eitaa logo
ایما | چت روم
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
23 ویدیو
4 فایل
هرسوال یاابهامی که داری ازم بپرس👈🏻 @Admin_Sobh راه‌های ارتباطی برای ثبت درخواست هاتون👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2145 فهرستِ سوالات پرتکرار شایدسوال شماهم باشه:)👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2143 صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی ممنوع🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سناریو جنایی~🩸🔪 چند وقتی بود که بهش دلبسته شده بود. ولی با توجه به شخصیتش براش خیلی سخت بود که اول اعتراف کنه. از طرفی احساس شخص مقابل هم همین طور بود. ولی اون به خودش جرئت داد و دست infj رو گرفت و برد رو پشت بوم، تا یه فضای رمانتیک فراهم کنه و بالاخره این عشق رو آزاد کنه. اما اونها از غافل بودند. کسی که خیلی وقت پیش عاشق infj شده بود و مرتبا دنبالش میکرد. نمیتونست ببینه تنها کسی که اینطور عاشقشه داره از دستش میره و با دیدن اون دو با هم خیلی عصبی شد. بنابراین وقتی که infj رفت و اون شخص تنها شد، enfp طی یک حرکت ناگهانی و احساسی هلش داد و اون از پشت بوم پرت شد و اتفاقا روی ماشین اسپرت که یه کارآگاه خفن بود افتاد. از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و ... از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و estp نتونست بفهمه که اون شخص چطور به پایین پرت شده. اولش فکر کرد که اون شخص خودکشی کرده ولی از اونجایی که هیجان خونش افتاده بود تصمیم گرفت بیشتر تحقیق کنه. با استفاده از روابط اجتماعی قوی و شبکه دوستای بی شمارش بالاخره به enfp رسید و اون بازداشت شد. enfp هم که دچار عذاب وجدان شدیدی شده بود و میدونست دیگه نمیتونه مثل قبل زندگی کنه اعتراف کرد. و تنها کسی که این وسط از دور ماجرا رو میدید و میخندید، برادر کوچکتر اون شخص بود که میدونست با مرگ اون تمام ثروت پدرش به خودش میرسه و دیگه نیاز نیست اون رو شریک شه! ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 کسی که عاشقم بود کسی که از مرگم خوشحال میشه کسی که جسدمو پیدا کرد کسی که مسئولیت پرونده مو به عهده گرفت کسی که مظنون به قتله قاتل واقعی چه ترکیب جالبی .. و یه isfp واقعا عاشقم بود الان نیست😂 خودمم ام _____ کسی که عاشقم بود کسی که جسد رو پیدا کرد کسی که از مرگم خوشحال شد مسئول پرونده مظنون و قاتل اصلی Entj من رو با Estj دید و فکر کرد با اون رابطه دارم. برای همین دستم رو گرفت و من رو برد به یک جای که تنها باشیم و بحثمون شد و اون حس سلطه گریش فعال شد و با خودش گفت اگه مال من نباشی اجازه نداری با کس دیگه ای باشی. پس همونجا من رو کشت و گونه ای تظاهر کرد که انگار Estj مقصره و با پلیس تماس گرفت. و Isfp وقتی Estj رو باز جویی کرد و با کمی تحقیق در مورد اطرافیان متوجه شد. دلیل اینکه Esfp از مرگم خوشحال شد این بود که من با Enfp دوست بودم و اون فکر میکرد من رقیب عشقیشم. _____ مال من چرا اینقدر ترسناک شد و واقعا حس میکنم ک ی intjروم کراشه و ی esfjاز این موضوع ناراحته...ولی خب،خیلی ترسناک شد... کسی ک عاشقم بود: کسی ک از مردنم خوشحال شد: کسی ک جسدمو پیدا کرد: کسی ک مسئولیت پروندمو گرفت: denfj کسی ک مضنون ب قتل منه: کسی ک واقعا قاتلمه: واقعا داستان ترسناکی شد...من نمیخوام بدست کسی ک بعدش برام با بغض گریه میکنه کشته شم... _____ عاشق من بود کسی که از مرگم خوشحال شد بود.. در واقع ما قبلا باهم دوست بودیم. اما اون فقط دشمن من بود و ازم متنفر بود. جسدمو پیدا کرد هم داره پروندمو حل میکنه istj ،estp رو مظنون به قتل کرد چون مدارک اونو نشون میدادن و همینطور به خاطر اینکه دشمنی ما خیلی واضح بود ولی خب...اخرین چیزی که من دیدم، کفشای آبیه بود... ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 سناریوی هول هولی منِ : ذوق زده از اینکه کراشم عاشقم شده داشتم درموردش با دوست صمیمیم صحبت میکردم که متوجه ناراحت شدنش شدم. به وضوح مشخص بود که از این موضوع ناراحته.. شاید چون خودش estp رو دوست داشت؟؟ من که متوجه این موضوع شدم دیگه ادامه ندادم. اون مظنون به قتل من بود اما قاتل واقعی کس دیگه ای بود... جسدمو پیدا کرده بود و حاضرم قسم بخورم بخاطر تموم بحثایی که باهاش کردم و بخاطر اینکه هردفعه در برابرم کم می آورد از مردن من خوشحال شده بود و موضوع رو به که به نظر entp میتونست کمکش کنه اطلاع داد. Istp از دوستای قدیمیم بود و پرونده ی قتلمو قبول کرد و در اخر مشخص شد قاتل اصلی بوده که به دلیل نامعلومی اما مربوط به مشکلات شخصیمون منو کشته( خودم اضافه کردم اصلا دوست داشتم _____ داستان نویس: کسی که عاشقم بود: ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد. ولی چون بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت. و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد. ولی قاتل واقعی بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی و ENFJ و ESFJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین..... _____ - خب همیشه از اون خوشش میومد و بلاخره تصمیم گرفت که بهش اعتراف کنه و همراه به خونش رفتن ولی وقتی اونجا رسیدن با در شکسته ایی روبه رو شدن، جنازه غرق در خونه اون.. و که بالای سرش گریه میکرد.. ولی وقتی entj به قیافه isfp نگا میکرد خوشحال بود.. دوستشون مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت و isfp مظنون اصلی بود.. اما طبقه یه اعترافه عجیب و خودکشی عجیبتره intj مشخص شد که قاتل اصلی خودش بوده.. -از طرفه infx ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 _____ از خرید برمیگشتم که رو دیدم کسی که عاشقم بود ما بعد از مدتی ازدواج کردیم enfp یه رفیق داشت که از قضا اون هم عاشق من بود و وقتی من enfp رو به اون ترجیح دادم اول طوری وانمود کرد که انگار براش مهم نیست ولی این فقط ظاهرش بود.. 5 روز بعد : خیلی دلم میخواد زودتر عکسامو به رفیقم نشون بدم بهتره برم پیشش esfp زنگ خونه رو به صدادرآورد پس چرا کسی درو باز نمیکنه؟ خب مهم نیس کلید دارم جسد رفیقش روی زمین بود و esfp وارد خونه میشه و جیغ بلندی میکشه مامورای پلیس میرسن و متوجه میشن که این یک قتل بوده مسئول این پرونده میشه و از enfp سوالاتی میپرسه entj: به کسی مظنون نیستید؟ enfp: نمیدونم ولی شاید باشه با توجه به شواهد معلوم میشه کار خودش بوده و به جرم قتل ... اعدام میشه🗿💔 _____ من و عاشق همدیگه بودیم اما من کشته شدم....خودم با روحم دیدم که از مرگم خوشحال شد.جسدم بالاتکلیف بود.بی تابی های istp رو میدیدم تا اینک جسدمو پیدا کرد. دلش به حالم سوخت و مسئول پروندم شد. بنده خدا مظنون به قتل شد ولی در اخر قاتلم بود. من ام _____ م‌ق‌ت‌ول با یه دوست بوده. هر دو قرار میزارن که یک روز برن پارک، م‌ق‌ت‌ول خواهرش که بوده رو هم همراه خودش میبره، دیر میکنه پس م‌ق‌ت‌ول به خواهرش میگه بره سه تا بستنی بخره تا میاد . خواهرش وقتی بر میگرده میبینه که م‌ق‌ت‌و‌ل نیست پس به دوست کارآگاهش میگه تا ق‌ات‌ل رو پیدا کنند. طبق گزارشات خواهرش یه دشمن داشته و اون دشمن از این موضوع خیلی خوشحال بوده که اون شخص بوده و به دلیل تهدید هایی که به م‌ق‌ت‌ول کرده بوده مظنون اول پرونده میشه اما دست بردار نمیشه تا یک مدرک کامل پیدا کنه که اونها ج‌ن‌ا‌زه م‌ق‌ت‌ول رو در خانه پیدا میکنن و طی تحقیقاتی معلوم میشه ق‌ا‌ت‌ل هست و اون اعتراف میکنه که عاشق intj بوده برای همون عشق اون رو ک‌ش‌ت‌ه ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
‌‌ بگو کدوم زن داره آماده میشه برا دعوا کردن!؟😤 بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟ دلیل و انتخابتون رو تو لینک زیر بنویسید😁👇🏻: https://daigo.ir/secret/82735044🍯 ══════════════ ⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😡 1 دستاشو مشت کرده و عصبانیه _______________ گزینه اول A چون دست به سینه ایستاده دستاش هم مشت کرده و از چهره‌اش مشخصه که عصبانیه . _______________ ۱،ذست ها مشت و گره کرده اماده گیس و گیس کشی😂،خانم دومی یجوریه انگار میخواد محلو ترک کنه،خانم سومی تمایلی به هیچ‌کاری نداره _______________ شماره یک چون شماره سه لبخند زده و حتی اگه عصبانی هم باشه قصد نشون دادنشو نداره و زبون بدن شماره سه ناراحتی رو نشون میده نه قصد دعوا رو 😑😂همچنین شماره یک دستاشو مشت کرده که می تونیم بگیم تلاش داره خشمشو کنترل کنه _______________ اولی‌. دستاشو مشت کرده دست به سینه هم وایساده قشنگ آماده حمله است. صورتشم که ماشالله نشون میده هر لحظه ممکنه منفجر بشه _______________ ۱ چون دست هاش رو مشت کرده و حالت دفاعی گرفته لبش هم طوری هست که انگار عصبیه _______________ شماره 1 چون دست به سینه ست و این نشون دهنده مخالفت و امادگی برای ابراز اون هست. همچنین، مشت هاش رو نشون داده که این میتونه فرضیه مون روثابت کنه _______________ سلام زن شماره یک بخاطر کج کردن لباش مشت کردن دستاش و گارد گرفتنش قشنگ میشه نارضایتی و خشم رو تو چهره اش دید البته چون زیادی اسون بود شک دارم 😂😂 _______________ ـ۱ ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😯 زن شماره یک: دستاهاش رو مشت کرده و چهره عصابی ای به خودش گرفته _______________ ـ3 _______________ وسطی چون تلاش داره اسمش رو کنترل کنه _______________ ـ۱ فیگور صورتش دستای مشت شده اش _______________ زن سوم چون یه جوری داره نگاه میکنه که انگار داره تو ذهنش میگه حالا دارم برات😐😂 یه جورایی همون آرامش قبل از طوفان خودمونه😅 یه چیز دیگم که از نگاهش و پوزخندش میشه فهمید اینه که تو ذهنش داره طرفو تحقیر میکنه یا یه همچین حالتی😁 _______________ شماره 1 چون مشخصه با مشتاش همزان دست به سینه شده و مشخصه حالت تدافعی داره و اماده انفجاره _______________ شماره یک _______________ گزینه ۳ چون صورتش سرخ شده از عصبانیت ولی سعی میکنه نشون نده...اکثرا ۱ رو گفتن چون دستاشو قایم میکنه و چهره عصبانی داره ولی سوال گفته کی داره اماده میشه برای دعوا کردن ولی گزینه ۱ داره عصبانیتشو خنثی میکنه _______________ شماره ی سه داره لبشو گاز میگیره، دستاشو مشت کرده و گاردش بسته ست ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Bodylanguage
بنظر شما کدوم زن میخواد دعوا راه بندازه؟😤 ۱چون اخم کرده و دست هاش رو هم مشت کرده. _______________ زن شماره 1 دستاش مشته _______________ سلام. بنظرم خانم شماره ی یک. اول اینکه لبشون رو میگزن. و یه جورایی پرخاشگر بنظر میان. دوم حالت ابرو های گره خورده که دلخور و عصبانی نشونشون میده. سوم حالت دست هاشون که مشت شده است و آماده برای دفاع و دعواست و اینکه دست به سینه هستن به معنای کلافگی و بی حوصلگی هست چهارم هم نوع و حالت ایستادن اشون و اگه به حالت دست به سینه گرفتن زن شماره ۳ نگاه کنید و با زن شماره ۱ مقایسه کنید، میبینید که دست های زن شماره ی یک به بدنش چسبیده و این به معنای کلافگی و عصبانیت رو میده. من با این استدلال هایی که پیدا کردم، نظرم روی خانم شماره یک هستش🌹 _______________ یکه چون عصبانیه و دستاشو مشت کرده کاری که اکثرا موقع عصبانیت انجام میدیم _______________ ـ۱ چون عصبیه و گاردِ بسته داره _______________ اولی عایا؟ _______________ گزینه 1 چون خیلی مشخصه از زبان بدن صورت و لب و دستش _______________ 1. چون پوزیشن دعوا رو داره _______________ شماره ۱ به دلیل اخم هاش و مشت کردن دستاش که نمیتونه کنترل کنه عصبانیت خودش رو _______________ شماره یک ۱) داره گوشه لبش رو گاز می‌گیره و عضلات اطراف بینیش رو کمی به سمت بالا برده که نشون دهنده‌ی عصبانیت و تنفره ۲) دست به سینه ایستاده که همراه با دست های مشت کرده نشون دهنده ی مخالف بودن و گارد گرفتنه _______________ زن سه چون من میگم _______________ زن سمت چپ چون هم گاردش بسته س هم قیافه ش یه جوریه هم دستاشو مشت کرده _______________ سلام به نظرم زن یک چون دستانش رو مشت کرده و حالت صورتش یه جورایی آمیخته به حرص و عصبانیته _______________ فکر کنم سه چون دست به سیته وایسادن یه حالت تدافعی طور داره _______________ سه،چون دست به سینه وایسادن یه حالت تدافعیه ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Bodylanguage
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سریال جنایی~ 🩸🔪 شما باید بعد هرسوال ویدیو، استپ کنید تا یکی از تایپ‌های MBTI به صورت شانسی براتون بیوفته؛ و به همین منوال تا تَه ویدیو! درنهایت، شما طبق استپ‌هایی که کردین، چند تا کاراکتر، از کاراکترای خفن MBTI‌ رو دارید! حالا میتونید با کاراکترایی که دارید، یه سناریوی جذاب بنویسید و برای ما ارسالش کنید! ‌توجه: وقت چالش به پایان رسیده است! 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~ 🩸🔪 حدودا ساعت ۸ شب بود. با enfp بیرون بودیم. ما دوتا دوستای جداً صمیمی‌ای بودیم و از هم جدا نمیشدیم. دستای هم رو گرفته بودیم و توی شهر قدم میزدیم... - هی enfp، خوشحالم که باهات دوست شدم! لبخند کوچکی از روی ذوق، روی لب‌های enfp نشست. Enfp : منم همین‌طور، intp! حدود ده دقیقه راه رفتیم. احساس میکردم خیلی جای خلوتی قرار داریم ولی خب، من از enfp مطمئن بودم. تو حال خودم بودم که یهو enfp خنده‌ی بلندی کرد. - عه...ترسیدم. چی شده؟ نگاهش به من افتاد. دستاش رو روی شونه‌ام گذاشت و لبخند زد. Enfp : هیچی هیچی. دلم برات تنگ میشه رفیق! از حرفش کمی گیج شدم. رفتارش خیلی عجیب شده بود. لبخند زوری‌ای زدم و چشمام رو بستم. یهو درد شدیدی توی کمرم احساس کردم. چشمام رو باز کردم. - اخ... enfp، چیکار میکنی؟ حالم یهویی خیلی بد شد. سرم گیج رفت و زمین افتادم.لباسام خونی شده بود. Enfp نگاهی بهم کرد و چند ثانیه بعد جیغ کشید. ازش کمک خواستم ولی اون فقط گریه میکرد و جیغ میکشید و به حرفام توجه نمیکرد... *راوی داستان مردم دور این دو دوست جمع شده بودن. Enfp گریه و ناله میکرد. Enfp : کمک کنین... رفیقم... نذارین بمیره... لطفا! Istp اولین کسی بود که intp رو دید و با پلیس و اورژانس تماس گرفت. چند دقیقه بعد پلیس‌ها و امبولانس بالای سر intp رسیدن. قتل با ضربه‌ی چاقو به کمر مقتول انجام گرفته بود. علائم حیات توی intp وجود نداشت. فردای اون روز، خبر به istj و esfj رسید. Istj از شدت حال بد رفته بود به اتاقش و ازش خبری نبود... برعکس istj اون esfj خیلی خوشحال شده بود. هرچی بود از شر intp زبون‌دراز راحت شده بود. دیگه هم کسی نبود با حرفاش مخالفت کنه. *بیرون از خانه* Infp که وکیل محبوبی توی شهر بود، تصمیم گرفت پرونده رو قبول کنه. Infp: نگران نباشید. همچیز حل میشه. اون، بعد از بررسی زیاد شک کرد به entj. Entj و intp باهم اختلاف زیادی داشتن.entj جرعت قتل رو خیلی داشت؛ امکان داشت سر اختلافاتشون قصد کشتن intp رو کرده باشه. برای همین، رفت پیش entj. *دفتر کار entj Infp : سلام، آقای entj! مسئول پرونده‌ی قتل intp هستم. Entj : اوه، سلام خانم infp. خوش‌اومدین. بفرمایید. - شما از قتل intp کی خبردار شدین؟ + صبح، enfp بهم گفت... طی این صحبت، شک infp نسبت به کم شد. فکرش سمت این رفت که نکنه enfp دست به قتل بهترین دوستش زده باشه؟ تنها کسی که اون لحظه کنار intp بوده enfp بوده. قتل با چاقو انجام گرفته شده، پس چطور enfp, متوجه نشده؟ بلند شد و به خونه ی enfp رفت. Infp : سلااام. چطوری؟ Enfp بی حوصله بود. Enfp : خوبم. - هی رفیق، سلاحی چیزی برای دفاع از خودت داری؟ + داشتم. از دیشب بهش دست نزدم. میخوایش؟ - اگه میشه یه مدت بهم قرضش بده! + اوکیه، بردارش. Infp، رفت و چاقوی enfp رو برداشت. چوری برداشت که اثر انگشت‌ها روش بمونه. بردش و بعد از بررسی. دیدن که اثر انگشت کمی از intp روش هست... Infp : احتمال قتل؟... ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 خیلی وقت بود با وقت زیادی میگذروند هر روز این وقت ببشتر میشد همه میدونستن entj از istp خوشش میاد هیچ کس با این موضوع مشکلی نداشت به غیر از که قبل از اومدن istp صمیمی ترین دوست entj بود. روزیistp و entj به کافه ای رفته بودن entj باخودش فکر کرد که به دستشویی نیاز داره بدای همین بلند شد و به سمت دستشویی رفت وقتی از دستشویی اومد بیرون و خواست بره سمت میز دید istp روی میز خوابش برده ناگهان که گارسون اونجا بود گفت《 شما همراه ایشون هستید؟》entj گفت《 بله مشکلی پیش اومده؟》 intj گفت《ایشون مرده 》entj خیلی عصبانی بود وباید انتقام می گرفت اون خیلی سریع به پلیس گزارش داد و قرار شد مسئولیت پرونده رو بر عهده بگیره وبا تمام مدارکی که داشت رو مظنون قرار داد entj به infp اعتماد نداشت. _____ کسی که عاشقت بود : کسی که بعد مرگت خوشحال شد : کسی که جسدتو پیدا کرد : کسی که مسولیت پروندتو به عهده گرفت : کسی که مضنون قاتل شد : قاتل واقعی : چه سناریوی جالبی حیف حوصله‌ی نوشتن ندارم😂 خودم ENFPام _____ ی عاشقم بوده و ی که عاشق ESFJبودا ولی اون دوسش نداشته خیلی دوست داشته که من بمیرم و خودشو تو دلش جا کنه ۳ ماهی از این ماجرا میگذره ی جسدمو تو ی خرابه گوشه خیابون پیدا میکنه که کاراگاه ی بوده به یکی از نزدیکام شک میکنه اونو بازداشت میکنه اما به ISFJ شک میکنن و ازش بازجویی میکنن و اون ISFJمیگه که رفیقINTJ بوده منو کشته که رفیقش خودشو تو دل ESFJجا کنه و فقط گفته که جسدمو پیدا کرده _____ عاشقم بود از مرگم خوشحال بود جسدمو پیدا کرد مسئول پرونده بود مظنون بود قاتل واقعی بود تایپ خودم 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 امروز روزی بود که کشته شدم. _هق.. هق... ! : ناراحت نباش میدونم دوسش داشتی... ولی نباید انقدر غصه بخوری پشت همه ی مهمانان درحال صحبت با : میگم بدهم نشد. من یکی ازش متنفر بودم.... ای بود! estp: خیلی بد بود. دو تا جای گلوله داشت یکی رو سرش یکی هم قلبش. _قلب داشت اصلا؟ ببخشید بهترین دوستت اینطوری میگما! ولی پیداش کردی کجا بود دقیقا؟ +رفتم طبقه ی پایین برای که تازه از اتاق بهداشت اومده بود، بانداژ ببرم که دیدم همینطوری وسط اتاق بهداشت افتاده و دو تا گلوله خورده ولی تفتگی نیست. سلام. infp گفت و اومد تو: شنیدم مسئولیت پرونده رو دادن به infj و داره اتاق بهداش رو بررسی میکنه که ورود estj رو نشون میده ولی چیز دیگه ای رو نه. ـestp: به نظرم مظنون اصلی estj عه. درهمین حین infj در اتاق بهداشت با دستیارش : _نه خیر اینجا هیچ اثر انگشتی نیست. +باید از estj و estp بازجویی کنیم. یکیشون اخرین نفری بوده که به محل وقوع جرم اومده و اونیکی هم جسد رو پیدا کرده. _بعید میدونم کار estp باشه. +هیچی بعید نیست. _آره حق باتوعه.به نظرت بازجویی رو کی باید انجام بده؟ +نظرم؟ و باهم باشن بهتره. بنگ بنگ! _یا خدا چی شد!؟ در این لحظه صدای جیغ infp میاد. وااااای ! خوبی؟؟؟ ـintp: چه بلایی سرش اومده؟ +نمیدونم! من صدای تیر شنیدم دویدم اومدم دیدم تیر خورده به پاش. ـinfj: زنگ بزنیم بالاخره از پرستاری یه چیزایی سرش میشه. ـisfj و تیمش متشکل از و به موقع میرسن و جلوی خون ریزی رو میگیرن و istp زنده میمونه ـinfj: عزیزان، entj و intj محترم لطف میکنید وظیفه ی بازجویی رو انجام بدین؟ ـxntj: باش ـentj: خب estj روز 2 اسفند 1400 ساعت 11/50 دقیقه کحا بودی؟ +کلاس ریاضی _قبلش؟ +اتاق بهداشت _برای چی رفتی؟ +بانداژ میخواستم _برداشتی؟ +آره _پس چرا estp ررو برای اوردن بانداژ فرستادی؟ +کم اوردم. _واسه چی میخواستی؟ +توی آزمایشگاه یه محلول ریخت رو لباس infp رفت لباس عوض کنه گفتم شاید رو پاش هم ریخته باشه و بانداژ بخوایم. +تو ازمایشگاه چیکار میکردین؟ ـ_آزمایش =ببخشید مزاحم میشم! +بله intj? = دیگه کافیه + منظور؟ = باید حرف بزنیم.میتونی بری estj. +خب؟ =اون مقصر نیست. طبق شواهد واقعا مقداری محلول توی آزمایشگاه ریخته و یه لباس دخترونه ی سوخته تو سطل زباله پیدا شده. علاوه بر اون istj شاهد رفت و آمد estj بوده. البته رفتن entp به اتاق بهداشت رو ندیده چون infp بعد تعویض لباس اونو برای کلاس علوم صدا کرده. +تو متوجه نکته ی عجیبی نشدی؟ =چی؟ + از شروع داستان قتل entp یه اسم خیلی تکرار میشه و همه جا هست! در اون لحظه یه نفر با لباس مشکی و تفنگ وارد میشه: سلام رفقا! =عالی شد! ـentj تفنگ بالا میبره: دست از پا خطا کنی شلیک میکنم. همون لحظه infj: بچه ها infp رو ندیدین؟ = چرا همین جاست و اگر یه کلمه دیگه حرف بزنی بهت شلیک میکنه. ـinfp: اوه، سلام دوست خوشگلم. چطوری؟ .. چطوری!؟ ~اول به entj بگو تفنگش رو بندازه زمین تا بعد مذاکره کنیم. +محاله. امکان نداره زنده مون بزاری! بنگ! =ـentj! ~گفتم بهتره تفنگش رو غلاف کنه. =تو! ~من چی؟ هایااااااااا! ـ با لگد وارد میشود: آمدم! ~چه به موقع! بنگ =بابا جمعیت mbit از 16 رسید به 14!بیخیال شو! میشه لااقل بزاری entj رو برسونیم درمونگاه؟ ~محاله! هرکی با entp خوب بوده باید بمیره! ! ~من دوسش داشتم ولی اون تورو دوست داشت! .. خیلی نازنی! ~من دارک ساید داشتم یادتونه؟ ولی مهمـ بنگ! ـentj: هرکی به من شلیک کنه، بهش شلیک میکنم! ـintj: تو زنده ای! +فکرکردی من انقدر راحت میمیرم؟ البته خون زیادی ازم رفته ناگهان کل mbit سرازیر میشن تو اتاق. ـenfj: وای! infp مرده؟ =آره _چرا؟ +چون به من شلیک کرد! _وات؟ +قاتل entp بود. _وات ده هل!!!؟؟؟؟ درنهایت من مردم. ولی entj قاتلم رو کشت، infj به روال عادی برگشت، istp سالم موند وesfp هنوز ازم بدش میاد. ولی مهم نیست. نویسنده: 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI