محبت و علاقه ی همسرم چند برابر شده بود و دید خودم هم تغییر کرده بود و بهتر و راحت تر میتونستم باهاش صحبت کنم . رفتن به دانشگاه باعث شده بود اعتماد به نفسم خیلی بالاتر بره . پدر و مادرمم وقتی آرامش و روحیه ی خوبم رو میدیدن خودشون هم به آرامش نسبی رسیده بودن لااقلش این بود که به من گیر نمیدادن 😁 چون منم هیچ ممنوعیتی نداشتم در رفتن به خونشون . فقط اونها نباید میومدن منزل ما 😔
خلاصه . . 5 _ 6 سال به همین روال گذشت . بعد از اتمام دوره ی چهار ساله ی دانشگاه ، با کانال تلگرامی " آرامش درون با سپاسگزاری " آشنا شدم . از تکنیکهاشون که قبول داشتم یا نه بگذریم . ولی موردی که با دین و عقاید ما کاملا مطابق بود این بود که اولا بزرگنمایی موارد مثبت زندگی و اطرافیان و شکرگزاری لحظه به لحظه بود . در یک دوره ی چهل روزه ی سپاسگزاری با گروه همراه شدم و هر شب راس ساعت ده ، شروع کردم به یاداوری نکات مثبت بخصوص در همسرم و همچنین نعمتها و الطاف خدا که تو زندگیم بیشمار بود . طوری که اشک از چشمام سرازیر میشد و هق هق گریه میکردم از خوشبختی که خدا نصیبم کرده و توبه کردم از اونهمه شکایتی که به خدا داشتم چون وقتی ریز شدم تو زندگیم دیدم حقیقتا تنها مشکلم همین بود که همسرم قطع رابطه کرده بود .
همه چیز عالی بود عالیتر شد . دیگه بجای زیر سوال بردن خودم و خدا ، همه چیز رو سپردم به خودش چون مطمئن شده بودم که هر وقت خودش بخواد درست میشه .
سال 95 سفر فامیلی به کربلا داشتم (مجردی 😉) که اونهم به پیشنهاد همسرم بود چون برادرم به عنوان مداح میرفت کربلا و خیلی دوست داشتم یک سفر همراهش باشم . یک سفر بینظیر بود هم اینکه با پدر و مادر و چند نفر از اقوام نزدیکمون همسفر بودیم و هم بی نظیر از لحاظ معنوی . خودم فکر میکنم همون سفر معنوی و احوالات بینظیرم مقدمه ی بسیار خوبی بود برای معجزه ی زندگیم خدا رو هزاران بار شاکرم برای اون سفر معنوی .
کمتر از یکسال بعد مورد یه امتحان سخت دیگه قرار گرفتم از جانب خدا ، که الان دلیلش رو متوجه میشم . داغ عموی عزیزم بود که بشدت قلبم رو فشرد و جگرم رو سوزوند 😢 اولش فاجعه بود برام ، ولی مدام سوره ی صبر میخوندم با عنایت خدا و توجهات همسرم هنوز به چهل روز نرسیده بود که ناباورانه متوجه میشدم چقدر صبور شدم در مقابل این غم عظیم . حتی اطرافیانم رو هم دلداری میدادم . 🌺🍃
جرات حرف زدنم خیلی بیشتر شده بود بدون استرس و خیلی راحت به همسرم ابراز میکردم که 98 درصد مرد خوبی هستی و فقط 2 درصد ضعف داری اونهم اینه که نمیشه آدمای اطرافت رو بخاطر حساسیتهات حذف کنی . خودتو باید تغییر بدی . این دودرصدی دیگه برامون مثل شده بود 😉😂😂 تا اینکه اتفاقی که سالهای سال توی رویاها و تصوراتم مجسم میکردم حقیقت پیدا کرد .
قرار بود آخر هفته برادر و خواهرام افطاری منزل ما بیان . یکروز به طرز ناباورانه همسرم ازم خواست پدر و مادرم رو هم دعوت کنم . 😮 .
اون مهمونی تبدیل شد به قشنگترین شب زندگیم و همسرم هم بگفته ی خودش وقتی خنده های از ته قلب منو میدید احساس رضایتمندی داشت .
به از چند وقت با دوست عزیزی که شاگرد خانم جباری بود و دوره ی یک و دو رو گذرونده بود آشنا شدم وقتی از مباحث کلاسها برام صحبت کرد تازه متوجه شدم چند سالی که در رنج اجباری زندگی کردم چه بی قانونی هایی داشتم و تمام اون اتفاقها بخاطر اعمال خودم بود و بعد با رهایی ذهن ، توکل به خدا ، درخواستهای مثبت و بزرگ نمایی مثبتها ، چقدر شیرین گره از مشکلم حل شد و همسر 98 درصدیم تبدیل شد به یک مرد صددرصدی 😉😉😂😂
خدا رو هزاران بار شاکرم بابت تمام این سالها و اتفاقات که باعث شد در مسیر رشد قرار بگیرم که ان شاءالله با ادامه ی مباحث ثروت ایمان خیلی بهتر هم میشه .
از دوستان عزیزم ممنونم که وقت و حوصله گذاشتن برای خوندن تجربه شیرین من 🍃🌸🍃🌸
#قانون_رهایی
#قانون_اولویت
قانونو اجرا میکنم
خوشبختیمو بیشترررر میکنم
زنده باد قوانین متعالی اسلااااام 🌺🌺🌺
💎 @Chaleshetaghirat
╔══════☀️ೋღ🌺
#تجربه
من خانمی ۳۸ ساله یکی از دانشجویان خانم جباری هستم ،که سرکار میرفتم. وضع مالی خوبی نداشتم همسرم اعتیاد داشت سرکارم نمی رفت .
با توجه به کلاسهای خانم جباری یاد گرفته بودم که باید رزق و روزی را از خدا بخواهم نه از همسرم.
درست در آن زمان بود که من فرزند سومم را باردار شدم.
و بخاطر امام زمان(ع) و رهبر عزیزم سعی در حفظ فرزندم داشتم .
وضع ام طوری بود که تا ۴ ماه رفتم سرکار و دیگر نتوانستم برم، بیمه بیکاری درخواست دادم.
ازان طرف هم به هیچ کس نمی توانستم بگویم می دانستم با وضعی که ما داشتیم هیچ کس خوشحال نمی شود .خودمم برنامه ام این بود بعد اینکه بچه ۶ ماهه شد برم سرکار .
ولی ولی لطف خدا طوری دیگر رقم خورد.
همسر یه مغازه سرکوچه دید و اجاره کرده بعد اینکه این بچه بدنیا اومد الان نزدیک دوسال است که از زمین و زمان برایمان رزق و روزی فراوان می بارید.الان تصمیم داریم بچه چهارم را هم به لطف و حمایت خداوند بیاوریم.
با اجرای قانون خوشبختیمو بیشترررر میکنم
زنده باد قوانین متعالی اسلااااام 🌺🌺🌺
#قانون_اولویت
💚@helal1402
💎@Servat_iiiman
💎 @Chaleshetaghirat
🌺ღೋ☀️══════╝
╔══════☀️ೋღ🌺
#تجربه
#قانون_اولویت
سلام خدمت شما دوستان اهل رشدم
من یه تجربه ای رو میخواستم با شما به اشتراک بگذارم
اینکه چند روز پیش رفته بودم منزل مادرم ،مادر بنده نیاز داره که یکی از بچههاشون حتما کنارشون باشه
روز شنبه من پیششون بودم که خانم برادرم زنگ زدن خونه مادرم و گفتن که روز یکشنبه صبح روضه داره ،من و دوتا از برادرام و مادرم تو یککوچه هستیم
مادرم به من گفت لیلا فردا بیا اینجا با هم بریم روضه ،من هم به مادرم از قبل گفته بودم که روز یکشنبه ها نمیتونم بیام و دوست دارم کلاس ثروت نور خانم جباری برم
همین که مادرم گفتن که من روز یکشنبه برم پیششون سریع گارد گرفتم و گفتم که مگه نمیدونی من روز یکشنبه کلاس دارم ،به یکی دیگه از بچه ها بگوکهبیاد من نمیام
بعد از چند دقیقه ای پیش خودم گفتم لیلا مگه مادر اولویتت نیست
مگه تونمیخای رشد کنی پس چرا بی قانونی کردی ،
بلافاصله به مادرم گفتم که نمیخاد به کس دیگه ای بگی ،خودممیام با هم میریم روضه و از کلاسی که خیلی دوست داشتم گذشتم
مادرم خوشحال شدن چون با من خیلی راحتتر از بقیه هستن و دوست داشتن که تو روضه من پیششون باشم
شب که شد و من هم خونه خودم بودم مادرم تماس گرفتن و گفتن که خانم برادرم روضه اش افتاد روز دوشنبه ،،ما یک گروه خانوادگی داریم که هر خبری که میخایم به همدیگه بدیم تو اون گروه به اطلاع همدیگهمیرسونیم ،،رفتم گوشیم رو روشن کردم و تو گروه خانوادگی دیدم خانم برادرم تو گروه نوشته بود که روضه من افتاد روز دوشنبه فقط به خاطر لیلا جون 😍
روز دوشنبه صبح بعد از نماز صبح برای روضه حلوا درست کردم و رفتم. خونه مادرم و بعد رفتم روضه
از حلوایی که پخته بودم همه تعریف میکردن کلی حال خوب 😍
و موقع ناهار هم زنداداشم نذاشت بیایم خونه و ناهار موندیم خونشون
یعنی فقط با رعایت اولویت مادرم اینهمه جایزه دریافت کردم
خدا رو شکر هم به کلاسم رسیدم و هم روضه و کلی حال خوووب
با اجرای قانون خوشبختیمو بیشترررر میکنم
زنده باد قوانین متعالی اسلااااام 🌺🌺🌺
💚@helal1402
💎@Servat_iiiman
💎 @Chaleshetaghirat
🌺ღೋ☀️══════╝
╔══════☀️ೋღ🌺
#تجربه
#قانون_اولویت
سلام خدمت خانم واستاد گرامی خانم جباری عزیز وگروه فعال وکوشا که تلاش می کنن خدا قوت 💪
من یه تجربه درباره رهایی داشتم
یه روز مونده به نوروز وعید ومن کلی کار داشتم تو خونه مثل همه خونها دم عید وخانما
همسرم اومد وگفت بریم کمک مادرم کاراش مونده چون خواهر شوهرم نتونسته کمک کنه کار واجبی پیش اومده رفته😒
به همسرم گفتم خودم کلی کار دارم ولی گفت بریم اونجا واجبتره
منم اول خیلی ناراحت شدم تو ذهنم غر زدم ولی الحمدلله این شعر کلاس خانم جباری اومد تو ذهنم
ولش کن رهاش کن بخدا بسپار
باخودم گفتم حالا برو انشاءالله اونی که فک می کنی نیست
ماقرار بود بریم شیشه تمیز کنیم پرده نصب کنیم
وقتی رفتیم اونجا فک می کنید سهم من از اونهمه کار چیشد؟
نشستن یه گوشه و گیره به پرده نصب کردن😊
آماده کردم دادم به همسرم نصب کرد
ماکه رفتیم دامادشونم اومد و کمک کرد شیشه تمیز کردن با همسرم
خیلی قانون رهایی بهم کمک کرد اونروز😁
نیم ساعته برگشتم خونه 👏😄
با اجرای قانون خوشبختیمو بیشترررر میکنم
زنده باد قوانین متعالی اسلااااام 🌺🌺🌺
💚@helal1402
💎@Servat_iiiman
💎 @Chaleshetaghirat
🌺ღೋ☀️══════╝