eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣ هنگام خارج شدن از منزل ↯ هفتاد هزار فرشته نگهبان شما خواهند بود 2⃣هنگام ورود به منزل ↯ قطحی و فقر هرگز به منزل تان نرسد 3⃣بعد از وضو ↯ هفتاد مرتبه درجه را بالا می برد 4⃣قبل از خواب ↯ فرشته ها تمام شب محافظ شما باشند 5⃣بعد از نماز واجب فاصله بین شما و بهشت فقط مرگ می شود 📚 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹|شهید امان الله غلام حسین‌پور ✍️ یک دوره نوار ▫️برای عروسیمون هر کدوم از اقوام هدیه‌ای آورد. اما توی هدیه‌ها یه بسته زیبا چشم رو خیره می‌کرد. بازش که کردند یک دوره نوار کاست درس اخلاق آیت الله مشکینی بود، هدیه‌ای از طرف داماد به عروس خانم... امان الله این جمله از شهید مظلوم آیت الله بهشتی رو با خط زیبا نوشته و زیر میز گذاشته بود: ما در راه اعتقاداتی که داریم، اهل سازش و تسلیم نیستیم... 📚 راوی: خانم شفیعی، همسر شهید 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
قرائت جزء 30.mp3
4.04M
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• 🕋 🕌 جزء سیم 🎵 تند خوانی قرآن (تحدیر) 📌 استاد معتز آقایی •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ، يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ كسى كه با دست كوتاه ببخشد با دست بلند به او بخشيده مى شود حکمت 232 نهج البلاغه •✾📚 @Dastan 📚✾•
خوش اخلاقی لطف نیست بلکه وظیفه شماست باجمله من اخلاقم اينجوريه ديگه بدخلقی رو توجيه نکنید. محبت وظیفه شماست کم کاری نکنید...💗 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✳️ ثواب علم آموزی 🔻پيامبر صلي الله عليه و آله: أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كَـتَبَ اللّه ُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَيهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ ◻️وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند، خداوند براى كودك و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت. 📚مجمع البيان، ج ۱، ص ۵۰ •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• 🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
برای آزادی از دوزخ🔥 روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد، گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند بسم الله الرحمن الرحیم را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد 📜داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم 2/86 85 به نقل از: تفسیر متهج الصادقین /32 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🗣گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید 📚 روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. ***. •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام على عليه السلام : در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد کافی، جلد4، صفحه88 أَسْتَغْفِرُ ٱللَّهَ رَبِّي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ اَستَغفِرُاللهَ وَ اَسئَلُهُ التَوبَهَ أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• 🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
❤️بسم الله بگو و برخیز 💠روزی خانمی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه آورده بود زیرا پزشکان لبنان از معالجه دختر فلجش نا امید شده و به اصطلاح او را جواب کرده بودند. زن با دختر فلج خود نزدیک حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به پزشک دمشقی مراجعه نماید تا این که روز عاشورا فرامیرسد و او می بیند که مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) در آنجاست می روند، از مردم شام می پرسد: اینجا چه خبر است؟ می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام) است او نیز دختر فلج خود را در منزل تنها گذاشته و درب خانه را می بندد و به حرم حضرت می رود و به حضرتش متوسل می شود و گریه می کند تا به حدی که غش نموده و بی هوش برزمین می افتد در آن حال کسی به او می گوید: بلند شو و به منزل برو چون دخترت تنها است و خداوند او را شفاده داده است. زن برخاسته و به طرف منزل حرکت می کند وقتی که به خانه می رسد درب منزل را می زند ناگهان با کمال تعجب می بیند که دخترش درب را باز می کند! مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شده و به من گفت: بلند شو تا با هم بازی کنیم من گفتم: نمی توانم چون فلج شده ام آن دختر گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و دیدم که تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می کرد که شما درب را زدید. آن دختر ( حضرت رقیه) (علیها السلام به من گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام) مسلمان شد 📚 داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم 2، 15، به نقل از: سحاب رحمت 777. ***. •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام كاظم عليه السلام: ثَمَنُ العَقارِ مَمحوقٌ، إلاّ أن يُجعَلَ في عَقارٍ مِثلِهِ پولِ زمين و مِلك، از بين مى رود، مگر آن كه با آن، زمين يا مِلكى مانند همان خريده شود الكافی جلد5 صفحه92 •✾📚 @Dastan 📚✾•
به خدا که وصل شوی آرامش وجودت را فرا می گيرد! نه به ‌راحتی می‌رنجی و نه به آسانی می ‌رنجانی... آرامش سهم دل‌هايی است که به سَمت خداست... ‍‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
👹گفتگوی شیطان چاق با شیطان لاغر 👿شیطانی چاق روزی با شیطانی لاغر برخورد نمود شیطان چاق از شیطان لاغر پرسید: عزیزم! چرا تو چنین لاغر و ضعیف شده ای؟ شیطان لاغر در پاسخ گفت: من بر شخصی مسلط و مأمور گمراه کردن او هستم ولی او در اول هر کاری از قبیل خوردن، آشامیدن و موارد دیگر زبانش به ذکر بسم الله گویا است بدین جهت از نفوذ در او و شرکت نمون در کارهایش محروم هستم و همین سبب لاغری من است. حال توای عزیز بگو بدانم چرا چاق شده ای؟ شیطان چاق پاسخ داد: چاقی من به خاطر آن است که شاد هستم زیرا برشخصی غافل و بی خبر و بی تفاوت مسلط شده ام که در هیچ کاری بسم الله نمی گوید مثلاً به هنگام ورود و خروج و خوردن و آشامیدن و سایر موارد، او در هرکاری آنچنان غافل و سرگرم است که اصلاً به یاد خدا نیست و همین سبب چاقی من است 📚داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم، 1، 96. •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠عدالت دقیق خداوند: روزی حضرت موسی (علیه‌السّلام) از کنار کوهی عبور می‌کرد، چشمه‌ای در آنجا دید، از آب آن وضو گرفت، به بالای کوه رفت، و مشغول نماز شد. در این هنگام دید اسب‌سواری کنار چشمه آمد و از آب آن نوشید، و کیسه‌اش را که پر از درهم بود از روی فراموشی در آنجا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانی کنار چشمه آمد (تا از آب چشمه بنوشد) چشمش به کیسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پیرمردی خسته، که بار هیزمی برسر نهاده بود کنار چشمه آمد، بار هیزمش را بر زمین گذاشت و به استراحت پرداخت. در این هنگام، اسب‌سوار در جستجوی کیسه پول خود به کنار چشمه بازگشت و چون کیسه‌اش را نیافت به سراغ پیرمرد که خوابیده بود رفته و گفت: کیسه مرا تو برداشته‌ای، چون غیر از تو کسی اینجا نیست. پیرمرد گفت: من از کیسه تو خبر ندارم. گفتگو بین اسب‌سوار و پیرمرد شدید شد و منجر به درگیری گردید. اسب‌سوار، پیرمرد را کشت و از آنجا دور شد. موسی (علیه‌السّلام) (که ظاهر حادثه را عجیب و برخلاف عدالت می‌دید) عرض کرد: «یا ربّ کیف العدل فی هذه الامور؛ پروردگارا! عدالت در این امور چگونه است.» خداوند به موسی (علیه‌السّلام) وحی کرد: آن پیرمرد هیزم‌شکن، پدر اسب‌سوار را کشته بود. (امروز توسط پسر مقتول قصاص شد) و پدر اسب‌سوار به همان‌اندازه پولی که در کیسه بود به پدرچوپان بدهکار بود، امروز چوپان به حقّ خود رسید. به این ترتیب قصاص و ادای دین انجام شد، «و انا حکمٌ عدلٌ؛ و من داور عادل هستم». مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۱۷ - ۱۱۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
چقدر ضعیف و کوچکند آنهایی که وقتی اشتباه میکنند نه توانایی اقرار به اشتباه دارند نه قدرت عذرخواهی! اسمش را میگذارند غرور و به آن افتخار میکنند.! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹|شهید مدافع حرم محمد کامران ✍️ عروسی بدون گناه ▫️دوست نداشت جشن عروسی برگزار کنیم. دوست داشت بدون گناه بریم سر خونه زندگیمون. دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هر چند رضایت محمد هم برایم شرط بود. آنقدر ذوق شروع زندگی را داشتیم که به سرعت وسایل‌مان را چیدیم و خیلی زود برای سفر آماده شدیم. چون جشن نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به مشهد هوایی بود. آن هم دو هفته! حسابی ریخت و پاش کرده و عروسی‌مون بدون گناه انجام شد. 📚 راوی: همسر شهید مدافع حرم محمد کامران 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام علی علیه السلام: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ بِلِسَانِی، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی خدایا بر من ببخش آنچه را که با زبانم به تو نزدیک شدم و دلم با آن مخالفت نمود از خطبه 78 نهج البلاغه •✾📚 @Dastan 📚✾•
لحظه را زندگی کن... لحظه را در تمامیتش زندگی کن، در حقیقتش، در ناکجایی اش، و همه چیز را درباره آینده فراموش کن، هیچ زمان دیگری وجود ندارد.... تا به حال سر خوردن شبنم از روی برگ را دیده ای ؟ می رود و می رود و می رود... در آخر می افتد ، زندگی همین است ، شبنمی روی برگ ، آهسته آهسته سر می خورد ، یک لحظه آنجا بود لحظه دیگر رفته است ، یک لحظه اینجاییم و لحظه دیگر رفته‌ایم ، و برای این لحظه کوتاه چقدر هیاهو راه می‌اندازیم چقدر خشونت ، چقدر جاه طلبی، چقدر نفرت ، چقدر نزاع و کشمکش ... فقط برای این لحظهٔ کوچک.... •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠اخطار معاویه به ابن عباس ✍روایت نموده اند که: روزی معاویه خطاب به ابن عباس گفت: من در بلاد و امصار نوشته ام که مردم زبان از مناقب علی ببندند، تو نیز زبان خود را نگه دار. ابن عباس گفت: ای معاویه! آیا ما را از قرائت قرآن نهی می کنی؟ معاویه گفت: نهی نمی کنم. ابن عباس گفت: پس ما را از تأویل قرآن نهی می کنی؟ معاویه گفت: بلی، قرائت کن قرآن را لیکن معنی مکن آن را. ابن عباس گفت: کدامیک واجب تر است، خواندن قرآن یا عمل کردن به احکام آن؟ معاویه گفت: عمل واجب تر است. ابن عباس گفت: اگر کسی نداند که خدای از کلمات قرآن چه خواسته است چگونه عمل می کند؟ معاویه گفت: سؤال کن معنی قرآن را از کسی که تأویل می کند آن را به غیر آنچه که تو و اهل بیت تو به آن تأویل می کنید. ابن عباس گفت: ای معاویه! قرآن براهل بیت من نازل شده حال تو می گویی سؤال کنم معنی آن را از آل ابوسفیان و آل ابومعیط و از یهود و نصارا و مجوس؟ معاویه گفت: مرا با این طوایف قرین می کنی؟ ابن عباس گفت: بلی، به سبب آن که نهی می کنی مردم را از عمل کردن به قرآن. آیا نهی می کنی از این که اطاعت کنیم خدای را به حکم قرآن و باز می داری ما را از عمل کردن به حلال و حرام قرآن و حال آن که اگر امت سؤال نکنند از معنی قرآن و ندانند مراد آن را هلاک می شوند در دین؟ معاویه گفت: قرآن را تلاوت کنید و تأویل کنید لیکن آنچه را خدا در حق شما نازل فرموده، به مردم مگویید. ابن عباس گفت: خداوند در قرآن فرموده: یریدون این یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی الله الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون**توبه/ 32، ترجمه: آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران ناخشنود باشند)). درباره نظیر این آیه، ر.ک: آیه 8 سوره مبارکه صف. *. معاویه گفت: ای ابن عباس! به حال خود باش و زبان از گفتن این گونه کلمات کوتاه کن و اگر به ناچار خواهی گفت: چنان بگوی که آشکار نباشد و مردم نشنوند. این بگفت و به سرای خویش رفت و صدهزار درهم و به روایتی پنجاه هزار درهم برای ابن عباس فرستاد 📚ر.ک: منتهی الآمال 1/ 286. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹|شهید حسن آقاسی‌زاده ✍️ مبلمان ▫️روزی که جهیزیه عروس خانم را آوردند (پدر و مادر ایشان زحمت کشیده برای ایشان وسایل و لوازم تهیه کرده بودند) برای ایشان مبلمان نیز تهیه کرده بودند. ایشان قبول نکردند و حتی گفته بودند: اگر بیاورید من بر می‌گردانم. بعد خانواده عروس از ما خواسته بودند که ایشان را راضی کنیم. چون آنها زحمت کشیده، پولی داده بودند و مبلمان گرفته بودند. ایشان قبول نکردند و برگرداندند و می‌گفتند نه من گفتم که اولاً من از شما جهیزیه‌ای نمی‌خواهم و اگر خواستید زحمت بکشید، حداقل لوازم اولیه زندگی برای من کافی است و خودتان را به زحمت نیندازید. 📚 کنگره سرداران و شهدای استان‌های خراسان 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام باقر عليه السلام: اِتَّبِعْ مَن يُبكيكَ و هُو لكَ ناصِحٌ، و لا تَتَّبِعْ مَن يُضحِكُكُ و هُو لكَ غاشٌّ از كسى كه تو را مى گرياند اما خيرخواه توست پيروى كن و از كسى كه تو را مى خنداند اما با تو رو راست نيست پيروى مكن المحاسن جلد2 صفحه440 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅اهمیت اخلاق خوب ✍️دوران رسول خدا بود. بانوی مسلمانی همواره روزه می‌گرفت و به نماز اهمیّت بسیار می‌داد؛ حتّی شب را با عبادت و مناجات به سر می‌برد ولی بداخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را می‌آزرد. شخصی به محضر رسول خدا آمد و عرض کرد: فلان بانو همواره روزه می‌گیرد و شب زنده‌داری می‌کند، ولی بداخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را می‌آزارد. رسول اکرم (ص) فرمود: لا خیر فیها هی من اهل النّار؛ در چنین زنی خیری نیست و او اهل دوزخ است. از این داستان استفاده می‌شود که نمازخوان باید اخلاق هم داشت باشد. 📚بحارالانوار، ج71، ص294 •✾📚 @Dastan 📚✾•
⚜امام جعفر صادق صلوات الله عليه حكايت مي‌فرمايد: روزى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند. و چون قنبر ناراحت و عصبانى بود؛ سه شلاّق، بيشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت. حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد. شايان ذکر است حضرت علي عليه السلام بسيار زياد به رعايت حقوق ديگران توجه داشتند و در اين امر به اين که فرد خطاکار از نزديکان و اصحابم هست نگاه نمي‌کردند. هر کس برخلاف عدالت عمل مي‌کرد بايد مجازات مي‌شد و هر کس که حقي را پايمال مي‌نمود بايد تقاص پس مي‌داد. پس اين عمل عين عدالت و مهرباني اميرالمومنين بود . 📜تهذيب الاحكام، ج 10، ص 27، ح 11. •✾📚 @Dastan 📚✾•
مردی که بر قبر شیخ گریست!⚰ يكى از فرزندان مرحوم (شيخ مرتضى انصارى) به واسطه نقل مى كند كه: مردى روى قبر شيخ افتاده بود وبا شدت گريه مى كرد. وقتى علت گريه اش را پرسيدند، گفت جماعتى مرا وادار كردند به اينكه شيخ را به قتل برسانم من شمشيرم را برداشته نيمه شب به منزل شيخ رفتم. وقتى وارد اتاق شيخ شدم ديدم روى سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشير بلند كردم كه بزنم در همان حال دستم بى حركت ماند وخودم هم قادر به حركت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنكه بطرف من برگردد گفت: خداوند چه كرده‌ام كه فلان كس را فرستاده اند كه مرا بكشد (اسم مرا برد). خدايا من آنها را بخشيدم تو هم آنها را ببخش. آن وقت من التماس كردم، عرض كردم: آقا مرا ببخشيد، فرمود: آهسته حرف بزن كسى نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بيا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فكر بودم كه بروم يا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم. ديدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو وسلام كردم، مخفيانه كيسه پولى به من داد و فرمود: برو با اين پول كاسبى كن. من آن پول را آورده سرمايه خود قرار دادم وكاسبى كردم كه از بركت آن پول امروز يكى از تجار بازار شدم وهر چه دارم از بركت صاحب اين قبر دارم. 📜داستانهایی از مقامات مردان خدا •✾📚 @Dastan 📚✾•