🔺اگر چینی ها نه روزه بیمارستان ساختند
ما هم توانستیم ۲۳ روزه با اتکا به نیروی انسانی جهادی و دانش بنیان ایرانی هم کارخانه تولید ماسک بسازیم و هم دستگاه تولید ماسک
آن هم در شرایط نیمه تعطیل کشور
خدا قوت به مدیران جهادی و دوستانم در شرکت های دانش بنیان همکار ستاد اجرایی فرمان امام/
•👻• #طنز
-دیدین حتے پیـ🍕ــتزا هم تنهاتون گذاشت•°
+ولے چایے پشتـ💪🏻ــتون رو خالے نکرد.
×عشقــ واقعے فقط چایـ☕️ـے
😂😂😂😂
تعجب نکنید بله این تصاویر مستهجن در اینستاگرام نیست، مربوط به نرمافزار داخلیه روبیکاست که برای همه هم قابل مشاهده است از جمله بچهها 😡
الان این با اینستاگرام چه تفاوتی داره!؟ جز اینکه اسم ایرانی روی این اپلیکیشن گذاشتید.
مسئولین خواب نیستن خودشون رو به خواب زدن!
?
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت مادر
🔹صفحه ۴۶_۴۵
#پارت_بیست_و_یکم 🦋
《مسجد امام》
شب بود که همه، یکی یکی به خانه برگشتند؛ ولی محمّدحسین همراهشان نبود.
من خبر نداشتم که ناصر هم در این تجمّع شرکت داشته،
هنوز می خواستم آن ها را سین جیم کنم که درِ خانه با شدّت به صدا در آمد.
شب پاییزی🍂 سردی بود و چون از عصر باران می بارید، خیس بودن زمین به سرمای آن افزوده بود!
در را که باز کردم،
انیس سراسیمه وارد خانه شد و سراغ ناصر را از ما گرفت!
وقتی مارا بی خبر دید،شروع کرد به
بی تابی:
«مطمئن هستم برای او اتفاقی افتاده، تا به حال سابقه نداشته که ما را تا این وقت شب تنها بگذارد.»😰
بی تابی انیس همه را کلافه کرده بود؛
هرکسی ماتم زده، در گوشه ای نشسته بود.
غلام حسین، محمّدهادی را صدا زد و از او خواست ماجرای حوادث مسجد را برای مادر و خواهرانش شرح دهد.
او گفت:«مردم از سراسر شهر برای شرکت در این مراسم آمده بودند،
کلانتری کنار مسجد از صبح پشت
بلندگو اعلام می کرد هرگونه تجمّع و
#تظاهرات ✊ به شدّت سرکوب
خواهد شد!
آن ها به این وسیله از مردم میخواستند تا برای اقامه نماز به مسجد نیایند و
متفرّق شوند.
پیش نماز مسجد، آقای حجّتی کرمانی
به مردم گفت:
"علی رغم همه تهدید ها، به صورت منسجم و به شکل سازماندهی شده ای به طرف مزار شهدا حرکت می کنیم".
اول چند تا اتوبوس آمدند،خانم هارا سوار کردند و به طرف #گلزار_شهدا
حرکت کردند.
وقتی اتوبوس ها از مسجد فاصله گرفتند، آقایان با پلاکارد های مختلف از مسجد بیرون آمدند؛
چیزی نگذشت که نیروهای کلانتری👮♂
از انتهای خیابان به طرف مردم آتش گشودند و سپس چند گاز اشک آور به سوی مردم پرتاب کردند.💣
ماشین های آتش نشانی آب قرمز رنگی به طرف مردم می پاشیدند تا بعد از درگیری ها افرادی را که در تظاهرات بودند،
شناسایی کنند.
تیر اندازی که شروع شد،
هرکس به گوشه ای فرار کرد...صحنه وحشتناکی بود!
مردم کوچه و خیابان،یکی یکی در خون خود می غلتیدند.😔
هیچ کس از حال دیگری خبر نداشت،
من تا قبل از تیر اندازی، همراه و کنار محمّدحسین بودم؛
امّا وقتی درگیری شروع شد،دیگر او را ندیدم.
مردم کمک کردند و مجروحان را به بیمارستان رساندند و بعد از آن
جمعیّت متفرّق شد».
حرف هایش تمام 0
🔻 طنز های کرونایی
🔹دلم برای وقتی که عامل مرگمون فقط پراید بود تنگ شده🚶🏻♂️
🔸معاون وزیر بهداشت گفته حداقل تا یکی دو سال اینده کرونا با ما هست تو پاییز هم دوباره اوج میگیره، کاش شهاب سنگ زودتر بیاد، من دیگه حوصله این همه رعایت بهداشت رو ندارم😐✋
🔹قبل کرونا جمعه برا خودش ابهت داشت یکی میرفت کوه یکی تا ظهر میخوابید حالشو میبرد، گاهی مدیر ساختمان جلسه میزاشت، الان اوج کار صبح جمعه شده تکرار هر صبح هفت روز هفت😕
🔸به نظرم دانشمندا یه تونل زمان درست کنن
یکی رو بفرستن به حضرت نوح بگه من کرایهی دو تا خفاشو حساب میکنم اینا رو سوار نکن، خیلی به صرفه تره😩
🔹کاش تا محرم کرونا تموم نشه،
یبار با ماسک بریم قیمه بگیریم یبار بدون ماسک😷😂
🔸تا این لحظه به ۳۷ نفر قول دادم که بعد کرونا بریم بیرون، فک کنم دیگه فرصت نکنم برگردم خونه😀
🔹کاش زودتر این کرونا و قرنطینه تموم شه وگرنه مامانم و خالههام تو تماس های تصویری حنجرهشونو از دست میدن ! چرا داد میزنن آخه😑😐
پرسمان مذهبی
سؤال: چرا هر روز حتّى معصومان عليهم السلام بايد ده مرتبه در نماز بگويند: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِيمَ؟
پاسخ: چون انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مىگيرد.
رسولاللَّهصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام نيز خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را از خداوند مىخواهند.
تمثیلات تفسیر نور، صفحه 11
داستان اخلاقی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
💎روزي "باز" پادشاهي از قصر شاهانه فرار کرد و به خانه پيرزن فرتوتي که مشغول پختن نان بود روي آورد.
پيرزن که آن باز زيبا را ديد فورا پاهاي حيوان را بست، بالهايش را کوتاه کرد، ناخنهايش را بريد و کاه را به عنوان غذا جلوي او گذاشت.
سپس شروع کرد به دلسوزي براي حيوان و گفت:
اي حيوان بيچاره! تو در دست مردم ناشايست گرفتار بودي که ناخنهاي تو را رها کردند که تا اين اندازه دراز شده است؟
مهر جاهل را چنين دان اي رفيق
کژ رود جاهل هميشه در طريق
پادشاه تا آخر روز در جستجوي باز خويش ميگشت تا گذارش به خانه محقر پيرزن افتاد و باز زيبا را در ميان گرد و غبار و دود مشاهده کرد.
با ديدن اين منظره شروع به ناله و گريستن کرد و گفت:
اين است سزاي مثل تو حيواني که از قصر پادشاهي به خانه محقر پيرزني فرار کند.
هست دنيا جاهل و جاهل پرست
عاقل آن باشد که زين جاهل بِرَست
🍃
🌺🍃