eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
355 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 😍 یه کم خنثی شده بود که به خودم جرئت دادم و لبخندی زدم: _ازت بعید بود باور کنی، اصل ممکن بود همچین اتفاقی بیفته؟ طلبکار بودن هنوز تو چشم هاش پیدا بود که عصبی نگاهم کرد: _چقدر تو پررویی! پوفی کشیدم: _من میرم لیوان هارو بیارم سریع جواب داد: _لازم نکرده، خودم میرم چیزی نگفتم، از ماشین پیاده شد و با اون دوتا لیوان برگشت، این بار غر هم میزد: _د د د من خر و بگو از ذوق داشتم میمردم، اونوقت تو داشتی من و اذیت میکردی! با یه اخم ساختگی نگاهش کردم: _کدوم اذیت؟ من فقط داشتم سوپرایزت میکردم، عین خودت دم و بازدمش انقدر قدرتمند بود که وقتی به صورتم میخورد تارهای موهام جلوی چشم هام تکون میخورد: _مثل من؟ این کارت مثل سوپرایز من بود؟ سری به نشونه تایید تکون دادم: _حال یه کم مهیج تر سرش و گذاشت رو فرمون و پی در پی نفس عمیق کشید، دستی رو شونش گذاشتم : _انقدر بی جنبه نباش سر بلند کرد: _الی تو که میدونی من چقدر بچه دوست دارم تا چند ثانیه چیزی نگفتم، دنبال جوابی بودم که محسن و از این حال بیرون بیاره و بالخره لب زدم: _فقط خواستم یه کم بخندیم، بعدشم ما که بالاخره بچه دار میشیم حال الان نه چند وقت دیگه، مهم اینه که عکس العملت و دیدم و حرفهات و شنیدم... چه خوشبخته بچه ای که پدرش تو باشی! حالش داشت بهتر میشد که لبخندی زد و من ادامه دادم: _راستی خیلی دلم میخواد بدونم اگه یه روزی بچه دار شدیم، چجوری قراره تربیتش کنیم؟ اگه دختر شد میخوای مثل من باشه یا نه اونطوری باشه که زهرا هست، اگه پسر باشه چی؟ باید مثل تو متعصب و سر به راه باشه یا... حرفم ادامه داشت اما محسن با یه جمله فوق العاده قطعش کرد: _دختر یا پسرش فرقی نداره، باید آدم باشه همین! مات جمله ای که شنیده بودم داشتم نگاهش میکردم که ادامه داد: _زندگی با تو، عشقم به تو بهم فهموند که مهم نیست ظاهر آدما چه شکلیه، مهم قلبشونه، مهم ذاتیه که خوب باشه، چشمی که پاک باشه... برای بچه ای که یه روزی من پدرش میشم و تو مادرش فقط همینارو میخوام بی اختیار لبخندی مهمون لبهام شده بود، محسن درست میگفت و به قول اون مصراع معروف سعدی که میگفت: 'آدمی را آدمیت لازم است' انسانیت همه چیزی بود که باید روزی که مادر میشدم به دخترم یا شاید هم پسرم یاد میدادم ... شنیدن صدای محسن باعث شد تا از این افکار بیرون بیام: _و البته یه چیز دیگه که خیلی مهمه با اشتیاق نگاهش کردم، منتظر یه جمله قشنگ بودم مثل تموم این جمله هایی که شنیده بودم که محسن در کمال آرامش لبخند عمیقی زد از همونا که دوتا چال گونش و نمایان میکرد و گفت: _اگه بچه آیندمون دختر شد از ته دل براش آرزو میکنم که قیافش به تو نره! گفت و هرهر خندید و منی که حسابی زورم گرفته بود خشمگین نگاهش کردم و محسن بین خنده هاش ادامه داد: _چیه؟ خب میخوام نمونه رو دستمون، !بالاخره یه مرد مثل من ممکنه تو سرنوشت اون نباشه :نفس عمیقی کشیدم و یکی از لیوان هارو برداشتم _متاسفم لیوان اما تو باید تو سر این مردتیکه خورد شی ... و تماشای پناه گرفتن سر و صورت محسن زیر جفت دستهاش از تموم صحنه های امشب خنده دار تر بود ❤️ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟