چشماتُ ببند :)
امشب اگر وقت شد میخوام براتون بنویسم... مهمان قلم من هستید🌱
تصمیم گرفتم یه روز دیگه مهمونتون کنم
در عوض براتون شعری رو بنویسم🙃...
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم
ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم!
یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب وجوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم: