جذابیت یک مرد اینه که:☆❣
بتونی توی بحرانی ترین ♡
شرایط زندگیت☆❣
همه جوره♡
بهش اعتماد کنی☆❣💞❣
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
+ کی فهمیدی دوسم داری؟
- همون وقتی که به نبودت فکر کردم و یهو دنیا برام بی معنی شد!💕💞💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_115 _ خدا رو شكر كه حالا اتفاقي نيفتاده،پاشو يه آبي به دست و صورتت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_116
و همين حرف كافي بود براي اينكه لقمه ي تو دهنم بپره تو گلوم و درحالي كه داشتم خفه ميشدم نگاهش كنم كه سريع ليوان آب پرتقال و جلوم گذاشت:
_ بخور تا خفه نشدي!
و همچنان خنديد كه يهو صداي مهيار تو فضا پيچيد:
_خاله يلدا داره ميميري؟
به هر ترتيبي كه بود صبحونه رو خورديم و بعد عماد رفت تا ماشينش و كه فقط يه كمي سپرش داغون شده بود و تعمير كنه.
روي تخت دونفره ي آوا و رامين دراز كشيدم...
ديشب فقط ٣-٤ساعتي خوابيده بودم و حالا به محض افتادن رو تخت چشمام داشت بسته ميشد كه يهو آوا دست به سينه تو چهارچوبه ي در ايستاد و با حالت خاصي گفت:
_ خوب آبروم و برديا!
چشمام و بستم و گفتم:
_دوباره چيشده؟
دستي به شكمش كشيد و جواب داد:
_ حالا اين دومادِ جديد نميفهميد من حاملم نميشد نه؟
نوچي گفتم و ادامه دادم:
_ من هيچ چيزي و از همسر دلبندم محفي نميكنم
و زدم زير خنده كه با زنگ خوردن تلفن خونه سري واسم تكون داد و درحالي كه ميخنديد ازم فاصله گرفت.
چند روز گذشت.
و تو اين چند روز فقط يه بار با عماد حرف زده بودم و غير از اون خبري ازش نداشتم،
انگار دو روز خوش گذرونيمون تموم شد و حالا همه چيز به روال قبل برگشته بود!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
عشق اونجاش خوبه که ❣
وقتی تلفونو قطع کردی ❣
دوباره زنگ بزنه بگه ❣
عه راستی یادم رفت ❣
بگم " دوستت دارم "..😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
دیگر خسته شدم از کنارهم
چیدن واژه ها
بیان دلتنگی روزهایم از زبان شعرها
نه شنبه میخواهم
نه یکشنبه یا آخر هفته های عاشقانه
هیچ کدام را نمیخواهم
فقط #تُ ...!
لطفا بیا ...
#فرهاد_فرهادی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یا درد و غمی
که دادهای بازش گیر
یا جان و دلی
که بردهای بازم ده
#رهی_معیری
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است....
#خیام
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_116 و همين حرف كافي بود براي اينكه لقمه ي تو دهنم بپره تو گلوم و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_117
به همون روزايي كه عمادي نبود و زندگي اين بار بدون خل و چل بازي ها و اون حجم از خنده و شادي،فقط ميگذشت!
موهام و با سشوار خشك كردم و خواستم يه زنگي به پونه بزنم كه يهو اسم عماد افتاد رو صفحه ي گوشي و همين باعث شد تا ابرويي بالا بندازم و جواب بدم:
_ بله؟
صداش توي تلفن پيچيد:
_ خانم ديگه افتخار نميدن بيان سركلاس؟
گيجِ گيج داشتم تاريخ امروز و به ياد مياوردم اما هرچي فكر ميكردم ميديدم امروز اصلا كلاسي نبوده كه بي هوا خنديد:
_ حالا خيلي خودت و درگير نكن،فردا كلاس داريم
نشستم رو صندليِ ميز مطالعه ام و گفتم:
_ خيلي بي مزه اي!
كه پوفي كشيد:
_ آماده شو كه مامان دستور داده شب توفيق و دعوت كنم خونه واسه شام!
از اينكه بهم ميگفت توفيق بدجوري حرصي ميشدم و بي هوا آمپرم ميرفت بالا:
_ توفيق خودتي،عمته...كس و كارته
بين خنده جواب داد:
_ رحم كن يلدا بسه،برو حاضر شو يه ساعت ديگه ميام دنبالت
و بعد قبل از اينكه جوابي بدم تلفن و قطع كرد!
دوباره رفتم جلوي آينه،
نگاهي به خودم انداختم كه مثل هميشه خسته بودم و بعد شروع كردم به آماده شدن...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
احساساتمون و مخفی میکنیم..
اما یادمون میره که چشامون حرف میزنن..!
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣