eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن، اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز اُبْذُلْ لِصَدِيقِكَ كُلَّ المَوَدَّةِ و لا تَبذُلْ لَهُ كُلَّ الطُّمَأنِينَةِ غررالحكم حدیث 2463 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
هیچکس برترنیست هیچکس پست ترنیست اماهیچکس برابرهم نیست انسانهامنحصربه فردهستند غیرقابل مقایسه تو،تو هستی من،من هستم #سلام #صبحتون_شاد #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴داسـتان مـعـنوی ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔹 در جمع کسی را نصیحت نکنیم 🔸به هرچیزی نخندیم و به هر قیمتی جمع را نخندانیم! 🔹 بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم. 🔸میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد 🔹 خودمان را صاحب نظر ندانیم و تا به کسی رسیدم در موردش اظهار نظر نکنیم 🔸 لهجه دیگران را مسخره نکنیم. 🔹 بعد از بیرون آمدن از خانه کسی شروع به عیب جویی نکنیم 🔸دوست‌هایمان را مقابل دیگران ضایع نکنیم. 🔹از ماشین آشغال را داخل خیابان پرت نکنیم!!!! 🔸 از چت خصوصی اسکرین نگیریم 🔹 در ماشین به پشت صندلی جلویی فشار نیاوریم 🔸 از چشمی درب خانه مان رفت و آمد همسایه ها را چک نکنیم. 🔹 اگر کسی برایمان کادو خرید سریع قیمت آن را در نیاوریم. 🔸 به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم. 🔹 رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست. •✾📚 @Dastan 📚✾•
چهار چيز مانعِ شاد بودنه : 1- زندگى در گذشته 2- نگرانى در مورد آينده 3-مقايسه خودت با ديگران 4-منفى بودن #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
» وقتےاز مــرجع عالیقدر شـــیعه حضرت‌آیت‌الله‌العظمےگلپایگانے پرسیدند: بالاترین حاجــت شما چیــــست؟ 🌷فرمودند : #حُـــسن‌عاقبت. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💥 خامـــــوش باش ماشین‌ات جوش مےآورد حرکت نمےکنی ڪنار زده و مـــــےایستی وگرنه ماشین ممـــکن است آتش بگیرد. خودت هم همینطورۍ وقتے مےآوری عصـــبی و عصبانی مےشوی تخـته گاز نرو! بزن کنار! ساکت باش! هیچ نگو! وگرنه آسیب می بینی این نسخه شـفا بخش پیامبر اڪرم(ص) اســـــت. •✾📚 @Dastan 📚✾•
اين متن آرامش خاصی به آدم میده! بخونيد و لذت ببريد👌 خداوندا... تو ميدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم کنم اهداف زيبا را مبادا جا بمانم از قطار موهبت‌هايت مرا تنها تو نگذاری که من تنهاترين تنهام؛ انسانم ⠀ خدا گويد: تو ای زيباتر از خورشيد زيبايم تو ای والاترين مهمان دنيايم تو ای انسان! بدان همواره آغوش من باز است شروع کن... يک قدم با تو تمام گام‌های مانده اش با من •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام على عليه السلام: هركه به غيرِ خداوند سبحان اميد بندد، اميدهايش را دروغ مى يابد مَن أمَّلَ غَيرَ اللّهِ سُبحانَهُ أكذَبَ آمالَهُ غرر الحكم حدیث8953 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
التماس به خدا جرأت است ؛ اگر برآورده شود ، رحمت است ؛ اگر برآورده نشود ، حکمت است ... التماس به انسان خفت است ؛ اگر برآورده شود ، منت است ؛ اگر برآورده نشود ، ذلت است ... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ #سلام #صبحتون_شاد #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🌼این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است ✍یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص111 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ "چشم در برابرچشم" ✨ در تاریکی شب دزدی به خانه پیرزنی می خزد .هنگام عبور از کنار دیوار میخ طویله ای که به دیوار کوبیده شده به چشم دزد فرو می رود. صبح زود دزد برای شکایت از نابینا شدن یک چشمش به نزد پادشاه عادل زمان می رود و ماوقع راشرح می دهد. پادشاه دستور می دهد پیرزن را آماده کنند و برای اجرای عدالت یک چشم وی را از کاسه در آورند. پیرزن با ناله می گوید که پیری رنجورم وتوان کوبیدن آن میخ به دیوار را ندارم . میخ را آهنگر شهر ساخته وخود او آنرا بردیوار کوبیده است. اگر مقصری هست من نیستم. پادشاه دستور می دهد که آهنگر شهر را حاضر کرده و برای اجرای عدالت یک چشم او را کور کنند. آهنگر به زاری می افتد ومی گوید من اهنگرم و برای سربازان شما سلاح وشمشیر و خنجر و نیزه می سازم. من برای اینکار به هردو چشم خود نیاز دارم . اگر مرا کور کنید تکلیف سلاح سربازان شاه چه می شود. شاه می پرسد پس پیشنهاد تو برای اجرای عدالت چیست؟ آهنگر می گوید من کسی را میشناسم که به یک چشم بیشتر نیاز ندارد و او همان شکارچی شماست.او هنگام شکار یک چشم خود را می بندد ومعلوم است که به یک چشم بیشتر نیاز ندارد. پادشاه بلافاصله دستور حاضر کردن شکارچی را می دهد. شکارچی نیز به عجز و لابه می افتاد و توضیح می دهد که من شکارچی مخصوص شماهستم .من اول باید بتوانم با دوچشم شکار را خوب ببینم و موقعیت را بسنجم و سپس تیر در کنم. این کار با یک چشم امکان پذیر نیست. پادشاه که دیگر کلافه شده بود به او می گوید که من تو را می بخشم بشرطی که بتوانی یکی را برای اجرای عدالت به ما معرفی کنی. شکارچی فورا می گوید آن شخصی که در بارگاه برای شما نی مینوازد، هنگام نواختن هر دوچشمش را می بندد. پس اگر برای اجرای عدالت هم یک چشم او از کاسه در آورده شود کسی زیانی نخواهد دید. موسیقیدان نی نواز را حاضر می کنند و بدون بحثی یک چشمش را از کاسه در می آورند که مردمان آسوده بخوابند که عدالت اجرا شده است. برگرفته از نمایشنامه "چشم در برابرچشم" اثر زنده یاد غلامحسین ساعدی •✾📚 @Dastan 📚✾•