قشنگ ترین روزشماری...❣
روزشماری برای مال هم شدنمون 💞
شرعی و قانونی 💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_38 نشستم توي ماشين و با عجله گوشيم و در آوردم: _جانم؟! _يلدا..كجاي
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_39
بابا با خنده گفت:
_بالاخره اومدي پدر سوخته؟
از گردن بابا آويزون شدم
كه صداي مامان و شنيدم كه با غر غر ميگفت :
_ باز داشتي گوش ميكردي فضول خانوم،ما
از دست تو آسايش نداريم تو اين خونه..؟!
آروم خنديدم كه باباهم به خنده افتاد:
_ خانوم يه كم ديگه تحمل كن تا به يه نفر قالبش كنيم
از بابا جدا شدم و با جديت نگاهش كردم:
_نه عمرا من شمارو ول كنم و به يكي ديگه قالب شم!
بابا زل زد بهم و با لبخند گفت:
_ديگه وقتشه بابا جون...سير ترشيم اندازه تو نميمونه كه تو موندي رو دستم!
نفسم رو فوت كردم بيرون:
_فكرشم نكنين
و با لب و لوچه ي آويزون رفتم سمت مامان:
_ آوا اينا كجان؟
مامان زير قابلمه هاي روي اجاق گاز و خاموش كرد و به سمتم برگشت:
_ بعد ظهر رفتن سونوگرافي هنوز نيومدن
يه ليوان آب خوردم و با لحن مختص خودم گفتم:
_ بله ديگه،حالا آوا داره كلي لباس انتخاب ميكنه و ميخره كه يه كم شكمش اومد جلو بپوشه
و آروم خنديدم كه مامان چشم غره اي بهم اومد:
_ حيا رو خورديا
با لبخند بوسه اي به گونش زدم:
_ حالا بگو چه خبري واسم داشتي كه من و كشوندي خونه؟!هوم؟!
مهربون نگاهم كرد و گفت:
_ همين حرف بابات...همكارش بدجوري اصرار داره كه يه جلسه بيان خانواده ها باهم آشنا شن...من ديگه نميدونم چي بگم به نظرم بذاريم بيان خدارو چه ديدي شايد...
با دلخوري نگاه مامان كردم كه همين باعث شد تا ادامه حرفش رو نگه:
_ به همين زودي از دستم خسته شدين؟!
و بابا جواب داد:
_ اولا كه كسي از تو يه نفر خسته نميشه،دوما خيلي هم زود نيستا...٢٤سالته دختر جون..
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوستت دارم ...💞
و برای اثبات این جمله ...❣
جونمم میدم ...💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
نَفَسَم...زِندِگیم...دُنیام...🌎💞
میشه هَمیشه باشی؟💞❣💞
دوسـ💕ℒℴνℯ💕ـت دارم❣💞❣
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#استاد_مغرور_من
#پارت_40
رفتم بيرون و گفتم:
_٢٤آخه سني نيست پدر من اوله جوونيمه چرا انقد عجله دارين شما؟
بابا يه اخم ساختگي كرد :
_اولا خانواده خوبين از همه نظر..دوما خيلي انسان خوب و سرشناسيه تو رودر وايسي موندم و نميتونم نه بگم!
مامان با غر غر اومد كنارم و نگاه بابا كرد:
_ بالاخره پاي رفيق و همكار چندين سالت وسطه منم يكي دوبار كه ديدمشون واقعا به دلم نشستن...بذار بيان يلدا
نفسم رو عميق بيرون فرستادم:
_خيلي خب،بگين بيان..
بابا فقط بخاطر خودتا..فقط بيان و برن من جوابم از همين الان منفيه!
بابا لبخند قشنگي به روم پاشيد:
_حالا شدي دختر خوبِ بابا
لبخندي زدم و همزمان با رفتن به سمت اتاق گفتم:
_ من با پونه شام خوردم،ميرم استراحت كنم..
از روزهاي قشنگِ زندگيم سه روز گذشته بود و امشب وقت اون خواستگاري كذايي بود!
با بي حوصلگي از جام بلند شدم و به ساعت نگاه كردم..
٧:٠٠ صبح...
باز با اون جاويد نچسب كلاس داشتم از حرص خودم و به عقب پرت كردم كه سرم خورد به پشتيه تخت و مغزم ريخت بيرون!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
منو به دنیای خودت ببر😍🌎
تو هوایی که عطرتُ نداره ....😞
نمیشه نفس کشید..... 💋♥️👫
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
این #عشـق فقـط مال تو نیست!
این عشـق مالِ مـا دوتاست...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یڪ ڪلمه است ……… !
اما یه دنیا حـــــــرفه
واسه ڪسایے ڪه میفهمن……!
‴دلتنڪَـــــــــے‴
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
زندگی مثل دیکته نوشتنه
مهم نیست چندتا درست نوشتی
با تعداد اشتباهاتت قضاوت میشی...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣