلیل دوست دارم که نامش زندگیست...
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_270 _من كه ميدونم تو از خداته بري! نميدونم چرا اما يه دفعه نگاهم ر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 جلوي در خونه منتظر خروج پونه بودم و داشتم آهنگ 'دلبريت و يه كم كمترش كن' شهاب مظفري و گوش ميدادم كه بالاخره خانم با لب و لوچه ي آويزون و در حالي كه چپ چپ نگاهم ميكرد از خونه بيرون اومد و راه افتاد به سمت ماشين! با حرص در ماشين و كوبيد و سوار شد كه محكم زدم پس كلش: _هوي!ماشين قراضه ي بابات نيستا كه اينطور داري درس و ميكوبي! كه دماغش و جمع كرد تو صورتش: _قراضه تر از ماشين تو اصلا وجود داره؟ و به طرز وحشيانه اي دستم و پس زد كه خنديدم ماشين و به حركت درآوردم: _بابا دلبريت و يه كمترش كن كه زد زير خنده: _خوابم مياد! سري به نشونه تاسف براش تكون دادم: _فكر كن منم اون نامزد جونتم و داري باهاش ميري كوه! كه دو دستي كوبيد به سينش: _آخ الهي من قربونش شم! و لبخند گله گشادي زد كه نفسم و عميق بيرون فرستادم و همزمان مشتي به بازوشزدم: _اه ولمون كن يه امروز و رواني! كه دوباره چپ چپ نگاهم كرد: _خر چه داند مزه ي نقل و نبات! كه يه دفعه زدم رو ترمز، البته بماند كه چقدر فحش از آقايون محترم راننده هاي ماشين پشت سرم خوردم و از روي شال گوشِ پونه رو كشيدم: _چي؟؟؟كي خره؟ كه آب دهنش و با صدا قورت داد و گفت: _خر چيه؟گفتم قيمت نقل و نبات رفته بالا و با قيافه زارش با حالت بامزه اي سري تكون داد كه خندم گرفت و تكيه بر صندلي ماشين بيخيالِ همه ي دنيا قهقهه زدم و اما حال خوبم ى يه راننده ي بي فرهنگ با بوقي كه زد خراب كرد: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼