eitaa logo
در مسیر مهدویت
341 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
619 ویدیو
4 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ حسین! مرا نشناختی؟! ❇️ آیت الله بهجت (ره): ▪️ پیرمردی قمی که آدم راستگویی بود، چهل سال قبل (۱) برای ما نقل کرد که: ▫️ خیلی میل داشتم مسجد جمکران را سفید (گچ کاری) کنم. 🕌 از آن جا که بسیار به این کار تمایل داشتم به حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام رفتم و از آن حضرت خواستم از خدا بخواهد که من به این کار موفّق شوم. تا این که در خواب و یا بیداری به من فرمودند: 🔶 به فلان تاجر (یا کاسب) مراجعه کن. ▫️ به او مراجعت کردم، او هم موافقت کرد. همراه با چهار کارگر به آن جا رفتیم. ⚒ در خواب به من فهمانده بودند که گچ و لوازم کار و ترتیبات مصالح را مهیّا می‌کنند. و گفته بودند که سه روز و نصف کار دارد، و گچ را از فلان جا روزی ۱۵ مَن می‌آورند و این که با آن گچ‌ها، مسجد و حجره‌ی خادم را نیز سفید کنید. تا این که پیرمردی را دیدم که محاسن سفید و پارچه‌ی سفیدی بر سر داشت. او گفت: 🔶 این جا سه روز و نصف کار دارد، از این باغ کنار مسجد هر روز ۱۵ من گچ مقابل مسجد می‌ریزم، و مشغول کار می‌شوید، و صبحانه و نهار شما هم با من باشد. ▫️ گفتم: 🔹 چه طور حساب می‌کنید، کجا شما را پیدا کنیم؟ ▫️ گفت: 🔶 یک جوری حساب می‌کنیم. ▫️ گفتم: 🔹 کجا شما را ببینم؟ ▫️ گفت فلان جا. در هر حال، آن مرد هر روز ۱۵ من از باغ کنار مسجد گچ می‌آورد و مقابل مسجد می‌ریخت و صبحانه و نهار هم می‌آورد. پس از پایان کار به رفقای کارگر گفتم: 🔹 این جا باشید. ▫️ و رفتم با آن شخص تصفیه حساب کنم، ولی دیدم آن جا مسکونی نیست! به آبادی نزدیک جمکران رفتم و سراغ آن مرد را گرفتم و نیز گفتم: 🔹 آیا کسی به این قیافه را در این جا می‌شناسید؟ ▫️ گفتند: 🔸 چنین کسی این جا نیست. ▪️گفت: ▫️ بی چاره شدم، کارگرها هم منتظر، از شدّت ناراحتی با صدای بلند گفتم: 🔹 ای کسی که مرا سرگردان کردی، به حقّ فلان بیا حساب ما را تصفیه کن و ما را از سرگردانی نجات بده. ▫️ صدایی را شنیدم ولی کسی را ندیدم که گفت: 🔶 حسین، مرا نشناختی؟! ▫️ مثل این که حضرت خضر علیه‌السّلام بود. فهمیدم متعارف نیست با خود گفتم: 🔹 اگر عمله‌ها گفتند چرا دیر کردی، جواب آن‌ها را چه بگویم؟ ولی وقتی به آن‌ها رسیدم دیدم می‌گویند: 🔸 چه خوب زود آمدی! ▫️ با این که هر هفته به جمکران می‌رفتیم، گویا در آن مدّت خواب بودم و با آن چه قبلاً می‌دیدم کاملاً متفاوت بود، 💡 زیرا در آن مدّت (زمان ساخت و ساز) در کنار مسجد باغ بود و اطاقی مقابل مسجد که آن آقا گچ را در آن جا می‌ریخت، در حالی که قبلاً پهلوی مسجد باغی نبود که از آن باغ، گچ بیاید؛ و نیز هیچ اثری از اطاق روبروی مسجد که گچ را در آن جا می‌ریخت دیده نمی‌شد ولی در این میان سفید کاری شدن مسجد یقینی بود و خواب و خیال نبود، و واقعا مسجد سفید شده بود. ☑️ حتی هفته بعد رفتم ببینم آیا راستی مسجد را گچ کاری کرده‌ام یا در خواب بوده، دیدم سفید شده و حتی حجره خادم هم سفید است. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۲۹۷ (۱). البته حضرت استاد مدّظلّه این داستان را بیش از ده سال پیش - از تاریخ نوشتن کتاب منبع - نقل فرموده‌اند. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W63
❇️ کرامتی از حضرت معصومه علیها السّلام‌ 🔘 صاحب (کتاب) انوار المشعشعین در کتابش به عنوان یک امر متواتر درج نموده: ▫️ یکی از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام میرزا اسد اللّه، از ناحیه پا گرفتار بیماری شقاقلوس (بی‌حسّی و فاسد شدن عضوی از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به قطع پای ایشان دادند، تا بیماری به دیگر اعضا سرایت نکند. ایشان می‌گوید: 🔹 حال که بناست فردا پایم را قطع کنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت معصومه ببرید. ▫️ او را به دوش می‌کشند و به حرم می‌آورند. خدّام در رابسته و او را به حال خود وامی‌گذارند، وی از فشار درد تا صبح صادق فریاد می‌زند. هنگام صبح خوابش می‌برد و در عالم خواب خانم مجلّله‌ای را مشاهده می‌کند که به او می‌گوید: 🔸 ترا چه می‌شود؟ ▫️ جواب می‌دهد: 🔹 پایم فاسد شده و از خدا می‌خواهم که یا مرا مرگ دهد و یا شفا بخشد. ▫️ آن خانم گوشه مقنعه خود را چندین دفعه به پای او مالیده می‌فرماید: 🔸 تو را شفا دادیم. ▫️ عرض می‌کند: 🔹 شما کی باشید؟ ▫️ می‌فرماید: 🔸 فاطمه دختر موسی بن جعفر. ✨ او از خواب بیدار می‌شود و خود را سالم می‌یابد. فریادش بلند می‌شود که در را باز کنید، شفا گرفتم. خدّام در را باز کرده، وی را خندان و سالم می‌بینند. 🌟 شگفت اینکه مقداری پنبه نزد او یافت می‌شود که هر مریضی آن را به موضع درد خود می‌مالید شفا می‌یافت، ولی در خرابی سیل قم آن پنبه مفقود گردید.(۱) ⬅️ آیینه اسرار، صفحه ی ۵۹ (در اینجا چکیده متن اصلی ذکر شده) (۱). انوار المشعشعین صفحه ی ۲۱۷. 🏷