چشم هایت، تمام چیزی ست
که از زندگی میخواهم …
نگاهت را که داشته باشم
هزاران بهانه دارم
برای نفس کشیدن
برای زنده ماندن
برای عاشق شدن
و حتی برای مردن …!
#فرشته_رضایی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_176 نگاه گذرايي بهم انداخت و جواب داد: _حالا چرا بااون؟ و خنديد ك
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_177
نفس عميقي كشيدم و يه قدم به سمت جلو برداشتم كه حالا با يكبار تكون دادن سرش و دوباره ديدن اخم هاش ته دلم حسابي خالي شد...
سعي كردم خودم و كنترل كنم و دوباره قدم برداشتم و اين بار روبه روش ايستادم كه در كمال تعجب چشم ازم گرفت و با كلافگي نفس عميقي كشيد و به سمت فرزين رفت!
حالا ديگه از شدت نگراني داشتم به نفس نفس ميفتادم كه عماد يقه ي فرزين و گرفت و نميدونم چي تو گوشش گفت و بعد هم با حرص ولش كرد كه فرزين هم از فرصت استفاده كرد و سوار بر ماشين گازش و گرفت و رفت!
داشتم ناخنايي كه با كلي زحمت بلند و مرتبشون كرده بودم رو ميجوييدم كه عماد اومد سمتم!
با چهره اي عصبي تر و دست هاي مشت شده!
ياد حرفاش كه بهم گفته بود دوست نداره با فرزين حتي يه كلمه حرفم بزنم كه ميفتادم سرعت جويدن ناخنم بالاتر ميرفت تا اينكه بالاخره عماد رسيد كنارم!
انگشتم و از دهنم بيرون آوردم و بريده بريده گفتم:
_مَ...من نميخواستم...بيا بريم همه چي رو بهت ميگم عماد!
و بي اينكه منتظر جوابش بمونم رفتم و نشستم تو ماشين كه بلافاصله سوار شد!
سوار شد و حركت كرد!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
۷ میلیارد تن صدا وجود داره ❣
ولی فقط و فقط یکیشونه که ❣
وقتی میشنوی دیوونه میشی ...😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_177 نفس عميقي كشيدم و يه قدم به سمت جلو برداشتم كه حالا با يكبار
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_178
نفس عميقي كشيدم و يه قدم به سمت جلو برداشتم كه حالا با يكبار تكون دادن سرش و دوباره ديدن اخم هاش ته دلم حسابي خالي شد...
سعي كردم خودم و كنترل كنم و دوباره قدم برداشتم و اين بار روبه روش ايستادم كه در كمال تعجب چشم ازم گرفت و با كلافگي نفس عميقي كشيد و به سمت فرزين رفت!
حالا ديگه از شدت نگراني داشتم به نفس نفس ميفتادم كه عماد يقه ي فرزين و گرفت و نميدونم چي تو گوشش گفت و بعد هم با حرص ولش كرد كه فرزين هم از فرصت استفاده كرد و سوار بر ماشين گازش و گرفت و رفت!
داشتم ناخنايي كه با كلي زحمت بلند و مرتبشون كرده بودم رو ميجوييدم كه عماد اومد سمتم!
با چهره اي عصبي تر و دست هاي مشت شده!
ياد حرفاش كه بهم گفته بود دوست نداره با فرزين حتي يه كلمه حرفم بزنم كه ميفتادم سرعت جويدن ناخنم بالاتر ميرفت تا اينكه بالاخره عماد رسيد كنارم!
انگشتم و از دهنم بيرون آوردم و بريده بريده گفتم:
_مَ...من نميخواستم...بيا بريم همه چي رو بهت ميگم عماد!
و بي اينكه منتظر جوابش بمونم رفتم و نشستم تو ماشين كه بلافاصله سوار شد!
سوار شد و حركت كرد!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
این روزهای خوب چرا بَر من نمیرسند؟
این است که دیگر ،وضعِ حالم،شرحِ حال نیـــست.
#رومینا_معین_زاده
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
شاعران گل گفتهاند
اما برای وصف «تــو»♥️
باز باید
معنی نازکتری پیدا کنم...
#حسین_دهلوی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
عشق باید دو طرفه باشه❣
یه طرفش تو❣
یه طرفش من😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_178 نفس عميقي كشيدم و يه قدم به سمت جلو برداشتم كه حالا با يكبار
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_179
با ديدن كافه ماتم برد!
يه كافه آماده ي جشن!
كافه اي كه با سليقه تزيين شده بود و من با ديدن هر گوشش بيشتر متعجب ميشدم كه پوزخندي زد و راه افتاد تو كافه:
_ميبيني يلدا؟ميبيني اينجارو بخاطر من و تو اين شكلي كردن؟
و با يه پوزخند رفت تو اتاقش!
گيج شده بودم...
گيج همه چيز كه پشت سر عماد رفتم تو اتاق و شروع كردم به حرف زدن:
_تو چت شده عماد؟چرا نميذاري من حرف بزنم؟
و رفتم سمتش كه از رو صندلي بلند شد و جواب داد:
_من خوبِ خوبم يلدا فقط ديگه نميخوام چيزي بينمون باشه!
و با صداي بلند تري ادامه داد:
_چون خستم كردي!چون من نميخوام يه همچین زنی بگيرم
و با پوزخند تلخي خواست بره بيرون
كه زود تر از عماد رسيدم و در و بستم و جلوي در وايسادم:
_تو...تو چي گفتي؟
زل زد تو چشمام و شمرده شمرده گفت:
_گفتم نمیخوام
با دوباره شنيدن اين حرف دلم شكست...
يه جوري كه شايد هيچوقت نميتونستم تيكه تيكه هاش و جمع كنم و حالا بغضِ لعنتي اي كه تو مسير گلوم سد زده بود باعث شده بود تا بي هيچ حرفي فقط سعي در كنترل خودم كنم كه مبادا اشكي بچكه و مردي كه روبه روم ايستاده از سر ترحم يه كمي آروم شه!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼