eitaa logo
داستانک
1.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
پنهان نتوان کردن                    مستی                       و                    خرابی                       را 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
(گنجشک فراموشکار) 🍃سالها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت، گنجشکی زندگی میکرد گنجشک قصه ما روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت و آن هم این بود که "فراموشکار " بود. او در راه متوجه شد که آدرس خانه دوستش را فراموش کرده کرده است. 🍃او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود🦢 او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید اما قو نمی دانست. او رفت و رفت تا به یک روستا رسید، خیلی خسته شده بود. روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند. تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد. ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود. احساس کرد یک نفر به طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید. 🍃از بالا دید دختر بچه ای با یک مشت دانه به طرف او می آید. دخترک به او گفت: "چی شده گنجشک کوچولو؟ از من نترس من میخواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام." گنجشک گفت: "یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی؟" دخترک گفت: "معلوم است که نمیخواهم" گنجشک گفت: "من راه خانه ام را گم کرده ام" دخترک گفت: "من به تو کمک میکنم تا راه خانه ات را پیدا کنی" 🍃سپس از گنجشک پرسید: "آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟" گنجشک جواب داد: "در جنگل بزرگ، روی درختی بسیار بزرگ" دخترک گفت: "با من به جنگل بیا من به تو کمک میکنم تا آن درخت را پیدا کنی" دخترک و گنجشک کوچولو باهم وارد جنگل بزرگ شدند، و بعد از ساعتها تلاش و جست و جو، دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند. 🍃گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگر گم نشود. 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنده است شیعه از غرور فاطمیه بالاترین شور است شور فاطمیه در اعتکاف این جا کلیم الله آید بالاتر از طور است طور فاطمیه 🔆🌤 💔 💚 ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ♨️عظمت حضرت زهرا(س) در روز قیامت 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
آن فـرقـه کـه تـیـشــه بـه نـخـل فــــدک زدنـد بـر قـلــــب پـاک خـتــم رســولان نـمــک زدنـد مــهــــدیۜ بـیـا ز قـاتـل مــــادر ســوال کــن زهرا چه کرده بود که او را کتک زدند؟ 💔 🥀 🥀 ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹حضرت فاطمه(س): همانا خداوند متعال تمامی گناهان بندگانش را می‌آمرزد و از کسی باکی نخواهد داشت. امروز دوشنبه ۶ آذر ماه ۱۳ جمادی‌الاول۱۴۴۵ ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
دنیا هنوز قشنگیاشو داره حالا اسم نمیبرم ولی همین خود تو ... ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
تو هم دلتنگ خواهی شد ... ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
ببین درختا چطوری خودشون رو از وابستگی به برگ هاشون رها میکنن. پاییز یعنی خودت رو از بندِ چیزای قدیمی رها کنی تا جا برای چیزای جدید تر باز بشه! ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
درخرام ای جان جان هر سماع مه لقایی مه لقایی مه لقا در میان شکران گل ریز کن مرحبا ای کان شکر مرحبا ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
(شبیخون به تجّار!) 🔸عقیل، در زمان خلافت برادرش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به عنوان مهمان به خانه‌ی آن حضرت در کوفه وارد شد. علی(علیه السلام) به فرزند بزرگتر خویش حسن بن علی(علیه السلام)، اشاره کردند که جامه‌ای به عمویت هدیه کن. امام حسن(علیه السلام) یک پیراهن و یک ردا از مال شخصی خود به عموی خویش عقیل تعارف و اهداء کردند. شب فرا رسید و هوا گرم بود. علی و عقیل روی بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسید، عقیل که خود را مهمان دربار خلافت می‌دید طبعاً انتظار سفرهٔ رنگینی داشت ولی برخلاف انتظار وی، سفره بسیار فقیرانه‌ای آورده شد. با کمال تعجب پرسید: "غذا هرچه هست همین است؟" علی(ع): "مگر این نعمت خدا نیست؟ من که خدا رابر این نعمتها بسیار شکر میکنم و سپاس میگویم." عقیل: "برادر جان، من مقروضم و زیر بار قرض مانده ام دستور فرما قرض مرا ادا کنند و هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کنی بکن تا زحمت را کم کرده به خانه خویش برگردم" 🔹- چقدر مقروضی؟ صدهزار درهم. - اوه صدهزار درهم؟ چقدر زیاد متأسفم برادر جان که این قدر ندارم که قرضهای تو را بدهم ولی صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد، از سهم شخصی خودم برمیدارم و به تو میدهم و شرط مواسات و برادری را بجا خواهم آورد، اگر نه این بود که عائله خودم خرج دارند تمام سهم خودم را به تو میدادم و چیزی برای خود نمیگذاشتم" 🔸چی؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ برادرجان، بیت المال و خزانه کشور در دست تو است آنوقت به من میگویی صبر کن تا موقع پرداخت سهمیه ها برسد و از سهم خودم به تو بدهم؟ تو هر اندازه که بخواهی می توانی از خزانه و بیت المال برداری، چرا مرا به رسیدن موقع پرداخت حقوق حواله میکنی؟! بعلاوه مگر تمام حقوق تو از بیت المال چقدر است؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهی چه دردی از من دوا میکند؟ 🔹- من از پیشنهاد تو تعجب میکنم. خزانه دولت پول دارد یا ندارد چه ربطی به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردی هستیم مثل سایر افراد مسلمین. درست است که تو برادر منی و من باید تا حد امکان و تواناییم از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم اما از مال خودم، نه از بیت المال مسلمین. مباحثه ادامه داشت و عقیل با زبانهای مختلف اصرار داشت که اجازه بده از بیت المال پول کافی به من بدهند تا مشکلاتم مرتفع گردد. آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مُشرِف بود. صندوقهای پول تجّار و بازاریها از آنجا دیده می شد. 🔸در این بین که عقیل اصرار و سماجت میکرد، علی(علیه السلام) به عقیل فرمود: "اگر باز هم اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری پیشنهادی به تو میکنم، اگر عمل کنی می‌توانی تمام دِین خویش را بپردازی و بیش از آن هم داشته باشی. چه کار کنم؟ -در این پایین صندوقهایی است. همینکه خلوت و کسی در بازار نماند از اینجا برو پایین و این صندوقها را بشکن و هرچه دلت میخواهد بردار!!! صندوقها مال کیست؟ - مال این مردم کسبه است، اموال نقدینه خود را در آنجا می ریزند. 🔹عجب! به من پیشنهاد میکنی که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچاره ای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوقها ریخته و به خدا توکل کرده و رفته اند بردارم و بروم؟ - پس تو چطور به من پیشنهاد میکنی که صندوق بیت المال مسلمین را برای تو باز کنم؟ مگر این مال متعلق به کیست؟ این هم متعلق به مردمی است که خود، راحت و بیخیال در خانه‌های خویش خفته اند. اکنون پیشنهاد دیگری میکنم، اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر 🔸دیگر چه پیشنهادی؟ علی (علیه السلام): "اگر حاضری شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را بر میدارم، در این نزدیکی کوفه شهر قدیم "حیره" است در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگی هستند، شبانه دو نفری میرویم و بر یکی از آنها شبیخون میزنیم و ثروت کلانی بلند کرده می آوریم." 🔹- برادر جان من برای دزدی نیامده ام که تو این حرفها را میزنی، من میگویم از بیت المال و خزانه کشور که در اختیار تو است اجازه بده پولی به من بدهند، تا من قرضهای خود را بدهم. 🔸- اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدیم بهتر است از اینکه مال صدها هزار نفر مسلمان، یعنی مال همه مسلمین را بدزدیم، چطور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر دزدی است، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟ تو خیال کرده ای که دزدی فقط منحصر است به اینکه کسی به کسی حمله کند و با زور، مال او را از چنگالش بیرون بیاورد؟ شنیع ترین اقسام دزدی همین است که تو الان به من پیشنهاد میکنی... ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak