eitaa logo
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
596 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست.امام خامنه‌ای 🌹🌹🌹 Admin: @daryaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹کوچه‌های آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانه‌های_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۰ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 💞 ❣ 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۸۱ : 🔻 شیدا: _یعنی داره؟😳 محبوبه خانم: _آره حقیقت داره، بچه‌ها برای شام 🥘 میمونید؟ احسان👦 شد: _بله... صدرا: _خوبه! یه غذایی درست کرده که باید بخورید تا بفهمید غذا🫕 چیه؛ البته خانوم منم عالیه ها، اما دیگه غذاهای جنوبیه!🌴 _زهرا خانم در مشغول بود اما صدای را شنید و لبخند☺️ زد. "خدایا شکرت🤲 که دخترکم شد!" +صدرا 🧑‍🦱به رخ میکشید را... به رخ میکشید دختری🧕 را که ساکت و مغموم شده بود. "سرت را بالا بگیر من! دنیا🌏 را برایت میکنم، لبخند ☺️ بزن و سرت را بالا بگیر خاتون!" 📆 آخر هفته بود و آیه طبق قرار هر هفته‌اش به سمت مَردش میرفت. _روی نشست.... "سلام مرد! سلام یار سفر کرده‌ی من! تنها خوش میگذرد؟ دلت❤️‍🩹 تنگ شده است یا از رود فراموشی گذر کرده‌ای؟دل من و دخترکت که تنگ 💔است. _حق با تو بود... تو را بیشتر دوست داشت، یادت هست که همیشه میگفتی: "بانو! خدا منو بیشتر از تو دوست داره! میدونی چرا؟ چون تو رو به من داده!" اما من میگویم خدا تو را بیشتر دوست دارد؛ چون تو را پیش از من بُرد، اصلا تو را برای برداشت و آیه را جا گذاشت!" _هنوز سر خاک نشسته بود، که پاهایی👣 مقابلش قرار گرفت. بود، سر خاک پسر آمده بود. کمی آنطرف‌تر هم مردش بود! فخرالسادات که نشست، سلامی 🖐گفت و خواند. چشم بالا آورد و گفت: _خواب مهدی رو دیدم، ازم ناراحت 😢بود! فکر کنم به خاطر توئه؛ اون روزا حالم خوب نبود و تو رو خیلی کردم، منو ببخش، باشه مادر؟! آیه لبخند😊 زد: _من ازتون نرنجیدم. دست در کیفش 👜کرد و یک پاکت درآورد: _چندتا نامه پیش پدرم گذاشته بود، پشت این اسم شما بود. پاکت💌 را به سمت فخرالسادات گرفت. اشک😭 صورتشان را پر کرده بود. نامه💌 را گرفت و بلند شد و به سمت شوهرش رفت...ادامه دارد... 👈🌹کوچه‌های آسمانی🌱دعوتید