منو به دنیای خودت ببر😍🌎
تو هوایی که عطرتُ نداره ....😞
نمیشه نفس کشید..... 💋♥️👫
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یڪ ڪلمه است ……… !
اما یه دنیا حـــــــرفه
واسه ڪسایے ڪه میفهمن……!
‴دلتنڪَـــــــــے‴
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
زندگی مثل دیکته نوشتنه
مهم نیست چندتا درست نوشتی
با تعداد اشتباهاتت قضاوت میشی...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_40 رفتم بيرون و گفتم: _٢٤آخه سني نيست پدر من اوله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#استاد_مغرور_من
#پارت_41
با نثار چن تا فحش به اون جاويد كه حتي فكرشم نحس بود شروع به لباس پوشيدن كردم و بعد از زدنِ يه تيپ معمولي يه لقمه صبحونه خوردم و سوييچ رو برداشتم و از خونه زدم بيرون...
ديروز بابا ماشينم و برده بود تعميرگاه و در كمال تعجب عين عروسك كار ميكرد !
ساعت٨:٠٠كلاس شروع ميشد و فكر كنم اين بار به موقع ميرسيدم...
به محض رسيدن به دانشگاه ، ماشين و پارك كردم و رفتم سمت كلاس..
بر خلاف انتظارم كلاس كاملا جدي برگزار شد و انگار يه جورايي همه متوجه اخلاق تند و بي حوصلگي جاويد شده بودن كه فقط به درس گوش ميدادن!
بالاخره درس مزخرفش با يه خسته نباشيد به اتمام رسيد و جاويد با عجله كلاس رو ترك كرد...
بقيه هم مثل من از تعجب برگاشون ريخته بود!
چون يه جورايي رفتار كرد كه حتي اون استاد پيرِ غر غروهم رفتار نميكرد!
بيخيالِ جاويد برگشتم سمت پونه تا حرفي بزنم كه ديدم دستش و زير چونش گذاشته و با چشماي ريز شده به جاي خالي جاويد نگاه ميكنه!
من همچنان محو نگاهش بودم كه يهو عين اين برق گرفته ها به سمتم برگشت و با صداي تقريبا بلندي گفت :
_اين چرا اينجوري كرد امروز؟!
با كف دست سه بار متوالي زدم روي لباش:
_لال شو..لال شو..لال شو
چشماش گشاد شد و يه پس گردني زد بهم داد زدم:
_پونه
كه متوجه چشماي متعجب و منتظر بچه هاي كلاس شدم!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ماهم تویی ❣
محبوب دلخواهم تویی ❣
از بین آدما ❣
فقط او را که میخواهم تویی😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
عاشق شده این آدم باز ❣
عشقم تو فقط با من باش ....💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
و آغوش تو بود 💞
که ثابت کرد ❣
گاهی در حصار دستان 💞
کسی بودن ❣
می تواند اوج آزادی باشد ...💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
"عشق جانم"💞
حتی طولانی ترین خیابون ❣
تو بدترین هوا 💞
و بدترین مسیر ❣
باتو قشنگ میشه💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣