سناریو جنایی~🩸🔪
[ #Esfj , #intj , #isfj , #estp , #isfp , #infp ]
مقتول : slain
Esfj: سلام بفرمایید؟
xxxx: سلام شب خوش ، از اداره اگاهی تماس میگیریم، لطفا تا نیم ساعت دیگه خودتونو به یکی از شعبه ها برسونید اقا! اگر مسئله جا نیفتاد ما میتونیم بیایم دنبالتون !!
Esfj: بله ؟ جریا
(صدای بوق تلفن📞)
نفس نفس زنان و کاملا گیج و گنک تلفن رو گذاشت تو جیبش و صدای بوقش تا ته مغزش رسوخ کرد. پلیس چرا زنگ زد؟ مگه isfj نگفت با slain تا نیم ساعت دیگه اینجان؟
صدا ... صدای ... صدای شلیک اومده بود پلیسا بودن ؟ (دوباره شروع به دویدن کرد)
...... فلش بک سه روز قبل ......
slain : ببین اینا تا خودمونو فیس تو فیس نبینن قبول نمیکنن معامله انجام بشه! جون دو تا بچه وسطه بعد تو میگی خطر داره؟ به پلیس زنگ بزنیم؟ نمیفهمی پلیس فقط گند میزنه به همه چی؟ ممکنه پاپوش ها رو نتونیم ثابت کنیم و بعد خودمونم گیر میوفتیم... نمیتونی بفهمی !!؟!؟؟
intj: عزیزم من فقط میگم بیا اروم تر پیش بریم،
من با isfj هماهنگ کردم که باهاشون صحبت کنه شاید یکم وقت بیشتری بهمون دادن، نگران نباش حلش میکنیم تو که میدونی من قول دادم پیشت بمونم.
slain: قول هاتو نگه دار پیش خودت.
من فردا با esfj میرم به لوکیشنی که بهمون دادن سر میزنم و برسی میکنم؛ درضمن گرم به گرم اون جنسا حسابش دستمه گفتن اگه کم شه بچه ها اسیب میبینن. خوب حواستو جمع کن.
intj: چشم من چهار چشمی حواسم هس
(صدای کوبیده شدن در 🚪)
............روز دوم............
Esfj: میشه برای یکبارم که شده به احترام منِ نفهم به حرفم گوش بدی؟ من اصلا نمیفهمم تو چطور انقدر به همه چی مطمئنی ؟
با infp صحبت کردی؟ ناسلامتی وکیلته زورت میاد یکم مشورت کنی باهاش؟
slain: زورم نمیاد فقط میگم لزومی نداره، حالا انقدر اصرار داری اوکی! ولی فکر نکنم بتونه کار خاصی کنه.
📞infp: بله متوجه ام! پبشنهاد منم اینه که با پلیس درمیون نزارید، درمورد بقیه چیزایی که گفتید هم تو تلگرام براتون توضیح میدم.
📞slain: بله ممنون، پس رو کمکتون حساب کردم، میدونم گذشته ی خوبی نداریم ولی ممنون میشم بخاطر اون دوتا بچه هم که شده کمکمون کنید. خداحافظ
......... روز سوم .........
ساعت: ۹
isfj: آقا من میگم یکی این پشت بمونه از پشت سیستم کمک کنه، نظرتون؟
isfp: اوکیه من میمونم.
ساعت : ۱۳
slain: من دارم میرم
intj و Esfj و isfj شما یک ربع بعد از من بیاید سمت سوله شماره دو، حواستون باشه دیگه باز تکرار نکنم ... وکیله هم گفت محض احتیاط چون ممکنه بامبول در بیارن یک سوم جنس ها رو بعد از تحویل بچه ها بهشون بدیم.
Esfj: نه من مخالف ام، بابا ریسکه بخدا نه نمیشه اگه میخوای این کارا رو کنی بشین من میرم.
slain: چی میگی چه فرقی داره بعد هم تو وظیفت یه چیز دیگه است به همون برس.
intj: قضیه یک سوم فکر بدی هم نیست! من اوکی ام.
،،،،،، چهار ساعت بعد،،،،،
ساعت: ۱۷
بچه ها از فاصله ی زیادی از سمت سوله شماره چهار به سمت ون دویدن و با ترس زیادی به سه نفر جلوی ون گفتن:
مگه قرار نبود یکیتون بیاد جلو؟
Esfj: چی؟ چی میگی منظورت چیه اومد دیگه چرا چرت و پرت میگی ؟!؟!؟
بچه¹: پس چرا طرف گفت معامله تغییر کرد؟ گفت چیزی که خواستن رو گفتن ما هم ازاد کردن بریم
isfj: بچه ها سیگنال رو گم کردم، مگه سوله شماره دو همین پونصد متر اونور تر نیــــــ
اینا که اینجان!!! چه خبره !!!!
یک ساعت بعد: ۱۸
ون روشن شد و isfj تنها رفت سمت شمال شرقی، بعد از چند دقیقه زنگ زد و گفت صدای slain و یه صدای آشنای دیگه رو از سوله چهار شنیده و میره ببینه قصیه چیه.
تو همین حین isfp که هم استرس زیادی داشت هم میخواست بره سرویس بهداشتی گفت یه ربع بعد برمیگرده... .
صدای ضرب دو گلوله اومد و همه رو میخکوب کرد!!! Esfj از ترس افتاد رو زمین و چشماش سیاهی رفت. دو دقیقه گذشت تا به خودش بیاد و شروع کرد به دویدن به سمت سوله شماره چهار که تلفنش زنگ خورد و ... .
......... زمان حال .........
در سوله رو باز کرد، از بیرون سوله نور یه تویوتا مشکی زد تو چشمش و به سمت شمال غرب با سرعتی که خبر از فرار رو میداد حرکت کرد.
روی زمین خون تازه ای جاری بود، Esfj رد خون رو گرفت و رسید به isfj و isfp ...
با ترس گفت پس slain کجاست ؟
اومد جمله بعدی رو بگه که نگاهش به اسلحه تو دست isfp رسید و پاهاش شل شد. به یک دقیقه نرسید که از حال رفت و روی کف خونین سوله دراز کشید.
........ روز بعد .........
تحت بازجویی : isfp
مامور پرونده : estp
نتیجه نهایی از پرونده که توسط estp نوشته شده به ذیل زیر است :
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
سناریو جنایی~🩸🔪
به قلم ISTJ# . MA
قدم هایم با احساس کردن وجودش تند ترشد ناگهان مرا در کوچه ای تاریک به سمت خود کشید نفسی کشید وگفت با ید یه چیزی بهت بگم گفت:دوست دارم... بدون تردید درخواست اورا رد کردم وکوچه را ترک کردم باخود گفتم: به جزنبودعلاقه اینکه با کراش دوستم دررابطه باشم غیر ممکنه.
صدای ویبره گوشی مرا به خودآورد درآن پیام از تمام کردن رابطه ماگفته بود مرا از خود بی خود کرد باعجله به ساحل برای دیدنش رفتم خواستم که رشته های این رابطه ازهم گسسته نشود اما تلاشم بی فایده بود چند ساعتی در ساحل نشسته بودم همه #ISFp را مظنون به قتل میدانستند اما بعد از او #INTJ درمقابلم بااخمی پراز نگرانی گفت: چرا انقدر دوسش داری؟
بدون جواب از جایم بلند شدم وبه راه افتادم
میان راه گفت: دوست دارم از حرکت کردن متوقف شدم به سمت او برگشتم و گفتم: تمومش کن توجوابتو گرفتی کمی مکث کرد وگفت: اگه قرار نیست مال من باشی پس مال هیچکس دیگه هم نیستی مرا به جنگل برد من در جنگل زیر هزاران برگ وگِل ماندم وباران همدم من شد.
چند روز بعد #INTP برای رفتن به کوه متوجه جسد من شد#ESTP که صمیمی ترین دوست بودو از هرکسی بیشتر خوشحال از مرگ من شد وظیفه پرونده من را به عهده گرفت تا به طور کامل از نابود شدن رقیب عشقی خود مطمئن شود
اما پس از چند روز INTJخود را به عنوان قاتل من معرفی کرد
واین پرونده حاصل نفرتی بود که برگرفته از عشق بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
سناریو جنایی~🩸🔪
* هیچوقت به هیچکس کامل اعتماد نکن *
آره خب ، این جمله شعار همیشگی زندگیم بود !
زندگیای که حالا ندارمش اما خب ، شاید خوش شانسم که در طی زندگیم ، آدم معتقدی بودم و کم و بیش به این موضوع که بعد از مرگ یه دنیای دیگه هم هست ، باور داشتم ! و حالا ، من مردم !
و از این بُعد ، روحِ سبکم نظاره گر همه چیزه !
و البته متحیر از بازی زندگی
بازی ای که شروعش با infp بود و یا شاید
با مرگِ من ؟ . .
حوالی بعدازظهر ِچهارشنبه ، یه روز گرم تابستونی از ۱۷ سپتامبر ، جسدِ *راوی تو یه آزمایشگاه نیمه متروکه در حومه شهر پیدا میشه ، طبق نظریه پزشکی قانونی فرد به ضربِ یک گلوله از پشت کشته شده و ۱۲ ساعت از مرگش میگذره !
پلیس افرادی رو به عنوان مظنون دستگیر میکنه که intp# به عنوان شخصی که جسد رو پیدا کرده و infp# به عنوان معشوقه مقتول هم در بین اون ها هستن ، کارگاه infj# مسئولیت پرونده و بازجویی از مظنون هارو به عهده میگیره اما هیچ مدرکی مبنی بر قاتل بودن اون دونفر پیدا نمیکنه ،
مظنون infp# میگه : من اون زمان با دوستام تو یه مهمونی بودم ! با estp# و entp# و بقیه! م. . من دوستش داشتم حتی فکر اینکه من بخوام بکشمش هم احمقانس ! اوه خدایا (شروع به گریه میکنه )
از اونجایی که هیچ مدارک و شواهدی علیه infp# نیست و همینطور دوستانش هم تایید میکنن که در زمان قتل اون تو مهمونی بوده ، اون آزاد میشه تا بره و برای معشوقش عزاداری کنه !
مظنون intp# میگه : ببین ، اگه من واقعا قاتل بودم هرگز یه عنوان پیدا کننده جسد پیشتون نمیومدم ، واقعا ضایعس ! الان دیگه هیچ قاتلی این کارو میکنه ؟ پس ، نزار از کاری که کردم پشیمون شم و اگه دفعه بعد یه جسد دیدم بزارم به حالِ خودش بپوسه ! اوکی ؟
کارآگاه infj# با توجه به اظهارات اونها تصمیم میگیره هردوشونو آزاد کنه اما یه مدت زیر نظرشون داشته باشه ، بقول خودش : قاتل همیشه به صحنه جرم برمیگرده !
دوهفته بعد . . . estp# به ایستگاه پلیس میاد و میگه میخواد یه اعترافی بکنه !
اون به کارآگاه میگه : ببینید درواقع اون شب ، یعنی وقتی معشوقه infp# به قتل رسید ، اون تو مهمونی نبود !
#Infj: یعنی چی که نبود ؟
#estp : اممم . . خب چطوری بگم اون من و یکی از دوستامو مجبور کرد بگیم با ما تو مهمونی بوده ولی درواقع اون نیومد ، یعنی قرار بود بیاد و ما یه پارتی سه نفره بگیریم اما لحظه اخر کنسل کرد و گفت نمیاد ، وقتی هم فهمید قراره ازش بارجویی بشه مارو تهدید کرد بگیم اون شب پیش نا بوده !
کارآگاه واقعا متحیر میشه ! این حرف یجورایی میتونه مستند باشه اما واقعا شوکه کنندس !
پلیس تا زمان اثبات شواهد infp# رو دستگیر میکنه اما اون همچنان این موضوع رو انکار میکنه تا اینکه دست به پرده برداری علیه موضوع مهمی میزنه :
#infp : من نبودم ! من حتی اگه انگیزه اش رو هممیداشتم که نداشتم ، توان جسمی کشتن یکیو ندارم !
کارآگاه #infj : طفره نرو ! اون با یه شلیک اونم از پشت کشته شده ، برای بچه هم اسونه ! یالا اقرار کن!
#infp : خیلی خب ،شک ندارم اون کسی که معشوق منو کشته estp# عه !
اون شیفته معشوق من بود ! معشوقم به من گفت و من اولش خیلی عصبانی شدم اما اون گفت خودش باهاش حرف میزنه ! اون عوضی مادربه خطا میخواد همه چیو بندازه گردن من اما خودش بود ، مطمعنم ! معشوق من ، اون قبول نکرده باهاش باشه و estp# هم زده اونو کشته ! اون لعنتی کسی بود که از مرگش خوشحال شد !
#infj : جالبه ! و تو با کسی که دنبال معشوقت بود رفتی پارتی ؟ بگو ببینم
estp# تو پارتی سه نفره شما بود یا نبود ؟
#Infp : ببین ، اون لعنتی هرچی گفته دروغه اصلا پارتی درکار نبوده ! یعنی بوده اما من با اونهایی که ای اس تی پی میگه قرار مهمونی نداشتم من با چندنفر از رفیقای قدیمیم قرار مهمونی اونم تو یه رستوران داشتم ! و اونجا بودم ! اون این سناریو رو چیده تا منو سیاه جلوه بده من بی گناهم قسم میخورم
!!
بعد از پیگیری های مکرر کارآگاه و شب بیداری ها و بازجویی های پی در پی ، در نهایت همه جیز با بازجویی از همون نفر سومی که estp# ازش حرف میزد مشخص میشه !
اون کسی نیست جز entp# !
ENTP : آیانفپی و ایاستیپی چند وقت بود که از هم خوششون میومد با اینکه
#infp یه معشوقه داشت !
اون سعی کرد از معشوقش جدا شه اما معشوقش دست بردارش نبود و میگفت یدون دلیل نمیتونن از هم جدا شن ! تو این مدت هم infp# حسابی خاطرخواه estp# شده بود و حسابی تو کف هم بودن ! تا اینکه معشوقش یه شب این دوتارو باهم میگیره و از اونجایی که خیلی عاشق infp# بوده ، ضربه سختی میخوره و در صدد انتقام از estp# برمیاد و بهش میگه تو اون آزمایشگاه متروکه باهم روبه رو شن ! estp# قضیه رو به infp# میگه و اون هم از ترس اینکه معشوقش estp# رو بکشه بهش میگه اون رو هم با خودش ببره ! هردوتاشون سر قرار حاضر میشن اما
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
ایما | چت روم
سناریو جنایی~🩸🔪 * هیچوقت به هیچکس کامل اعتماد نکن * آره خب ، این جمله شعار همیشگی زندگیم بود ! زندگ
معشوقه آیانافپی با دیدنش عصبانی میشه و میخواسته به #estp حمله کنه که #infp با یه گلوله خلاصش میکنه ! بعدهم باهم فرار میکنن ! از اونجایی که من رفیقم estp# هستم اون ماجرا رو بهم گفت و همینطور گفت که اون و infp# باهم قرار گذاشتن که تو بازجویی های احتمالی ، بگن ما سه نفر تو یه پارتی بودیم ! و به من گفتن اگه جیزی نگم مشکلی برام پیش نمیاد و ناخواسته منو درگیر این ماجرا کردن !من هم چیزی نگفتم ! اما estp# یه نقشه دیگه تو سرش داشت اون پاسپورتاشو برداشت و گفت میخواد از شهر بره و قبل از اینکه بره میره اداره پلیس و میگه که اون شب infp# تو مهمونی نبوده و همه چیزو میندازه گردن اون ! گفت از اولم infp#رو دوست نداشته و فقط سر لج و لجبازی با معشوقش میخواسته تصاحبش کنه ! بعد از این هم سریع فلنگو میبنده و از شهر میره ! اما نقشش درست پیش نرفت و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکرد برای بازجویی احضارش کردن و گفتن که infp# هم بر علیه اش حرف زده ! من فهمیدم که این دعوا بین اونها زرگریه و هردوشون تو قتل دست داشتن ،تصمیم گرفتن بیام و به چیزایی که میدونم اعتراف کنم !
طبق اظهارات entp# و اثبات حقانیت شون ،
#Infp قاتل اصلی
و estp# همدست قاتل شناخته شدن و حکم حبس ابد براشون صادر شد !
همینطور entp# بخاطر مشارکت غیرمستقیم در قتل به ۵ سال حبس محکوم شد !
و کارآگاه infj# بازهم به این نتیجه رسید که
*به هیچکس نمیشه اعتماد کرد !
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
سناریو جنایی~🩸🔪
+ بالای سر خودم نشستم ، چه وحشتناک غرق در خونم ، یعنی کسی منو توی این خونه پیدا میکنه؟...
با صدای زنگ در نگاهم سمت در میره یعنی کیه؟
چیی! #isfj؟ صمیمی ترین دوستم؟ وای نه امروز قرار بود بیاد پیشم!!
isfj :
چرا درو باز نمیکنه؟ خوب بهتره کلید یدک رو پیدا کنم برم تو خونه تا بیاد ( کلید یدک زیر سنگ پله خونه است )
+ وارد خونه که میشه ، ناگهان جنازه منو وسط خونه میبینه شوکه میشه و یهو فریاد میزنه اما به خیال خوش زنده بودن من سریع زنگ میزنه به آمبولانس...
توی بیمارستان فهمید که من مردم و ناراحت بیرون نشسته و نمیدونه چکار کنه و شوکه شده که پلیس میاد پیشش!
پلیس : ببخشید خانم isfj میشه بابت دوستتون بهم کمک کنید و بریم خونه اش تا بازرسی بشه!
+ طبق شواهد مشخص میشه که یک نفر من رو کشته و پروندم رو میدن به دست #intj ، من و intj باهم همکار بودیم ، اون قاضی بود و من وکیل!
کسی که مضمون به قتله رو دستگیر میکنن یعنی #estp !
+ چیی! نه این غیر ممکنه! دیروز وقتی از دادگاه برگشتم خونه estp اومده بود پیشم چون ازم میخواست که کمکش کنم که isfj رو باهم سوپرایز کنیم و برای اولین بار میخواست حسی که نسبت بهش داره رو بگه! منم قبول کردم
+ بعد رفتن estp کارامو که انجام دادم رفتم که برم دوش بگیرم که از پشت ی نفر جلوی دهنم رو گرفت ، با آرنج زدم تو قفسه سینش و پرت شد!
چهره اش رو نمیتونستم ببینم و به سمتم حمله میکنه و موفق میشه که منو بکشه! اون خنجری تو قلبم فرو کرده بود اما چشماش! برام خیلی آشنا بود اما نمیتونستم بفهمم کیه!
بعد از دو روز که بدنم کالبد شکافی میشه ، متوجه میشن بین کشته شدن من و رفتن estp زمانی بیش از یک ساعت اختلاف داره! و اون رو آزاد میکنن (:
تو عمرم اینقدر خوشحال نبودم! برام مهم نبود که قاتل پیدا میشه یا نه ، مهم این بود که estp و isfj بهم برسن (:
صدای راه رفتن میاد و میبینم intj با ی دختر به سمت قبرم میاد! چییی! این همون دختره است که پرونده قضایی داشت! همون #infj که پرونده شاکیش دست من بود و ممکن بود که اعدام بشه!!
وایسا ببینم! intj بهم میگفت عاشق ی دختر شده نکنه این infj عه!
intj :
میشینه سر قبرم و با ناراحتی میگه: بهت گفته بودم! بهت گفته بودم بیخیال این پرونده شو! اما تو بازم ادامه و دادی ، کلی مدرک بر حلیه infj پیدا کردی! و این مدارک فقط بین من و تو بود! من چاره ای جز کشتن تو نداشتم! نمیتونستم بزارم عزیزترین کسمو ازم بگیری!...
+ ولی من فقط از خوشحالی infj بدم میومد! اون لبخند و خنده های نچسبش داشت دیوونم میکرد!...
همون جا فهمیدم که این پرونده برای همیشه باز خواهد ماند ، وقتی قاتل و قاضی یکیه چطور به سرانجام میرسه!؟
فک کنم باید همینجا حرفام رو تموم کنم! من یه روح بودم! روح #intp ! کسی که کشته شد و همه ی ماجرا رو دید و برای شما تعریف کرد!
راستی تمام + ها موقع حرف زدن من بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
سناریو ترسناک~💀🥀
آرون #enfj (شخصیت اصلی)
مارتین #isfp
آقای وِی #estp
خانوم رزا #intj
مایکل #entj
فیونا #infj
مونا #infp
فروشنده #intp
هوا بارونی بود. تو راه خونه ی جدیدم بودم که یاد حرف مارتین افتادم. اون همسایه ی قبلیم بود. شب قبل از اینکه راهی خونه ی جدیدم بشم بهم میگفت یه خواب بد برام دیده. میگفت تو خواب دیده بود که یکی با یه چاقو منو تو خونم کشت. منم بهش گفتم حتما شب قبل خیلی خسته بوده.
البته بعد از اونم خانوم رزا اومده بود به نصیحت من که صاحبای قبلی این خونه ای که میخوای بری یکی یکی ناپدید شدن یا دیوونه. ولی از نظر من که آقای وِی دیوونه نبود.
آقای وِی همونی بود که خونه رو بهم فروخت. اون خونه رو به نصف قیمت میفروخت و منم از فرصت استفاده کردم.
وقتی رسیدم جلوی در خونه دیدم تو باغچه رد پای یه نفر هست. تازه بودن. یکم جلوتر رفتم. وای... انگار یه چیزی پشت اون درخته...
_کی اونجاست؟؟
یهو مایکل از پشت درخت اومد بیرون.
_هوی!... ترسیدم روانی!
مایکل قهقهه زد و گفت: چته بابا! شوخی بود.
گفتم:باشه بابا فهمیدم. نمیخوای کمکم کنی؟
چند تا از نایلون ها را از من گرفت و با هم به داخل خانه رفتیم.
*
آن شب مایکل برای شام پیش من ماند. ۲۰ دقیقه بعد از شام از انباری صدای عجیبی شنیدیم.
مایکل گفت:هی آرون... میشنوی؟
گفتم: آره... انگار صدای گریه ی یه دختره...
_انگار از انباری میاد.
+چی میگی تو اونجا که درش قفله!
_به هر حال بیا یه نگاه بندازیم.
باهم به سمت انباری رفتیم. وقتی در را باز کردم گرد و خاکی که چندین سال روی آن نشسته بود روی پیراهن هایمان نشست.
_چن ساله اینجا رو تمیز نکردن؟!
+خدا میدونه
خیلی عجیب بود. هر چه جلوتر میرفتیم صدای گریه نزدیک میشد. دو سه متر جلوتر چیز عجیبی دیدیم...
یک قبر! دختری کنار آن قبر نشسته بود و گریه میکرد.
پاهایم با دیدن این صحنه سست شد. لرزان گفتم: تو... تو دیگه کی هستی؟
انگار تازه متوجه ما شده بود. دختر ترسید و خود را عقب کشید.
مایکل گفت: تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟؟
دختر بریده بریده گفت: ممم...من...اسمم... فیوناست.
گفتم:اینجا چیکار میکنی؟؟
گفت:من... اومدم اینجا خواهرمو ببینم.
مایک گفت: خواهرت؟؟
گفت: این قبر مال اونه.اسمش موناست.
گفتم: قبر خواهرت چرا باید اینجا باشه؟!
جوابی نداد. سر و رویش مناسب نبود. پاهایش هم زخمی شده بود. دلم برایش سوخت. دستم را دراز کردم به سمتش: بلند شو بریم داخل خونه. اینجا هوا سرده.
دستش را جلو آورد. اما وقتی خواست دستم را بگیرد از دستم رد شد.
_وای!...
از وحشت عقب رفتم. گفتم: تو... تو چی هستی؟؟
او گفت: من... فکر کنم...مُردم.
خشکم زد. مایکل هم هاج و واج نگاه میکرد.
مایک گفت: پس... تو یه روحی؟
فیونا گفت: نمیدونم... آخرین چیزی که یادمه اینه که یه نفر اینجا بهم چاقو زد.
راست میگفت. رد چاقو روی پیراهنش معلوم بود.
مایک گفت: یادت نیست کی تو رو کشت؟
_نه. نتونستم صورتشو ببینم.
ناگهان حالت چهره اش به وحشت تغییر کرد و گفت: اینجا خطرناکه! از اینجا برید! اون فردا شب برمیگرده اینجا!
گفتم:کیو داره میگه؟
مایک گفت: احتمالا فردا بفهمیم
دیشب مایک خونه ی من ماند. صبح که بیدار شدم انگار اتفاقات دیشب خواب بود. بیرون رفتم و هوای تازه را استشمام کردم.
_او بیدار شدی؟
+آره.
_پس من میرم سوپری بر میگردم.
+باشه
*
_من برگشتم.
مایک وسایلی را که خریده بود روی میز گذاشت و گفت:از اون یارو سوپریه در مورد خونه پرسیدم. چیزای عجیبی میگفت.
+مثل چی؟
_میگفت این خونه برای صاحبای قبلیشم شانس نیاوورده.
+یعنی چی؟
_نمیدونم چیز دیگه ای نگفت.
ناگهان صدای در آمد.
گفتم:من میرم.
در را باز کردم. مردی تقریبا میانسال بود. مقداری پول به من داد و گفت:بقیه ی پولتونو یادتون رفت.
من پول را از او گرفتم و در را بستم.
_کی بود؟
+فروشنده بود. بقیه ی پولتو یادت باشه پس بگیری نابغه.
_ولی پولم بقیه نداشت.
شب شد. موقع آمدن او رسیده بود. تصمیم گرفتیم که مایک در خانه کشیک بدهد و من به زیرزمین رفتم.
حدودا ۲۰ دقیقه ای در آنجا منتظر ماندم. بلند شدم تا بروم ببینم اوضاع مایکل چطور است که از گوشه ی انباری صدایی شنیدم. صدا را دنبال کردم. انگار سطلی روی زمین افتاده بود. یه لحظه احساس کردم چیزی پشتم ایستاده.... برگشتم که پشتم را ببینم چاقویی مستقیم به داخل شکمم فرو رفت.... چشمانم تار شد.... ولی میتوانستم آن کسی که به من چاقو زده بود را ببینم.... چند لحظه بعد مایک را دیدم که از پله ها پایین می آمد.
گفتم: فروشنده....
****
مایک از پله ها پایین رفت و دید یک نفر به دوستش چاقو زده. داد زد:داری چه غلطی میکنی؟؟
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش جذاب🔥 بهمون بگین به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا ر
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
💬عادت من شاید یکم عجیب باشه.من اونقدر تخیل میکنم که اغلب زندگی واقعیمو گم میکنم.خاطره ی ناهار امروز ممکنه یادم نمونه،ولی اکثر تخیلاتم مثلا برای زمان خیلی گذشته چرا.اغلب وقتی یک اتفاقی برام میفته،یاد یه خاطره ای میفتم که" اصلا وجود نداره!" و زاده ی تخیلاتم بوده.وقتی یک اتفاقی میفته که باعث احساسی شدنم میشه،یک خاطره ی جعلی از اون زندگی ای که دوسش دارم یا ندارم میسازم که اون سناریو تهش با احساساتم هماهنگ باشه و خودم رو جای اون کاراکتر میذارم.مثلا اگه ناراحتم دوستم پشتم حرف زده، فکر میکنم شرکتم داره به خاطر یک شرکت دیگه به خاطر مدارک جعلی از هم میپاشه و هی برای بهتر کردن اوضاع راهکار میسازم و هی دوباره گره میندازم توی داستان.درواقع از احساساتم سواستفاده میکنم که خودمو جای بقیه بذارم.
#Intp #Type5
--------------------
💬سلام #istp با انیاگرام #6w5 هستم و عادت عجیبی ندارم
اینم پیام متفاوت امروز😐😂
--------------------
💬به عنوان یه #entp #5w6 ، هرچی که میبینم باید یه چیزی ازش یاد بگیرم،مثلا ساعت ها دارم تو یوتیوب میچرخم و همه فکر میکنن دارم وقت تلف میکنم ولی دارم یه چیزی یاد میگیرم، یا مثلا سوالایی از مردم میپرسم که فک میکنن خیلی رندوم و بی معنیه ولی همش باعث میشه به نتیجه های مختلف زیادی برسم. خیلی هم زیاد فکر میکنم یکم زیادتر از زیاد، اگه میتونستم مطمئنا مغزمو میکندم میداختم دور... در کل همش در حال جذب اطلاعاتم
--------------------
💬به عنوان #entj #type7 مودی بودن ، حس ششم فوووق العاده قوی و رُک بودن زیادم.. اینکه بدون توجه به احساسات بقیه نظراتمو میگم برای دوستام خیلی عجیبه...
--------------------
💬به عنوان یه xnxp😅 عادت دارم فقط برنامه بچینم و عملی کردنش رو بزارم برای سال ها بعدییییییی
--------------------
💬به صورت حرفه ای شطرنج بازی میکنم و بیشتر روزا بخاطر تمرین ها ۳ ،۴ ساعت بی وقفه پشت میز میشینم این برای اعضای خانواده و دوستام عادی نمیشه و مدام میگن جوری میتونی انقدر بشینی؟
#intj
--------------------
💬با خودم بلند بحث میکنم و به خودم مشاوره میدم تا بتونم فکرای توی ذهنمو مرتب کنم
#Enfp
#7w6
--------------------
💬من به عنوان یه #estp اصلا استرس نمیگیرم حتی برا امتحان ترم هم هیچ استرسی نمیگیرم و خواهرم نمیتونه این رو باور کنه و براش خیلی عجیبه و میگه تو دروغ میگی .(مگه مرض دارم؟؟؟)
حتی شده شب امتحان پایانی لای کتاب هم باز نکرده باشم و رفته باشم سر جلسه امتحان ...
--------------------
💬عامممم... خب من به عنوان #intp که #5w4 باشه،
چیزی که برام عجیبه اینه که بیشتر اوقات نیمه خالی لیوان رو می بینم... عجیبش هم اینجاست که معمولا در مواجه شدن با یه موضوع سعی میکنم همه زاویه ها رو ببینم، ولی نمیفهمم چرا تهش اینجوری میشه
--------------------
💬سلام. یکی از عادتهای عجیبم اینه که توو جمع بحثو باز میکنم،بعد خودم میکشم کنار فقط گوش میدم.بقیه میگن مگه خودت بحثو باز نکردی، چرا حرف نمیزنی، بعد من میگم میخواستم فقط شمارو سرگرم کنم و خودم فقط گوش میدم. بقیه میگن چه عجیب ! مخلصتون #enfj
--------------------
💬سلاام.🤗 من #enfj هستم. عادت عجیبم که بقیه میگن خیلی عجیبی اینه که همیشه درحال صحبت کردن با خودم هستم، با خودم تحلیل میکنم، با خودم میخندم، دلداری میدم خودمو، نصیحت... خلاصه با خودم تنها نیستم. و گاهی با خودم بیشتر سرگرم هستم تا با بقیه. کلا بگم که با خودم خیلی حال میکنم. البته بگم که بقیه میبینن که با خودمم ، ولی در اصل با خدا حرف میزنم. و این برای بقیه خیلی عجیبه. قربون شما 😁
--------------------
💬 سلام و ادب، من یه #entp #type5 هستم، من همیشه تو هیئت مسئولیت محتوا رو قبول میکردم، یعنی مثلاً میرفتم میگشتم ببین نیاز مخاطبمون چیه، مکضوع انتخاب میکردم. بعد متناسب با اون، به قاری میگعتم چه آیهای بخونه، به دعاخون میگفتم چه دعایی بخونه، محتوای سخنرانی رو بررسی میکردم و مداحی رو، و مثلاً متن رزقها رو. همیشه تو هیئت کارم همین بوده و دوستش دارم.
--------------------
💬من ی ENTJ 8W7 هستم
دوست دارم مسئول مدیریتی اجرایی برنامه باشم تا بتونم به همه چیز سیطره داشته باشم و بتونم کنترل کنم فضارو و اینکه بدمام نمیاد مسئول رسانیه ایه مراسم باشم😁
--------------------
💬 دکور صحنه برای تعزیه. Enfp هستم
--------------------
💬به عنوان یه #7w6 #estp توی هیئت میرفتم سراغ آشپزخونه و همینطور که چایی/شربت میریختم یه انگولک به بقیه چیزا میزدم
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
۷ شهریور ۱۴۰۳
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش جذاب🔥 بهمون بگین به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا ر
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
❌زمان شرکت در این چالش تمام شده است❌
💬عادت من شاید یکم عجیب باشه.من اونقدر تخیل میکنم که اغلب زندگی واقعیمو گم میکنم.خاطره ی ناهار امروز ممکنه یادم نمونه،ولی اکثر تخیلاتم مثلا برای زمان خیلی گذشته چرا.اغلب وقتی یک اتفاقی برام میفته،یاد یه خاطره ای میفتم که" اصلا وجود نداره!" و زاده ی تخیلاتم بوده.وقتی یک اتفاقی میفته که باعث احساسی شدنم میشه،یک خاطره ی جعلی از اون زندگی ای که دوسش دارم یا ندارم میسازم که اون سناریو تهش با احساساتم هماهنگ باشه و خودم رو جای اون کاراکتر میذارم.مثلا اگه ناراحتم دوستم پشتم حرف زده، فکر میکنم شرکتم داره به خاطر یک شرکت دیگه به خاطر مدارک جعلی از هم میپاشه و هی برای بهتر کردن اوضاع راهکار میسازم و هی دوباره گره میندازم توی داستان.درواقع از احساساتم سواستفاده میکنم که خودمو جای بقیه بذارم.
#Intp #Type5
--------------------
💬سلام #istp با انیاگرام #6w5 هستم و عادت عجیبی ندارم
اینم پیام متفاوت امروز😐😂
--------------------
💬به عنوان یه #entp #5w6 ، هرچی که میبینم باید یه چیزی ازش یاد بگیرم،مثلا ساعت ها دارم تو یوتیوب میچرخم و همه فکر میکنن دارم وقت تلف میکنم ولی دارم یه چیزی یاد میگیرم، یا مثلا سوالایی از مردم میپرسم که فک میکنن خیلی رندوم و بی معنیه ولی همش باعث میشه به نتیجه های مختلف زیادی برسم. خیلی هم زیاد فکر میکنم یکم زیادتر از زیاد، اگه میتونستم مطمئنا مغزمو میکندم میداختم دور... در کل همش در حال جذب اطلاعاتم
--------------------
💬به عنوان #entj #type7 مودی بودن ، حس ششم فوووق العاده قوی و رُک بودن زیادم.. اینکه بدون توجه به احساسات بقیه نظراتمو میگم برای دوستام خیلی عجیبه...
--------------------
💬به عنوان یه xnxp😅 عادت دارم فقط برنامه بچینم و عملی کردنش رو بزارم برای سال ها بعدییییییی
--------------------
💬به صورت حرفه ای شطرنج بازی میکنم و بیشتر روزا بخاطر تمرین ها ۳ ،۴ ساعت بی وقفه پشت میز میشینم این برای اعضای خانواده و دوستام عادی نمیشه و مدام میگن جوری میتونی انقدر بشینی؟
#intj
--------------------
💬با خودم بلند بحث میکنم و به خودم مشاوره میدم تا بتونم فکرای توی ذهنمو مرتب کنم
#Enfp
#7w6
--------------------
💬من به عنوان یه #estp اصلا استرس نمیگیرم حتی برا امتحان ترم هم هیچ استرسی نمیگیرم و خواهرم نمیتونه این رو باور کنه و براش خیلی عجیبه و میگه تو دروغ میگی .(مگه مرض دارم؟؟؟)
حتی شده شب امتحان پایانی لای کتاب هم باز نکرده باشم و رفته باشم سر جلسه امتحان ...
--------------------
💬عامممم... خب من به عنوان #intp که #5w4 باشه،
چیزی که برام عجیبه اینه که بیشتر اوقات نیمه خالی لیوان رو می بینم... عجیبش هم اینجاست که معمولا در مواجه شدن با یه موضوع سعی میکنم همه زاویه ها رو ببینم، ولی نمیفهمم چرا تهش اینجوری میشه
--------------------
💬سلام. یکی از عادتهای عجیبم اینه که توو جمع بحثو باز میکنم،بعد خودم میکشم کنار فقط گوش میدم.بقیه میگن مگه خودت بحثو باز نکردی، چرا حرف نمیزنی، بعد من میگم میخواستم فقط شمارو سرگرم کنم و خودم فقط گوش میدم. بقیه میگن چه عجیب ! مخلصتون #enfj
--------------------
💬سلاام.🤗 من #enfj هستم. عادت عجیبم که بقیه میگن خیلی عجیبی اینه که همیشه درحال صحبت کردن با خودم هستم، با خودم تحلیل میکنم، با خودم میخندم، دلداری میدم خودمو، نصیحت... خلاصه با خودم تنها نیستم. و گاهی با خودم بیشتر سرگرم هستم تا با بقیه. کلا بگم که با خودم خیلی حال میکنم. البته بگم که بقیه میبینن که با خودمم ، ولی در اصل با خدا حرف میزنم. و این برای بقیه خیلی عجیبه. قربون شما 😁
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
🍇 •| پیام شما درباره چالش آرت
📮من istp#
کلا دوستی ندارم ولی خب تنها دوستی که میتونم بهش اشاره کنم دوست intp#. واقعا باهاشون خیلی خوب میسازم، یعنی خیلی چیزامون بهم میخوره و هم اون و هم من، دوتامون مشکلات همدیگرو خیلی خوب درک میکنیم
______
📮خودم #intp هستم و دوست دارم رفیقم #entp باشه و کراشم #isfj یا #istp یا #intp
_______
📮سلام😁 من #enfp هستم تایپ کراش و دوستم هردوinfp باشه برای اینکه اون تنها کسیه که همیشه حواسش بهم هست و نمی زاره احساس تنهایی بکنم هرچند همیشه مسخرم می کنه که میگم تنهام چون با همه دویتم و دورم شلوغه ولی بازم گاهی احساس تنهایی می کنم
_______
📮من یک #infp هستم
فک میکنم تو زندگیم لازمه ی دوست #esfp داشته باشم البته با #intp ها هم خیلی جورم...
درباره کراش باید بگم از ادمای صاف و صادق مثل #isfj خیلی خوشم میاد...
_______
📮سلام،تایپ خودم #infj عه.ترجیح میدم دوست صمیمیم هم تایپ خودم باشه،حس میکنم داشتن یه رفیق که هم تایپ خودته خیلی خوبه،میتونین همو درک کنیم و علایق مشترکی هم دارین.
تایپ کراشم #intj ،منطقی بودن این تایپ رو دوست دارم و حس میکنم برای منی که احساسی ام،وجود شخصی که با منطق رفتار میکنه و جدیتی که توی کاراش داره بیشتر منو تشویق میکنه که منم مثل اون توی اهدافم جدی و پیگیر باشم.اینکه کراشم این تایپ باشه رو دوست دارم ^^
________
📮سلام خوبین من ی #enfp هستم و دوست دارم بهترین دوستم #esfp باشه چون خیلی با هم جوریم و رلم #estp باشه چون به نظرم خیلی باحالن
________
📮دوستم #esfp رلم #estp
______
📮تایپ #INTJ رو به عنوان کراشم انتخاب میکنم چون خیلی دوسشون دارم .
تایپ #ENTP و #ISTP و #ESTP رو به عنوان دوستام چون خیلی باحال و پایه هستن .
حدس بزن تایپ چیه
_______
📮خب خودم که #ENTP ام...
قطعا با همه تایپا رفیق بودم...
اکیپمون قطعا با #ENFP و #ESTP بود
کسی ام که عضو چهارم اکیپ بود #ESFP بود که اکثراً هم پیش ما نبود 😅
من و #ESTP هم خیلی اوقات دوتایی میرفتیم پیش #IXTP عزیز☺️ اصلا هم اذیتشون نمیکردیم☺️
خودم هم رفیق تک و شیشم اول #ENFJ بود
چون هم میتونه از لحاظ احساسی تکیه گاه خوبی باشه هم به دلیل J بودنش حواسش به همه چیز هست و من آزادم😁 و برونگرا و شیطونم هست
(البته همچنان #ESTP دااشمه و #ENFP آجیم☺️😁)
#ISFP هم دوست کوشولوم☺️
راجب کراشم نظری ندارم🥴☺️😁
______
📮من همه ی تایپ هارو انتخاب میکنم. چون من عاشق همه ی تایپ ها هستم .
از طرف #INFP
____
📮سلام من یه #infp هستم.
دوست صمیمی من #intj هست و اصلا نیازی نمی بینم که تایپش عوض بشه.
ولی دوست دارم تایپ کراشم #infj میبود
_____
📮دوست : #xxtp چون پایه هستن ، سخت نمیگیرن ، منطقی و رک هستن ...
کراش : #extp چون پایه، منطقی، شوخ و اجتماعی ، رک و باحالن ...
________
📮من به عنوان یه #enfp دوستم رو #entp یا #estp انتخاب میکردم چون هم پایه و باحالن و هم باهاشون خوش میگذره
کلا #exxp ها خیلی باحالن😜
______
📮من یه #intj ام
خب به عنوان یه تایپ infp رو انتخاب میکردم.
#Infp رو من دوست دارم.
#infp ها معمولا خیلی مهربونن ولی از یه چهره خیلی تنهان..
...*زیادی توصیف نکردم.*
دوست دارم کمک کنم ولی نمیتونم..
______
📮سلااااام من خودم #enfp ام
تایپ کراشمو یه #xntj ترجیحا روانی انتخاب میکنم😂
دوست صمیمی ام #xnfj باشه اگه داشتم میمردم نجاتم بده🌝😂
_______
📮سلام
من به عنوان یه #infj دوستم با تایپ های #intj و infj انتخاب میکردم
کراشم رو هم #intp انتخاب میکردم .
______
📮خودم #entp و برای کراشم #enfp و برای دوستم #estp و برای کسی ک اذیتش کنم #intp و #intj رو انتخاب میکنم😂💗
_________
📮اول بگم که تایپ خودم#ENTP یه
من به عنوان تایپ دوست صمیمی #ENFP انتخاب میکنم چون هر جوریم باشی قبولت داره و پایته تازه به دلداریم خیلی خوب گوش میده
و تایپ کراش #ISTP# ، ENTJ چون خیلی جذاب و منطقین
____
📮سلام ادمین راعیل ، خسته نباشی
لطفاً حتما پیغام من رو بزار تو گروه
من یک #isfx هستم که بهترین دوستانم خواهر و برادرم هستند که #enfpو#entp هستند
امروز خواهرم رو ناخواسته ناراحت کردم و خیلی ناراحتم
لطفا پیغامم رو بزار تا ببینه خیلی دوسش دارم
کراشم هم #enfp,#estp و#istpاست
____
📮سلام درود.
خودم: #intj
رفیقم: #intj یا #intp
کراشم: علاقه ای ندارم رو کسی کراش بزنم. اگر هم قراره کسی باشه میخوام دوطرفه باشه.
_____
📮تایپ خودم: #infj
دوست داشتم همتایپ خودمو برای دوست صمیمی انتخاب کنم چون میخوام بدونم برای دوستام چه جور رفیقیم .
کراش هم که فعلا ندارم ولی به احتمال زیاد #entj رو انتخاب میکردم چون بیشتر از بقیه ازش خوشم میاد .
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
۱۰ آذر ۱۴۰۳
🍇•| پیام شما درباره چالش آرت
📮سلام گروه تون بینظریه
من به عنوان ی entp برای دوست :estp و intj و enfp
رو انتخاب میکنم برای کراش هم قطعا enfp و intp
enfp چون گوگولی و پر انرژی هستن و intp ها هم سازگاری دارم
_______
📮سلام به عنوان ی enfp
برای دوست :entp/estp/esfp رو انتخاب میکنم شاید هم infp
برا ی شیپ :entp/intj و istj رو میپسندم
__________
📮من تایپ infj رو انتخاب میکردم ... چون درک بالایی دارن و توی مشکلات کلی راه حل بهمون میدن و در موقع ناراحتی ها باهامون همدردی میکنن و آرامش میدن.....در کل آدم هایی هستن که وایب خوبی دارن ...
از زبان یک عدد intj
__________
📮سلااااام کانالتون عالیه😍
تایپ خودم #enfp
رفیقام #entp و #intp باهاشون خیلی سازگاری دارم
و کراش هم #intj😁
____
📮دوست : #xxtp چون پایه هستن ، سخت نمیگیرن ، منطقی و رک هستن ...
کراش : #extp چون پایه، منطقی، شوخ و اجتماعی ، رک و باحالن ...
________
📮به عنوان یه #infp دوست داشتم دوستای صمیمیم #infj# ، isfp و #Enfp باشن چون روحیه هایی نزدیک بهم دارن و میتونن درکم کنن به عنوان کراش یا پارتنر هم دوست داشتم #intj باشه
________
📮من خودم تایپم #Istp
تایپ دوست صمیمی #intp چون intp کلا رفتارش به من میخوره
و تایپ کراشم #estp چون به نظرم خیلی باحالن
_________
📮من خودم تایپ #infp و تایپ دوستم هم #intp و #infj و #enfp کراش هم #entp
_______
📮من یه #intj هستم و اگه قرار بود تایپ دوست صمیمو انتخاب کنم #entp رو انتخاب میکردم چون هر وقت تو جمع ها کم میاوردم میتونست کمکم کنه و گاهی منو از چهارچوبام در بیاره
به عنوان کراشمم #istp رو انتخاب میکردم چون هم باعث میشد تو بعضی مسائل به واقعیت توجه بیشتری نشون بدم و اینکه درونگراهای منطقی معمولا کمتر رو مخم میرن
__________
📮اول بگم که تایپ خودم #ENTP یه
من به عنوان تایپ دوست صمیمی #ENFP انتخاب میکنم چون هر جوریم باشی قبولت داره و پایته تازه به دلداریم خیلی خوب گوش میده
و تایپ کراش #ISTP# ،ENTJ چون خیلی جذاب و منطقین
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
۱۰ آذر ۱۴۰۳