سناریو جنایی~🩸🔪
چند وقتی بود که #infj بهش دلبسته شده بود. ولی با توجه به شخصیتش براش خیلی سخت بود که اول اعتراف کنه. از طرفی احساس شخص مقابل هم همین طور بود. ولی اون به خودش جرئت داد و دست infj رو گرفت و برد رو پشت بوم، تا یه فضای رمانتیک فراهم کنه و بالاخره این عشق رو آزاد کنه. اما اونها از #enfp غافل بودند. کسی که خیلی وقت پیش عاشق infj شده بود و مرتبا دنبالش میکرد. نمیتونست ببینه تنها کسی که اینطور عاشقشه داره از دستش میره و با دیدن اون دو با هم خیلی عصبی شد. بنابراین وقتی که infj رفت و اون شخص تنها شد، enfp طی یک حرکت ناگهانی و احساسی هلش داد و اون از پشت بوم پرت شد و اتفاقا روی ماشین اسپرت #estp که یه کارآگاه خفن بود افتاد. از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و ...
از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و estp نتونست بفهمه که اون شخص چطور به پایین پرت شده. اولش فکر کرد که اون شخص خودکشی کرده ولی از اونجایی که هیجان خونش افتاده بود تصمیم گرفت بیشتر تحقیق کنه. با استفاده از روابط اجتماعی قوی و شبکه دوستای بی شمارش بالاخره به enfp رسید و اون بازداشت شد. enfp هم که دچار عذاب وجدان شدیدی شده بود و میدونست دیگه نمیتونه مثل قبل زندگی کنه اعتراف کرد. و تنها کسی که این وسط از دور ماجرا رو میدید و میخندید، #entj برادر کوچکتر اون شخص بود که میدونست با مرگ اون تمام ثروت پدرش به خودش میرسه و دیگه نیاز نیست اون رو شریک شه!
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
کسی که عاشقم بود #isfp
کسی که از مرگم خوشحال میشه #estp
کسی که جسدمو پیدا کرد #infj
کسی که مسئولیت پرونده مو به عهده گرفت #istp
کسی که مظنون به قتله #esfp
قاتل واقعی #istj
چه ترکیب جالبی .. و یه isfp واقعا عاشقم بود الان نیست😂 خودمم#intp ام
_____
کسی که عاشقم بود #entj
کسی که جسد رو پیدا کرد #entj
کسی که از مرگم خوشحال شد #esfp
مسئول پرونده #isfp
مظنون #estj
و قاتل اصلی #entj
Entj من رو با Estj دید و فکر کرد با اون رابطه دارم. برای همین دستم رو گرفت و من رو برد به یک جای که تنها باشیم و بحثمون شد و اون حس سلطه گریش فعال شد و با خودش گفت اگه مال من نباشی اجازه نداری با کس دیگه ای باشی. پس همونجا من رو کشت و گونه ای تظاهر کرد که انگار Estj مقصره و با پلیس تماس گرفت. و Isfp وقتی Estj رو باز جویی کرد و با کمی تحقیق در مورد اطرافیان متوجه شد.
دلیل اینکه Esfp از مرگم خوشحال شد این بود که من با Enfp دوست بودم و اون فکر میکرد من رقیب عشقیشم.
_____
مال من چرا اینقدر ترسناک شد و واقعا حس میکنم ک ی intjروم کراشه و ی esfjاز این موضوع ناراحته...ولی خب،خیلی ترسناک شد...
کسی ک عاشقم بود: #intj
کسی ک از مردنم خوشحال شد: #esfj
کسی ک جسدمو پیدا کرد: #intj
کسی ک مسئولیت پروندمو گرفت: denfj
کسی ک مضنون ب قتل منه: #infj
کسی ک واقعا قاتلمه: #intj
واقعا داستان ترسناکی شد...من نمیخوام بدست کسی ک بعدش برام با بغض گریه میکنه کشته شم...
_____
#intp عاشق من بود
کسی که از مرگم خوشحال شد #esfp بود..
در واقع ما قبلا باهم دوست بودیم.
اما اون فقط دشمن من بود و ازم متنفر بود.
#enfj جسدمو پیدا کرد
#istj هم داره پروندمو حل میکنه
istj ،estp رو مظنون به قتل کرد
چون مدارک اونو نشون میدادن
و همینطور به خاطر اینکه دشمنی ما خیلی واضح بود
ولی خب...اخرین چیزی که من دیدم،
کفشای آبیه #isfp بود...
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
سناریوی هول هولی منِ #entj :
ذوق زده از اینکه کراشم #estp عاشقم شده داشتم درموردش با دوست صمیمیم #enfp صحبت میکردم که متوجه ناراحت شدنش شدم. به وضوح مشخص بود که از این موضوع ناراحته.. شاید چون خودش estp رو دوست داشت؟؟ من که متوجه این موضوع شدم دیگه ادامه ندادم. اون مظنون به قتل من بود اما قاتل واقعی کس دیگه ای بود... #Entp جسدمو پیدا کرده بود و حاضرم قسم بخورم بخاطر تموم بحثایی که باهاش کردم و بخاطر اینکه هردفعه در برابرم کم می آورد از مردن من خوشحال شده بود و موضوع رو به #istp که به نظر entp میتونست کمکش کنه اطلاع داد. Istp از دوستای قدیمیم بود و پرونده ی قتلمو قبول کرد و در اخر مشخص شد قاتل اصلی #intp بوده که به دلیل نامعلومی اما مربوط به مشکلات شخصیمون منو کشته( خودم اضافه کردم اصلا دوست داشتم
_____
داستان نویس: #INTJ
کسی که عاشقم بود: #INTP
ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم #ISTJ بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست
ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد.
ولی چون #ENFJ بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت.
و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم #INFJ بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد.
ولی قاتل واقعی #ESFJ بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی #ENFJ تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی #ENTJ و ENFJ و ESFJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین.....
_____
- خب #entj همیشه از اون خوشش میومد و بلاخره تصمیم گرفت که بهش اعتراف کنه و همراه #isfp به خونش رفتن ولی وقتی اونجا رسیدن با در شکسته ایی روبه رو شدن، جنازه غرق در خونه اون.. و #esfj که بالای سرش گریه میکرد.. ولی وقتی entj به قیافه isfp نگا میکرد خوشحال بود.. #intj دوستشون مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت و isfp مظنون اصلی بود.. اما طبقه یه اعترافه عجیب و خودکشی عجیبتره intj مشخص شد که قاتل اصلی خودش بوده..
-از طرفه infx
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
_____
از خرید برمیگشتم که #enfp رو دیدم کسی که عاشقم بود ما بعد از مدتی ازدواج کردیم
enfp یه رفیق #intp داشت که از قضا اون هم عاشق من بود و وقتی من enfp رو به اون ترجیح دادم اول طوری وانمود کرد که انگار براش مهم نیست ولی این فقط ظاهرش بود..
5 روز بعد
#esfp: خیلی دلم میخواد زودتر عکسامو به رفیقم نشون بدم بهتره برم پیشش
esfp زنگ خونه رو به صدادرآورد
پس چرا کسی درو باز نمیکنه؟ خب مهم نیس کلید دارم
جسد رفیقش روی زمین بود و esfp وارد خونه میشه و جیغ بلندی میکشه
مامورای پلیس میرسن و متوجه میشن که این یک قتل بوده #entj مسئول این پرونده میشه و از enfp سوالاتی میپرسه
entj: به کسی مظنون نیستید؟
enfp: نمیدونم ولی شاید #intp باشه
با توجه به شواهد معلوم میشه کار خودش بوده و به جرم قتل ... اعدام میشه🗿💔
_____
من و #istp عاشق همدیگه بودیم اما من کشته شدم....خودم با روحم دیدم که #infp از مرگم خوشحال شد.جسدم بالاتکلیف بود.بی تابی های istp رو میدیدم تا اینک #intj جسدمو پیدا کرد.
#Infj دلش به حالم سوخت و مسئول پروندم شد. #isfp بنده خدا مظنون به قتل شد ولی در اخر قاتلم #entp بود.
من #intp ام
_____
مقتول با یه #intj دوست بوده.
هر دو قرار میزارن که یک روز برن پارک، مقتول خواهرش که #infj بوده رو هم همراه خودش میبره، #intj دیر میکنه پس مقتول به خواهرش میگه بره سه تا بستنی بخره تا #intj میاد . خواهرش وقتی بر میگرده میبینه که مقتول نیست پس به دوست کارآگاهش #isfj میگه تا قاتل رو پیدا کنند.
طبق گزارشات #infj خواهرش یه دشمن داشته و اون دشمن از این موضوع خیلی خوشحال بوده که اون شخص #estp بوده و به دلیل تهدید هایی که به مقتول کرده بوده مظنون اول پرونده میشه اما #isfj دست بردار نمیشه تا یک مدرک کامل پیدا کنه که اونها جنازه مقتول رو در خانه #enfp پیدا میکنن و طی تحقیقاتی معلوم میشه قاتل #enfp هست و اون اعتراف میکنه که عاشق intj بوده برای همون عشق اون رو کشته
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
هدایت شده از ایما | تحلیل زبان بدن
بگو کدوم زن داره آماده میشه برا دعوا کردن!؟😤
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟
دلیل و انتخابتون رو تو لینک زیر بنویسید😁👇🏻:
https://daigo.ir/secret/82735044
⠇#ادمین_پدینگتون🍯
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😡
1 دستاشو مشت کرده و عصبانیه
_______________
گزینه اول A چون دست به سینه ایستاده دستاش هم مشت کرده و از چهرهاش مشخصه که عصبانیه .
_______________
۱،ذست ها مشت و گره کرده اماده گیس و گیس کشی😂،خانم دومی یجوریه انگار میخواد محلو ترک کنه،خانم سومی تمایلی به هیچکاری نداره
_______________
شماره یک چون شماره سه لبخند زده و حتی اگه عصبانی هم باشه قصد نشون دادنشو نداره و زبون بدن شماره سه ناراحتی رو نشون میده نه قصد دعوا رو 😑😂همچنین شماره یک دستاشو مشت کرده که می تونیم بگیم تلاش داره خشمشو کنترل کنه
_______________
اولی. دستاشو مشت کرده دست به سینه هم وایساده قشنگ آماده حمله است. صورتشم که ماشالله نشون میده هر لحظه ممکنه منفجر بشه
_______________
۱ چون دست هاش رو مشت کرده و حالت دفاعی گرفته
لبش هم طوری هست که انگار عصبیه
_______________
شماره 1
چون دست به سینه ست و این نشون دهنده مخالفت و امادگی برای ابراز اون هست. همچنین، مشت هاش رو نشون داده که این میتونه فرضیه مون روثابت کنه
_______________
سلام زن شماره یک بخاطر کج کردن لباش مشت کردن دستاش و گارد گرفتنش قشنگ میشه نارضایتی و خشم رو تو چهره اش دید البته چون زیادی اسون بود شک دارم 😂😂
_______________
ـ۱
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😯
زن شماره یک:
دستاهاش رو مشت کرده و چهره عصابی ای به خودش گرفته
_______________
ـ3
_______________
وسطی چون تلاش داره اسمش رو کنترل کنه
_______________
ـ۱
فیگور صورتش
دستای مشت شده اش
_______________
زن سوم
چون یه جوری داره نگاه میکنه که انگار داره تو ذهنش میگه حالا دارم برات😐😂
یه جورایی همون آرامش قبل از طوفان خودمونه😅
یه چیز دیگم که از نگاهش و پوزخندش میشه فهمید اینه که تو ذهنش داره طرفو تحقیر میکنه یا یه همچین حالتی😁
_______________
شماره 1
چون مشخصه با مشتاش همزان دست به سینه شده و مشخصه حالت تدافعی داره و اماده انفجاره
_______________
شماره یک
_______________
گزینه ۳ چون صورتش سرخ شده از عصبانیت ولی سعی میکنه نشون نده...اکثرا ۱ رو گفتن چون دستاشو قایم میکنه و چهره عصبانی داره ولی سوال گفته کی داره اماده میشه برای دعوا کردن ولی گزینه ۱ داره عصبانیتشو خنثی میکنه
_______________
شماره ی سه داره لبشو گاز میگیره، دستاشو مشت کرده و گاردش بسته ست
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😤
۱چون اخم کرده و دست هاش رو هم مشت کرده.
_______________
زن شماره 1
دستاش مشته
_______________
سلام.
بنظرم خانم شماره ی یک.
اول اینکه لبشون رو میگزن. و یه جورایی پرخاشگر بنظر میان.
دوم حالت ابرو های گره خورده که دلخور و عصبانی نشونشون میده.
سوم حالت دست هاشون که مشت شده است و آماده برای دفاع و دعواست و اینکه دست به سینه هستن به معنای کلافگی و بی حوصلگی هست
چهارم هم نوع و حالت ایستادن اشون و اگه به حالت دست به سینه گرفتن زن شماره ۳ نگاه کنید و با زن شماره ۱ مقایسه کنید، میبینید که دست های زن شماره ی یک به بدنش چسبیده و این به معنای کلافگی و عصبانیت رو میده.
من با این استدلال هایی که پیدا کردم، نظرم روی خانم شماره یک هستش🌹
_______________
یکه چون عصبانیه و دستاشو مشت کرده کاری که اکثرا موقع عصبانیت انجام میدیم
_______________
ـ۱
چون عصبیه و گاردِ بسته داره
_______________
اولی عایا؟
_______________
گزینه 1
چون خیلی مشخصه از زبان بدن صورت و لب و دستش
_______________
1. چون پوزیشن دعوا رو داره
_______________
شماره ۱ به دلیل اخم هاش و مشت کردن دستاش که نمیتونه کنترل کنه عصبانیت خودش رو
_______________
شماره یک
۱) داره گوشه لبش رو گاز میگیره و عضلات اطراف بینیش رو کمی به سمت بالا برده که نشون دهندهی عصبانیت و تنفره
۲) دست به سینه ایستاده که همراه با دست های مشت کرده نشون دهنده ی مخالف بودن و گارد گرفتنه
_______________
زن سه چون من میگم
_______________
زن سمت چپ چون هم گاردش بسته س هم قیافه ش یه جوریه هم دستاشو مشت کرده
_______________
سلام به نظرم زن یک چون دستانش رو مشت کرده و حالت صورتش یه جورایی آمیخته به حرص و عصبانیته
_______________
فکر کنم سه چون دست به سیته وایسادن یه حالت تدافعی طور داره
_______________
سه،چون دست به سینه وایسادن یه حالت تدافعیه
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Bodylanguage
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#fun #mix #چالش
سریال جنایی~ 🩸🔪
شما باید بعد هرسوال ویدیو، استپ کنید تا یکی از تایپهای MBTI به صورت شانسی براتون بیوفته؛ و به همین منوال تا تَه ویدیو!
درنهایت، شما طبق استپهایی که کردین، چند تا کاراکتر، از کاراکترای خفن MBTI رو دارید!
حالا میتونید با کاراکترایی که دارید، یه سناریوی جذاب بنویسید و برای ما ارسالش کنید!
توجه: وقت چالش به پایان رسیده است!
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~ 🩸🔪
حدودا ساعت ۸ شب بود. با enfp بیرون بودیم. ما دوتا دوستای جداً صمیمیای بودیم و از هم جدا نمیشدیم. دستای هم رو گرفته بودیم و توی شهر قدم میزدیم...
- هی enfp، خوشحالم که باهات دوست شدم!
لبخند کوچکی از روی ذوق، روی لبهای enfp نشست.
Enfp : منم همینطور، intp!
حدود ده دقیقه راه رفتیم. احساس میکردم خیلی جای خلوتی قرار داریم ولی خب، من از enfp مطمئن بودم. تو حال خودم بودم که یهو enfp خندهی بلندی کرد.
- عه...ترسیدم. چی شده؟
نگاهش به من افتاد. دستاش رو روی شونهام گذاشت و لبخند زد.
Enfp : هیچی هیچی. دلم برات تنگ میشه رفیق!
از حرفش کمی گیج شدم. رفتارش خیلی عجیب شده بود. لبخند زوریای زدم و چشمام رو بستم. یهو درد شدیدی توی کمرم احساس کردم.
چشمام رو باز کردم.
- اخ... enfp، چیکار میکنی؟
حالم یهویی خیلی بد شد. سرم گیج رفت و زمین افتادم.لباسام خونی شده بود. Enfp نگاهی بهم کرد و چند ثانیه بعد جیغ کشید. ازش کمک خواستم ولی اون فقط گریه میکرد و جیغ میکشید و به حرفام توجه نمیکرد...
*راوی داستان
مردم دور این دو دوست جمع شده بودن. Enfp گریه و ناله میکرد.
Enfp : کمک کنین... رفیقم... نذارین بمیره... لطفا!
Istp اولین کسی بود که intp رو دید و با پلیس و اورژانس تماس گرفت. چند دقیقه بعد پلیسها و امبولانس بالای سر intp رسیدن. قتل با ضربهی چاقو به کمر مقتول انجام گرفته بود. علائم حیات توی intp وجود نداشت.
فردای اون روز، خبر به istj و esfj رسید. Istj از شدت حال بد رفته بود به اتاقش و ازش خبری نبود...
برعکس istj اون esfj خیلی خوشحال شده بود. هرچی بود از شر intp زبوندراز راحت شده بود. دیگه هم کسی نبود با حرفاش مخالفت کنه.
*بیرون از خانه*
Infp که وکیل محبوبی توی شهر بود، تصمیم گرفت پرونده رو قبول کنه.
Infp: نگران نباشید. همچیز حل میشه.
اون، بعد از بررسی زیاد شک کرد به entj. Entj و intp باهم اختلاف زیادی داشتن.entj جرعت قتل رو خیلی داشت؛ امکان داشت سر اختلافاتشون قصد کشتن intp رو کرده باشه. برای همین، رفت پیش entj.
*دفتر کار entj
Infp : سلام، آقای entj! مسئول پروندهی قتل intp هستم.
Entj : اوه، سلام خانم infp. خوشاومدین. بفرمایید.
- شما از قتل intp کی خبردار شدین؟
+ صبح، enfp بهم گفت...
طی این صحبت، شک infp نسبت به کم شد. فکرش سمت این رفت که نکنه enfp دست به قتل بهترین دوستش زده باشه؟ تنها کسی که اون لحظه کنار intp بوده enfp بوده. قتل با چاقو انجام گرفته شده، پس چطور enfp, متوجه نشده؟ بلند شد و به خونه ی enfp رفت.
Infp : سلااام. چطوری؟
Enfp بی حوصله بود.
Enfp : خوبم.
- هی رفیق، سلاحی چیزی برای دفاع از خودت داری؟
+ داشتم. از دیشب بهش دست نزدم. میخوایش؟
- اگه میشه یه مدت بهم قرضش بده!
+ اوکیه، بردارش.
Infp، رفت و چاقوی enfp رو برداشت. چوری برداشت که اثر انگشتها روش بمونه. بردش و بعد از بررسی. دیدن که اثر انگشت کمی از intp روش هست...
Infp : احتمال قتل؟...
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
خیلی وقت بود #entj با #istp وقت زیادی میگذروند هر روز این وقت ببشتر میشد همه میدونستن entj از istp خوشش میاد هیچ کس با این موضوع مشکلی نداشت به غیر از #intp که قبل از اومدن istp صمیمی ترین دوست entj بود. روزیistp و entj به کافه ای رفته بودن entj باخودش فکر کرد که به دستشویی نیاز داره بدای همین بلند شد و به سمت دستشویی رفت وقتی از دستشویی اومد بیرون و خواست بره سمت میز دید istp روی میز خوابش برده ناگهان #intj که گارسون اونجا بود گفت《 شما همراه ایشون هستید؟》entj گفت《 بله مشکلی پیش اومده؟》 intj گفت《ایشون مرده 》entj خیلی عصبانی بود وباید انتقام می گرفت اون خیلی سریع به پلیس گزارش داد و قرار شد #infp مسئولیت پرونده رو بر عهده بگیره وبا تمام مدارکی که داشت #estp رو مظنون قرار داد entj به infp اعتماد نداشت.
_____
کسی که عاشقت بود : #ESTP
کسی که بعد مرگت خوشحال شد : #ENTP
کسی که جسدتو پیدا کرد : #ISFP
کسی که مسولیت پروندتو به عهده گرفت : #ENFP
کسی که مضنون قاتل شد : #ENTJ
قاتل واقعی : #ISTP
چه سناریوی جالبی
حیف حوصلهی نوشتن ندارم😂
خودم ENFPام
_____
ی #ESFJ عاشقم بوده و ی #INTJ که عاشق ESFJبودا ولی اون دوسش نداشته خیلی دوست داشته که من بمیرم و خودشو تو دلش جا کنه ۳ ماهی از این ماجرا میگذره ی #ISFJ جسدمو تو ی خرابه گوشه خیابون پیدا میکنه که کاراگاه ی #ISTJ بوده به یکی از نزدیکام شک میکنه #ENFP اونو بازداشت میکنه اما به ISFJ شک میکنن و ازش بازجویی میکنن و اون ISFJمیگه که رفیقINTJ بوده منو کشته که رفیقش خودشو تو دل ESFJجا کنه و فقط گفته که جسدمو پیدا کرده
_____
#Estp عاشقم بود
#istj از مرگم خوشحال بود
#isfj جسدمو پیدا کرد
مسئول پرونده #enfp بود
مظنون #entp بود
قاتل واقعی #enfp بود
تایپ خودم #intp
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
امروز روزی بود که کشته شدم.
_هق.. هق... #entp!
#infp: ناراحت نباش #infj میدونم دوسش داشتی... ولی نباید انقدر غصه بخوری
#esfp پشت همه ی مهمانان درحال صحبت با #estp: میگم بدهم نشد. من یکی ازش متنفر بودم.... ای بود!
estp: خیلی بد بود. دو تا جای گلوله داشت یکی رو سرش یکی هم قلبش.
_قلب داشت اصلا؟ ببخشید بهترین دوستت اینطوری میگما! ولی پیداش کردی کجا بود دقیقا؟
+رفتم طبقه ی پایین برای #estj که تازه از اتاق بهداشت اومده بود، بانداژ ببرم که دیدم #entp همینطوری وسط اتاق بهداشت افتاده و دو تا گلوله خورده ولی تفتگی نیست.
سلام. infp گفت و اومد تو: شنیدم مسئولیت پرونده رو دادن به infj و داره اتاق بهداش رو بررسی میکنه که ورود estj رو نشون میده ولی چیز دیگه ای رو نه.
ـestp: به نظرم مظنون اصلی estj عه.
درهمین حین infj در اتاق بهداشت با دستیارش #intp:
_نه خیر اینجا هیچ اثر انگشتی نیست.
+باید از estj و estp بازجویی کنیم. یکیشون اخرین نفری بوده که به محل وقوع جرم اومده و اونیکی هم جسد رو پیدا کرده.
_بعید میدونم کار estp باشه.
+هیچی بعید نیست.
_آره حق باتوعه.به نظرت بازجویی رو کی باید انجام بده؟
+نظرم؟ #entj و #intj باهم باشن بهتره.
بنگ بنگ!
_یا خدا چی شد!؟
در این لحظه صدای جیغ infp میاد. وااااای #istp! خوبی؟؟؟
ـintp: چه بلایی سرش اومده؟
+نمیدونم! من صدای تیر شنیدم دویدم اومدم دیدم تیر خورده به پاش.
ـinfj: زنگ بزنیم #isfj بالاخره از پرستاری یه چیزایی سرش میشه.
ـisfj و تیمش متشکل از #esfj و #enfj به موقع میرسن و جلوی خون ریزی رو میگیرن و istp زنده میمونه
ـinfj: عزیزان، entj و intj محترم لطف میکنید وظیفه ی بازجویی رو انجام بدین؟
ـxntj: باش
ـentj: خب estj روز 2 اسفند 1400 ساعت 11/50 دقیقه کحا بودی؟
+کلاس ریاضی
_قبلش؟
+اتاق بهداشت
_برای چی رفتی؟
+بانداژ میخواستم
_برداشتی؟
+آره
_پس چرا estp ررو برای اوردن بانداژ فرستادی؟
+کم اوردم.
_واسه چی میخواستی؟
+توی آزمایشگاه یه محلول ریخت رو لباس infp رفت لباس عوض کنه گفتم شاید رو پاش هم ریخته باشه و بانداژ بخوایم.
+تو ازمایشگاه چیکار میکردین؟
ـ_آزمایش =ببخشید مزاحم میشم! +بله intj? = دیگه کافیه + منظور؟ = باید حرف بزنیم.میتونی بری estj. +خب؟ =اون مقصر نیست. طبق شواهد واقعا مقداری محلول توی آزمایشگاه ریخته و یه لباس دخترونه ی سوخته تو سطل زباله پیدا شده.
علاوه بر اون istj شاهد رفت و آمد estj بوده. البته رفتن entp به اتاق بهداشت رو ندیده چون infp بعد تعویض لباس اونو برای کلاس علوم صدا کرده.
+تو متوجه نکته ی عجیبی نشدی؟
=چی؟
+ از شروع داستان قتل entp یه اسم خیلی تکرار میشه و همه جا هست!
در اون لحظه یه نفر با لباس مشکی و تفنگ وارد میشه:
سلام رفقا!
=عالی شد!
ـentj تفنگ بالا میبره: دست از پا خطا کنی شلیک میکنم.
همون لحظه infj: بچه ها infp رو ندیدین؟
= چرا همین جاست و اگر یه کلمه دیگه حرف بزنی بهت شلیک میکنه.
ـinfp: اوه، سلام دوست خوشگلم. چطوری؟
#تو.. چطوری!؟
~اول به entj بگو تفنگش رو بندازه زمین تا بعد مذاکره کنیم.
+محاله. امکان نداره زنده مون بزاری!
بنگ!
=ـentj! ~گفتم بهتره تفنگش رو غلاف کنه. =تو! ~من چی؟ هایااااااااا!
ـ#enfp با لگد وارد میشود: آمدم!
~چه به موقع!
بنگ
=بابا جمعیت mbit از 16 رسید به 14!بیخیال شو! میشه لااقل بزاری entj رو برسونیم درمونگاه؟
~محاله! هرکی با entp خوب بوده باید بمیره!
#چرا!
~من دوسش داشتم ولی اون تورو دوست داشت!
#تو.. خیلی نازنی!
~من دارک ساید داشتم یادتونه؟ ولی مهمـ
بنگ!
ـentj: هرکی به من شلیک کنه، بهش شلیک میکنم!
ـintj: تو زنده ای!
+فکرکردی من انقدر راحت میمیرم؟ البته خون زیادی ازم رفته
ناگهان کل mbit سرازیر میشن تو اتاق.
ـenfj: وای! infp مرده؟ =آره _چرا؟ +چون به من شلیک کرد! _وات؟ +قاتل entp بود. _وات ده هل!!!؟؟؟؟ درنهایت من مردم. ولی entj قاتلم رو کشت، infj به روال عادی برگشت، istp سالم موند وesfp هنوز ازم بدش میاد. ولی مهم نیست.
نویسنده: #entj
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI