فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت صدم از سریال:
«اینو دیگه خودشون دارن میگن!!!!»
این قسمت جذابتر از قسمتهای قبلیه!!
ببینید 👆🏻
#سادهلوح_نباشیم
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
♨️ولی برندهی واقعی این جامجهانی، اون اروپاییهس که تازه با شلنگ توالت آشنا شده بود...😁😎
علیرضا عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم خیلی جالب بود👌🏻😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ایران بهشت سلبریتیهاست! باور ندارید؟ این ویدیو را ببینید!؟؟
پن: بخشی از لگدپرانیهای سلبریتیهای وطنفروش، ناشی از فقدان قانون بازدارنده برای اونهاست!!!
قانونی که در ازای هر لگد، بخشی از دستمزدهای میلیاردیشونو از دست بدهند و برای مدتی معین صفحات رسانهایشون بسته بشه!!!
همونطور که میدونید، فالوورهای یک سلبریتی، حکم شیشه عمرش رو داره؛ پس میشه از این راه اونو ملزم به رعایت قانون کرد!!!!
#برخورد_قاطع
#سلبریتی_خائن_را_محاکمه_کنید
"بنده خدا"
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️یک معلم قرآن بسیار بسیار عالی و دوستداشتنی 👌🏻😊
حتما ببینید دوستان👆🏻
قول میدم چندین بار دیگه هم فیلم رو برگردونید!
#فرزند_صالح
#جهاد_تبیین
♨️به سران کشورهای غربی بگویید از دست دادن با این فاحشهی پیر، به شدت پرهیز کنند!!!⛔️
👈🏻چند سال پیش پمپئویغول باهاش دست داد، بعدا تبدیل به یک موش پیر ریقو شد!!!
👈🏻امسال هم مکرون باهاش دست داد، دیروز پوزه نجسش به خاک مالیده شد؛ هم جام رو از دست داد و هم تمام کشورش رو آشوب و بلوا و اغتشاش فراگرفت!!!
🔥اصلا دستهای این عفریته، بدیمن و نفرینشده است! چون آغشته به خونهایی است که با دروغپراکنی او و امثال او بر زمین ریخته شدند....
#جام_جهانی
#غرب_وحشی
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
"بنده خدا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای رئیس مجلس در مورد طرح شفافیت
🔹شفافیت از روز اول مجلس در حال پیگیری است. الان در مجلس تمام حقوقها در سامانه پاکنا ثبت میشود و صحن علنی هم پخش زنده میشود.
🔹طرح شفافیت در مجلس تصویب شده و در شورای نگهبان هم تصویب شده اما در یکی دو مورد که مربوط به مجمع تشخیص مصلحت است، بین شورای نگهبان و مجلس اختلاف وجود دارد.
♨️یعنی عزادارین الان؟؟؟
یلدای امسال خوشحالتون نمیکنه؟؟؟
❓پس اونی که بعد از باخت تیم فوتبال ایران به آمریکا، تو خیابونا قِر میداد و از شدت خنده زبون کوچیکه ته حلقش پیدا بود، شوهر ِخواهرشوهرِ مامانِ ساجدهمهلا بود؟؟؟؟😉
با این سرعتی که دارین به طرف باغوحش غرب غش میکنین،ممکنه وسط راه سُر بخورین به سمت توالتهاش!!!یکم آرومتر، وحشی باشین آخه بدبختا!!!
#جهاد_تبیین
#جام_جهانی
#جریان_تحریف_را_شکست_دهیم
"بنده خدا"
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️حال بریتانیای صغیر به شدت وخیم است!!!
تا چند روز آینده ذخایر گازیشان ته خواهد کشید!
اعتصابات گسترده سراسری در حال تشدید است
کارکنان حمل و نقل ریلی اعلام کردند کریسمس امسال هیچ قطاری حرکت نخواهد کرد!!!
و هوا بس ناجوانمردانه سرد است!!!😉
بهتون گفتم شاعر میفرماید:چاهکن همیشه ته چاهه؟؟؟
حالا دوباره شاعر فرموده:
دیدی که چگونه گور، بهرام( بریتانیای خبیث را)، گرفت!؟؟؟✅😁😎
#مرگ_بر_روباه_پلشت_پیر
#غرب_بدون_روتوش
#زمستان_سخت
"بنده خدا"
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️جوکهای ناصر داستان دنبالهدار من و مسجد محل قسمت سی و ششم بلند شدم محمد رو بغل کردم ، بچه ها د
♨️موقعیت شهید حسن خُرَم ۰۰۰
داستان دنبالهدار من و مسجد محل
قسمت سی و هفتم
گفتم : کِی بر میگرده؟
مملی سرش رو تکون داد و گفت : نمیدونم ، شاید شب ، شاید فردا ، هر وقت که بوی گلاب بیاد!
گفتم: پس هرموقع اومد ازش بپرس! یادت نره!
گفت: چشم و دوباره رفت سراغ دوچرخه سواری.
آقای قلعه قوند رو رسوندم و برگشتم ، ده دقیقه.ای تا اذان مونده بود. وضو گرفتم و رفتم داخل مسجد.
اکثر صف.ها خلوت بود ، رفتم صف دوم نشستم ، دو رکعت نماز به نیت پدر و مادرم خوندم.
یه آقایی با عجله اومد تا خودش رو برسونه به صف اول با پا زد مُهر و جانماز من رو پرت کرد.
خواست خودش رو بین نمازگزارهای صف جا بده. ولی جا نبود! شروع کرد به جرّوبحث با یکی از نمازگزارها و اونو هل داد کنار و جای او نشست و بلند گفت: من سی ساله تو این مسجد نماز میخونم؛ عین سی سال هم جام اینجا بوده ، حالا شما دو روزه اومدی میخوای جای من رو صاحب بشی؟
فردی که هل داده شده بود خیلی ناراحت شد؛ خواست از مسجد به حالت قهر بره بیرون!
من دستش رو گرفتم و گفتم بیا جای من وایسا ، وقتی دستش رو گرفتم دیدم دست راستش دو تا انگشت نداره!!!
تشکر کرد و گفت : نه! نمیخوام!
میرم یه مسجد دیگه، مسجد زیاده!!!
گفتم ناراحت نشو!!
اتفاقی نیفتاده، شما صف دوم جای من بایست!
من میرم عقب میایستم ، اونو جای خودم گذاشتم و رفتم صف هفتم ایستادم.
نماز که تموم شد ، داشتم تعقیبات نماز رو میخوندم که دیدم یکی کنارم نشست و گفت: قبول باشه!!
سرم پایین بود ، گفتم قبول حق باشه!
سرم رو بلند کردم دیدم ، همون شخصه که قهر کرده بود و داشت میرفت.
گفت: من افکاری هستم. سه ماهی میشه که اومدیم این محل.
گفتم : خوشوقتم!! من هم عبدی هستم.
گفت: شما هم از قدیمیهای مسجدی؟
گفتم: نخیر ، من هم دو سه سالیه اومدم این محل.
پرسید: چرا مساجد اینطوری شده؟ مگه مسجد خونه خدا نیست؟ چرا بعضی افراد قدیمی مسجد خودشون رو صاحب مسجد میدونن؟انگار خونه یا مغازشونه؛هر طور دلشون میخواد با دیگران رفتار میکنن؟ یه جوری غریب کُشن!!
روز اول من پسر هفت سالم رو آوردم مسجد ، همون نیم ساعت اول پنج تا دوست و همبازی پیدا کرد، تازه یکیشون هم خونمون رو شناخته و میاد درب خونه میگه امیر حسین بیا بریم بازی! امیر حسین، پسرم روز اول پنج تا دوست صمیمی پیدا کرد!!
اون موقع من با این سن و سال، سه ماه تو این مسجد یه دوست پیدا نکردم. هر روز چشمم تو چشم بیشتر این نمازگزارهاست.
بهشون سلام میدم خیلیهاشون جواب سلام من رو نمیدن!
چرا ؟ چون من رو نمیشناسن!!
ولی میبینم همدیگر رو خیلی تحویل میگیرن. با اسم کوچیک همدیگه رو صدا میکنن....
آدم تو مسجد و خونه خدا احساس غریبی میکنه! ولی وقتی میری پارک ، روی یه نیمکت که میشینی یکی میاد کنارت میشینه و خیلی راحت با تو صحبت و درد و دل میکنه؛ انگار تو رو سالهاست که میشناسه!
اینم امروز که اون آقا اومده و خودش رو صاحب صف اول میدونه ، این هارو کی باید برای این مردم توضیح بده؟
گفتم: خوب من از قدیمی های این مسجد نیستم ، تو این مدت هم بعضی از این دوستان رو شناختم ، یادم میاد حاج آقا دلبری ، امام جماعت مسجد یک بار این موضوع رو بین دو نماز برای مردم مفصل توضیح داد که در مسجد کسی صاحب جا و مکان نیست و کسی حق نداره خودش رو صاحب جا یا صندلی خواستی بدونه!!
ولی خوب مثل اینکه حاج آقا دوباره باید توضیح بده.
گفت : ببخشید ، من بیشتر وقتها دو تا روحانی تو مسجد میبینم.
گفتم :روحانی دوم آقای فکوری از بچههای خوب و مهربون این مسجده که درس طلبگی خونده و تازه لباس روحانیت رو پوشیده و گاهی اوقات به جای حاجی نماز میخونه!!
گفت : من چون اجاره نشینم مجبورم هر یکی دو سال یکبار خونهام رو عوض کنم، به همین خاطر مساجد زیادی رو دیدم!!
تو اکثر اون ها این مشکلات وجود داره.
یه دفعه یکی از پشت سر زد رو شونم و گفت حاج حسن آقا ! جلسه دیر میشه!!
برگشتم دیدم آقا میثمه ، گفتم چشم! الان میام!
از آقای افکاری خداحافظی کردم و راه افتادم....برگشتم گفتم : جناب افکاری من اولین دوست شما تو این مسجد هستم!
صف اولی هم نیستم بیشتر اوقات حتی اگه زود هم بیام صفهای عقب میشینم؛ هر موقع اومدی نماز بیا کنار دوستت بشین!!
خندید و گفت: به روی چشم دوست خوبم!
پیش خودم گفتم: این مسئله مهم رو باید امروز تو جلسه مطرح کنم!
دستم رو گذاشتم رو شونه میثم گفتم بریم آقا میثم.......
یه هو دیدم تو سنگر رو سجاده نشستم ، بیسیم به صدا دراومد(حسن حسن ، مسلم؟) ، تا خواستم بلند شم ، میثم دوئید و بیسیم رو برداشت گفت (مسلم مسلم ، حسن) مسلم جون بگوشم! بگو!
مسلم گفت : حسن جان! کلاغا دارن میرن سوار شغال شن ، یه دونه شاهین آماده پرواز کن! بزارش رو موقعیت شهید حسن خُرم ، یادت نره!!حسن خُرم باشه؛ نه کسی دیگه ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی