eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کفاره روزه چیست و با فدیه چه تفاوتی دارد؟ کفاره در لغت بمعنی پوشش و پوشانندگی است و در اصطلاح فقهی جریمه برای ترک فعل و یا تأخیر و نقص در اتیان (انجام) آن است. فدیه به معنی عوض و جایگزین است. به عنوان مثال اگر شخصی به عذر شرعی (مانند مسافرت یا بیماری و ...) روزه ی خود را در ماه مبارک افطار کند، واجب است تا ماه رمضان سال آینده قضای آن را بگیرد. اما اگر بدون عذر آن را بجا نیاورد و یک رمضان دیگر از روی آن بگذرد علاوه بر قضای روزه، کفاره نیز بر او واجب می شود . این کفاره را کفاره تأخیر یا عذری می گویند. اما فدیه مربوط به کسانی است که به دلایلی همانند پیری یا شیردهی به فرزند قادر به روزه گرفتن نیستند، این افراد مجاز روزه ی خود را افطار کنند و به جای آن فدیه بدهند. البته خانمهای شیرده و یا حامله ای که از ترس ضرر رسیدن به جنین و یا گرسنگی فرزند به خاطر کم بودن شیر و یا ناتوانی خویش افطار می کنند، بعد از رفع عذر باید روزه های خود را قضا کنند. اما میزان کفاره و فدیه همانند هم است یعنی تقریبا هفتصد و پنجاه گرم از غذای معمول و یا قیمت آن که به فقیر داده می شود. اما کفاره ی دیگری وجود دارد که آن را کفاره ی عمد می گویند. این کفاره جریمه برای کسانی است از روی عمد و علم و بدون عذر روزه ی خود را باطل کرده و یا می کنند. میزان این کفاره:١/ شصت روزه گرفتن است که سی و یک روز آن باید پشت سرهم باشد و فاصله ای بین آنها نیافتد. ٢/یا اینکه شصت فقیر را اطعام کند (حداقل به هر کدام از آنها به اندازه یک مُدّ طعام "همان هفتصد و پنجاه گرم غذا" بدهد). ٣/یا اینکه یک برده و بنده را در راه خدا آزاد کند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مجازات منكرين نبوت 🍃روزى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در مسجد كوفه نشسته بود، در اين هنگام چند نفر را كه در روز ماه رمضان افطار كرده بودند نزد آن حضرت آوردند. 🍃امام (عليه السلام) از آنان پرسيد: آيا شما در روز ماه رمضان غذا خورده ايد؟ گفتند: بله . حضرت فرمود: آيا يهودى هستيد؟ گفتند: خير. باز حضرت فرمود: آيا نصرانى هستيد، گفتند: خير. 🍃حضرت فرمود: پس چه دينى داريد كه مخالف دين اسلام است ؟ گفتند: مسلمان هستيم ! حضرت فرمود: آيا مسافر هستيد؟ گفتند: خير! 🍃حضرت فرمود: آيا بيمارى داريد كه موجب افطار شما شده و ما از آن اطلاع نداريم . گفتند: هيچ بيمارى نداريم . 🍃اميرالمؤمنين (عليه السلام) تبسم نمود و به آنان فرمود: به يگانگى خداوند و رسالت محمد (صلى الله عليه و آله ) گواهى مى دهيد؟ 🍃گفتند: يگانگى خداوند را قبول داريم اما پيامبرى محمد را قبول نداريم . حضرت فرمود: اگر بر پيامبرى محمد (صلى الله عليه و آله ) گواهى ندهيد شما را به قتل خواهم رساند. آنها گفتند: هر چه مى خواهى بكن !. در اين هنگام اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ماءموران انتظامى دستور داد آنان را به خارج كوفه برده و دو گودال نزديك به هم حفر نموده و با روزنه اى آنها را به هم ارتباط دهند، و آنگاه به آن گروه فرمود: شما را به وسيله دود خواهم كشت . گفتند: هر چه مى خواهى بكن همانا حكم تو تنها در اين دنياست . 🍃در اين هنگام امام (عليه السلام) آنان را به آرامى در ميان گودال انداخت و آنگاه دستور داد در گودال ديگر آتش افروختند و پيوسته بر ايشان بانگ مى زد كه چه مى گوييد: آيا از عقيده خود برگشته ايد يا نه ؟ 🍃آنها مى گفتند: هر چه مى خواهى انجام ده ، تا اينكه به وسيله دود كشته شدند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دستور امام زمان (عج ) به قتل توهين كنندگان به آيت الله بروجردى (قدس سره ) 🌼مرحوم حاج آقا حسين نظام كه از منبريهاى با اخلاص قم بودند فرمودند: 🌼بنده با گوش خودم از دو نفر بازارى شنيدم كه در زمان آيت الله العظمى بروجردى به ايشان ناسزا مى گفتند و جسارت مى كردند، مدت ها گذشت تا اينكه زمانى آقاى سيد على بهبهانى - كه ظاهرا در قم سكونت داشتند، اما فعلا در تهران ساكن هستند - نزد حقير آمدند و گفتند نظام ! من خوابى ديده ام . گفتم : بفرماييد. 🌼گفتند: در خواب ديدم كه امام زمان (عج ) ظهور فرمودند و در آن طرف رودخانه (كه باغ مهندسيه معروف بود و فعلا اداره آب است ) منزل كردند. من رفتم ، ديدم خيمه هاى زياد زده شده و از يك خيمه بزرگ كه در وسط است نور از آن بالا مى رود. داخل خيمه رفتم و سلام عرض كردم . 🌼امام (عليه السلام) يك شمشير به من دادند و فرمودند: برو فلانى و فلان كس را گردن بزن و بيا. 🌼آقاى نظام مى گويد: من وقتى اين را شنيدم ، گفتم : آيا بهبهانى ! اين دو نفر فلان و فلان نبودند؟ 🌼آقاى بهبهانى از جا بلند شد و لبهاى بنده را بوسيد و گفت : چرا! شما از كجا خبر داشتيد؟ گفتم : اين دو نفر به آقاى بروجردى ناسزا مى گويند و جسارت مى كنند. گفت : بله همين افراد بودند ✾📚 @Dastan 📚✾
رمضان یعنی ... ماهی که در آن با هر نفس کشیدنت، میتوانی دنیا را به خوشبختی نزدیک ‌تر کنی!! پس حتی برای نفس‌ هایت هم نیت ظهـــور کن ... ماه رمضان مبارک🌸✨ 💚 رب شهر رمضان امام ما را برسان🤲 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷در شهریور ماه ۱۳۶۰ یگانم از منطقه عملیاتی غرب به جنوب عزیمت و زیر امر یگان مادر یعنی لشکر ۷۷ پیاده قرار گرفت. منطقه استقرار در ابتدا «شهرک جراحی» و پس از بازسازی به حوالی پل ایستگاه ۱۲ شهر آبادان تغییر مکان دادیم. مشغول کسب آمادگی جهت اجرای عملیات «ثامن الائمه (ع)» بودیم، که در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر روز بیست و ششم شهریور ماه ۵۹، محل استقرار عناصر پشتیبانی یگان مورد حمله هوایی هواپیما‌های دشمن قرار گرفت. در این حمله ستوان یکم «اسحاق عادلخواه» که مشغول تدارک یگان بود، شهید و حدود ۳۵ نفر از پرسنل گروهان مجروح شدند. 🌷به خودرو‌های چرخدار یگان حدود ۶۰ درصد خسارت وارد آمد. می‌توان گفت که با این حادثه تقریباً تمام تلاش بازسازی انجام گرفته یگان از بین رفت. تلاش بی‌وقفه پرسنل و پشتیبانی گردان در مدت زمان محدود، توانست گروهان را آماده اجرای مأموریت کند. عملیات ثامن الائمه (ع) در ساعت یک دقیقه روز پنجم مهرماه آغاز شد. ساعتی پس از شروع عملیات، گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی که خدمه یک دستگاه تانک بودند بی‌مهابا به قلب دشمن زده بودند، توسط نیرو‌های دشمن محاصره و به اسارت درآمدند. 🌷درحالی‌که اُسرا به عقب جبهه عراق اعزام می‌شدند، پیشروی نیرو‌های رزمنده ایرانی رعدآسا، مجال فکر کردن را از دشمن گرفت، به ناچار یگان دشمن، اسرا را رها و خود برای نجات خویش، فرار را بر قرار ترجیح داد. گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی از این فرصت استفاده کردند و خودشان چند بعثی را به اسارت آوردند!! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ستوان یکم اسحاق عادلخواه : سرتیپ دوم محمد فرمنش فرمانده گروهان دوم گردان ۲۴۶ تانک در عملیات ثامن الائمه علیه السلام منبع: خبرگزاری دانشجو ✾📚 @Dastan 📚✾
🤔چرا باید هدف‌هایتان را از همه مخفی نگه دارید؟! ✨هر کدام از ما اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدتی در ذهن داریم که به فراخور روحیات و شخصیت‌هایمان طیف گسترده‌ای دارند: ✨توفیق مالی، قبول شدن در یک امتحان دشوار، نوشتن یک کتاب، کم کردن وزن، فراهم کردن مقدمات یک سفر طولانی، ترک سیگار. ✨راه رسیدن به یک هدفِ دشوار،تعهدی جدی و طولانی‌مدت طلب می‌کند در این صورت شاید منطقی باشد که هر یک ما هدف‌هایمان را برای دوستان و اعضای خانواده علنی کنیم، تا بلکه با یادآوری آنها، انگیزه و تعهد ما بیشتر شود و پا پس نکشیم. اما آیا چنین چیزی واقعا درست است؟ بر اساس پژوهش‌هایی که انجام شده است، علنی کردن اهداف دقیقا اثر مخالفی دارد! ✨در این پژوهش، ۴ آزمایش انجام شد و همه این آزمایش‌ها نشان دادند که به اشتراک گذاشتن اهداف، به جای افزایش التزام و تعهد اشخاص، باعث کاهش آنها می‌شود. اما چرا چنین می‌شود؟ ✨یک توضیح احتمالی می‌تواند این باشد که با عمومی کردن یک هدف، ما به صورت کاذب این حس و حال را پیدا می‌کنیم که قدمی در راه انجامش برداشته‌ایم. ✨بر اساس آزمایش چهارمی که در این پژوهش انجام شد، آن دسته از سوژه‌های آزمایش که اهداف خود را عمومی کرده بودند، تصور پیدا کرده بودند که از آنهایی که اهدافشان را عمومی نکرده‌اند، جلوتر هستند. ✨به نظر می‌رسد که ما وقتی آرزوها و هدف‌های خود را با دیگران در میان می‌گذاریم، در درونمان در مورد آنها به صورت ناخودآگاه خیالبافی می‌کنیم و همین مسئله، توهم و حس و حال پیشرفت کاذبی به ما می‌دهد. 👌بنابراین اگر هدفی در سر دارید، مخفی‌اش کنید چرا که اگر به راستی سودای رسیدن به چیزی را داشته باشید، لازم نیست که دیگران شما را به عملی کردن آن متعهد کنند ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✅نوروز، فقرا و اغنیا ✍آیت الله حائری شیرازی: خداوند فرشتگان را آفریده بود. همه را در رزق و روزی مشابه و در میان آنها حاجتی نبود و حاجتی نداشتند. نه نیازی بود و نه آزی ، جز پاکی، درستکاری، عبادت، تقدیس و تسبیح هیچ نبود. خداوند موجودی آفرید که به کدّ یمین (دسترنج و زحمت دستش) و عرق جبین، نان خورد. در زمینی او را آورد که قانون آن «بکُش تا کشته نشوی» است. گناهی نیست که در آن نشود و ظلم و ستمی نیست که روا نگردد. ریشۀ همه بدبختی‌ها در کمبودهاست و از طرف دیگر ریشۀ همه خوشبختی‌ها هم در همین کمبودهاست. فرشتگان کمبود ندارند. نه به «گناه» انسان آلوده می‌شوند و نه از «موقعیت ممتاز» انسان برخوردار می‌گردند. پس هر چه هست در این تفاوت فقرا و اغنیاست. اگر اغنیا در حد وسع خود فقرائی را پوشش دهند، از فرشتگان برتر شده‌اند و اگر سختی ورزند، از جانوران کمتر شوند. عید نوروز به دلیل تعطیلاتی که دارد و به دلیل زمان تولد سال جدید و حیات جدید موقعیت استثنائی دارد و مردم عادت به نو شدن کرده‌اند. دختر پسر خردسال و بزرگسالی که پدران تهی دستی دارند، وقتی لباس و کفش هم نوعان خود را می‌بینند و با وضع خود مقایسه می‌کنند مثل شمع ذوب می شوند. مثل مارِ گزیده به خود می پیچند. از حسرت، بریان می‌شوند و از غصه دق می‌کنند که: «مگر ما آدم نیستیم، مگر ما چه گناهی کرده‌ایم» مگر نو شدن لباس و کفش یک کودک چقدر خرج دارد که به زحمت آن نیارزد. انسانی که دلی اینچنینی را با هدیه‌ای از لباس و کفش نو شاد می‌کند، گویی اسیری را از زنجیر آزاد کرده، گویی مرده‌ای را زنده کرده، گوئی مارگزیده‌ای را شفا داده. این کار تسبیح خداوند است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عاقبت تعجيل در قضاوت 🍃گوشى را با خشم در جايش گذاشتم و به سرعت به اتاق خواب رفتم ، در خواب عميقى بود، از شدت عصبانيت كنترل خود را از دست داده بودم ، لحظه اى ايستادم و به صورتش نگاه كردم ، گويى خواب مى ديد لبخند مليحى زد، به طرفش رفتم موهايش را در مشت گرفتم ، سرش را بلند كردم ، از خواب پريد و متحير و مضطرب پرسيد: على چيزى شده ؟ سيلى محكمى به صورتش نواختم ، نيش خندى زدم و گفتم : نه ، مگر چيزى مى خواستى بشود؟ 🍃 به شدت موهايش را كشيدم . سارا، مجيد كيه ؟ با او چه قرارى دارى ؟ و باز هم با سيلى گونه اش را سرخ كردم : مى كشمت و چند بار تكرار كردم ، مى كشمت ... . سارا با التماس و شيون مى گفت : على بگذار بگويم ، بگذار توضيح دهم ، تو اشتباه مى كنى ، على اشتباه مى كنى ، خواهش مى كنم ... 🍃مجال سخن ندادم ، زير گلويش را چنان فشردم كه رنگش سياه شد، سياه تر از بخت من ، خر خر مى كرد، چشم هايش گويى مى خواست از حلقه درآيد. دستانم سست شد، تن بى جانش روى زمين افتاد، چه صحنه دردناكى ، جسد بى جان سارا همسرم ، همانى كه پنج سال در تب عشقش سوختم تا به دستش آوردم ، روى زمين جلوى ديدگان من بود، ديوانه وار فرياد مى زدم : چرا؟ چرا؟ 🍃دو هفته قبل از اين ماجرا، سارا براى ديدن مادرش رفته بود. تنها بودم ، روزنامه اى مى خواندم و صداى تلويزيون را تا آخر بلند كرده بودم ، از تنهايى حوصله ام سر رفته بود، كه صداى تلفن در سكوت خانه طنين افكند، گوشى را برداشتم ، ولى حرفى نزدم . صدايى از آن سوى خط به گوشم رسيد. سارا خانم خودتان هستيد؟ الو سارا خانم . 🍃سكوت را شكستم : بفرماييد! با شنيدن صدايم ارتباط را قطع كرد. چندين بار تلفن به صدا درآمد ولى بدون هيچ حرفى ارتباط قطع مى شد. 🍃تا اين كه يك روز صبح صداى صحبت كردن با تلفن سارا را بدون اين كه او متوجه شود، ضبط كردم . 🍃هنگامى كه تنها در خانه بودم ، تلفن زنگ زد و من بلافاصله صداى ضبط شده سارا را پخش كردم و صداى آن طرف گوشى گفت : سلام سارا خانم ، من مجيد هستم ، امروز عصر منتظرتان هستم . 🍃باورش برايم غير ممكن بود. نه ، او خيانت نمى كند، اما انگار حوادث پشت سر هم طراحى شده بود. آن روز و روز بعدش سارا از منزل بيرون رفت و اين موضوع بود كه شك مرا به يقين مبدل كرد و سبب شد تا عزيزترين كس ‍ زندگى ام را با دستان خود خفه كنم . 🍃گوشى را برداشتم ، شماره پليس را گرفتم : الو من همسرم را كشته ام ... گوشه اى نشستم و صورت معصوم او را به نظاره نشستم . بعد از دقايقى پليس آمد، سنگينى دستبند پشتم را خمود. با خوارى تمام راهى زندان شدم . از قاضى و وكيلم خواستم تا مجيد سايه سنگينى مرگ را بيابند، بعد از مدت ها تحقيق و بررسى وى را يافتند. وقتى با او روبرو شدم ، او گفت : سلام ! من پسر برادر شما هستم . 🍃باورم نمى شد، پرسيدم كى هستى ، او هم شروع به توضيح دادن كرد كه او پسر حميد است و براى اينكه روابط من و ((حميد)) را كه چهارده سال قبل با هم دعوا كرده بوديم و در شهر ديگرى زندگى مى كرد، بهبود بخشد، از طريق همسرم سارا اقدام كرده بود. 🍃تازه فهميدم كه حقيقت چيست و همسر بى گناهم را فقط به دليل شك خودم ، با دست هاى خودم نابود كردم و تا روز قيامت گناهى را خريدم كه هرگز نمى توانم جبرانش كنم . اكنون در زندان نشسته ام و منتظر فرجام و حكم دادگاه هستم تا مرا به پاى چوبه دار بفرستند ✾📚 @Dastan 📚✾
🪴﷽🪴 ✨چگونه همیشه یاد خدا باشیم؟؟ ✅خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم؛» و در سوره ی احزاب می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید به یاد خدا باشید، ذکر بگوئید و فراوان خدا را یاد کنید.» به یاد خدا بودن گاهی لفظی است، گاهی قلبی است و برخی اوقات عملی است. ✅توضیح اینکه انسان گاهی با زبانش می گوید: «یالله» یا با زبانش پناه به خدا می برد و می گوید: «أعوذ بالله» این ها ذکرهای زبانی است مانند: «سبحان الله»، «الحمد لله»، «الله اکبر»... مرحله ی بالاترش، ذکر قلبی است که انسان در درون و دل، نیز به یاد خدا باشید، لقلقه ی زبان نباشد، اگر قرآن می خواند، مطلب را، هم بفهمد و هم به دلش منتقل کند و در حقیقت از درون به یاد خدا باشد و دل را آئینه ی تجلی حضرت حق قرار دهد. 💚مرحله ی بالاتر، ذکر عملی است یعنی انسان یاد خدا را در زندگی عملی خودش پیاده بکند، بدین معنا که هر کار و برنامه ای را که می خواهد در زندگی اش عمل کند با معیار خدا بسنجد، اگر خدا این برنامه را دوست دارد، عمل کند اگر دوست ندارد عمل نکند. بنابراین ذکر گاهی در مرحله ی لفظ است گاهی قلبی است و گاهی اوقات عملی، و چه بهتر که هر سه با هم باشد. ✾📚 @Dastan 📚✾
لااله‌الاالله ۴.mp3
15.13M
مجموعه‌ صوتی ۴ ✦ آدمها برای رسیدن به هر چیزی، همان چیزی را که می‌خواهند هدف می‌گیرند و همه چیز را فقط برای رسیدن به همان یک هدف، جهت می‌دهند و آنقدر می‌دوند تا برسند... - ما برای عاشق شدن، - برای محبوب شدن، - برای رفیق شدن .... با خدا، از چه چیزهایی گذشتیم؟ و چقدر به مشاهده و لمسِ خدا رسیدیم؟ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كيفر غلات 🍃هفتاد نفر از اهل ((زط)) (نژادى از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفين نزد اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آمده و پس از سلام ، سخنانى به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نيز به همان لغت و زبان به آنان پاسخ داد و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خداى دادند. 🍃اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به آنان فرمود: من خدا نيستم بلكه بنده اى از بندگان خدا هستم ، ولى آنان نپذيرفته ، و همچنان بر مطلب خويش اصرار مى ورزيدند تا اينكه حضرت على (عليه السلام) به آنان فرمود: اگر از اين عقيده تان دست برنداريد و به درگاه خدا توبه نكنيد شما را خواهم كشت ولى آن همه اندرز و موعظه در آنان اثر ننموده و توبه نكردند. 🍃پس آن حضرت دستور داد گودال هايى حفر نموده و بين گودال ها روزنه قرار دادند و آنان را ميان گودال ها انداخت و سر آنها را پوشاند و ميان يكى از گودال ها كه كسى در آن نبود آتشى افروخت و با دود همه آنها را از بين برد ✾📚 @Dastan 📚✾
💞✨صبحتان پرازمحبت الهی 💞✨سهم امروزتان شادی 💞✨سهم زندگیتون عشق 💞✨سهم قلبتون مهربانی 💞✨سهم چشمتون زیبایی و 💞✨سهم عمرتون عزت باشه 💞✨روز خوبی پیش رو داشته باشید ✾📚 @Dastan 📚✾
💌خدایا! ابتدای امروزم را خیر و صلاح و میانه امروزم را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار ده؛ و به تو پناه می‌آورم از روزی که آغازش شیون و میانش بی‌تابی و پایانش دردمندی است، خدایا! از تو آمرزش می‌خواهم برای هر نذری که کردم و هر وعده‌ای که دادم و هر پیمانی که بستم سپس به آن وفا نکردم💚 فرازی از دعای روز دوشنبه 💫 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عاقبت همنشينى با افراد ناباب 🌾جوانى 26 ساله هستم . اهل و ساكن تهران ، داراى مدرك سوم راهنمايى ، متاءهل و صاحب يك فرزند در حال حاضر بيكارم و يك فقره سابقه محكوميتى كيفرى به علت ايجاد منازعه و ايراد ضرب و جرح دارم . من در خانواده اى شلوغ و پرجمعيت به دنيا آمدم و چهارمين فرزند خانواده هستم . پدرم كه به تازگى از روستاى زادگاهش به تهران مهاجرت كرده بود، با فروش تمامى زمين هاى كشاورزى و باغ هاى ميوه اش فقط توانست يك باب خانه محقر و قديمى در يكى از نواحى جنوب غربى تهران بخرد. بنابراين چاره اى نداشت جز آنكه با دست فروشى و دوره گردى ، مخارج سنگين خانواده پرجمعيتش را تاءمين كند. پدرم هر روز صبح خيلى زود از خانه خارج مى شد و اواخر شب خسته و كوفته برمى گشت . مادرم هم در خانه هاى مردم كار مى كرد تا درآمد مختصرى را كه از اين طريق به دست مى آورد، خرج اعضاى خانواده كند. به طور كلى مى توانم بگويم اوضاع مشقت بارى داشتيم و مجبور بوديم با سختى و دشوارى فراوانى زندگى كنيم اما چيزى كه بيش از فشارها و تنگناهاى مالى ، ما را آزار مى داد و جهنم سوزانى را در كانون خانواده ما ايجاد كرده بود، بداخلاقى و بدرفتارى پدرم بود. فقر و تنگدستى از يك سو و سوء رفتارها و بداخلاقى هاى پدرم از سوى ديگر كاملا ما را تحت فشار قرار داده بود. من كه ديگر تحمل چنين وضعى را نداشتم بعد از گرفتن مدرك قبولى در مقطع سوم راهنمايى ، ترك تحصيل كردم و در يك تعميرگاه خودرو مشغول كار شدم . 🌾حدود چهار سال در آنجا كار كردم و كاملا به تعمير چند نوع خودرو سوارى مسلط شدم . در 19 سالگى به خدمت سربازى رفتم و دو سال بعد برگشتم و مجددا در همان تعميرگاه مشغول كار شدم . حدود دو سال به اين ترتيب گذشت تا اين كه من در يكى از روزها بخاطر موضوع كوچك و كم اهميتى از آن جا كه به خاطر اختلافات و مشاجرات خانوادگى به شدت حساس و عصبى شده بودم ، با يكى از مشترى هاى پرتوقع درگير شدم و با او به كتك كارى پرداختم . 🌾با شكايت آن شخص من تحت تعقيب كيفرى قرار گرفتم و بالاخره روانه زندان شدم . در زندان با افراد مختلفى آشنا شدم ، از جمله با فرد خلافكارى كه به ((منصور پلنگ )) معروف بود طرح دوستى ريختم . منصور با حيله گرى و زبان بازى خاصى از سادگى و بى تجربگى من سوءاستفاده كرد و وعده و وعيدهاى بسيارى داد از جمله آنكه مى تواند كار پردرآمد و كم زحمتى براى من پيدا كند و مرا از اين وضع سخت و طاقت فرسا نجات بدهد. 🌾بعد از شش ماه از زندان آزاد شدم و چون ديگر روى رفتن به محل كار قبلى ام را نداشتم و از طرفى وسوسه هاى منصور در من كاملا تاءثير گذاشته بود به سراغ فردى كه او معرفى كرده بود رفتم . نام آن فرد عباس و معروف به ((خرچنگ سياه )) بود. 🌾عباس راننده كاميون يكى از بنگاه هاى باربرى در جنوب تهران بود و هفته اى يك يا دو بار براى حمل و نقل به بندرعباس يا زاهدان مى رفت . 🌾عباس پس از آشنايى ، خيلى مرا تحويل گرفت و قول داد كه كار خوب و پردرآمدى به من محول كند از همان روز من در آن جا مشغول شدم و كارم اين بود كه محموله كاميون ها را با وانت نيسان به نقاط مختلف شهر حمل كنم . سه ماه بعد با دخترى از بستگان عباس ازدواج كردم و صاحب زندگى مستقل شدم . بعد از ازدواج متوجه شدم در برخى از محموله ها مواد مخدر موجود است و مدتهاست كه از من براى جابجايى و توزيع آن سوءاستفاده مى كنند. وقتى موضوع را فهميدم به عباس گفتم كه من ديگر حاضر نيستم با او همكارى كنم ! او مرا تهديد كرد كه اگر اين كار را انجام ندهم مرا خواهد كشت و جسد مرا نيز سر به نيست خواهد كرد، من كه مى دانستم عباس چه آدم سنگدل و بى رحمى است چاره اى نداشتم جز آنكه دستورات او را مو به مو اجرا كنم و دم برنياورم . 🌾حدود يك سال به اين ترتيب گذشت و من در اين مدت ، علاوه بر جابجايى و توزيع مواد مخدر معتاد هم شدم . تا اين كه حدود دو سال پيش توسط نيروى انتظامى دستگير و زندانى شدم . هم اكنون حدود دو سال است در زندان به سر مى برم و طبق حكم دادگاه حداقل 8 سال ديگر را هم بايد در حبس باشم . 🌾من از همه كارهايى كه تاكنون انجام داده ام پشيمانم و اميدوارم كه سرگذشت تلخ من زنگ خطرى باشد براى ساير جوانان و نوجوانان تا خداى ناكرده هيچ گاه به سرنوشت شوم من دچار نشوند. آرى اين است عاقبت همنشينى و معاشرت با افراد ناباب. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔃 *مراقب "قوانین معکوس" دنیا باشیم!* ✅ در دستگاه خدا برخی چیزها، معکوس عمل می‌کند و این سرُّالاَسرار دنیاست. ◀️ صدقه دادن، ظاهراً پول را کم می‌کند اما در واقع معکوس عمل می‌کند و ما را از فقر نجات می‌دهد. ✳ امام معصوم(علیه‌السلام) می‌فرمایند: ◀️اگر فقیر شدی، بیشتر صدقه بده! ◀️خمس و زکات هم معکوس عمل کرده و ما را غنی‌تر می‌کند. ◀️دنبال قدرت ندویدن، معکوس عمل می‌کند و او مثل سایه به دنبال تو می‌دود. ◀️ فکر آباد کردن آخرت، معکوس عمل می‌کند و دنیایمان را آباد می‌کند. ◀️ وقتی وقتمان را صرف نماز ، دعا و عبادت کردیم ، معکوس عمل کرده و برکت به وقتمان می‌دهد. ◀️وقتی به خودمان در راه خدا سخت می گیریم، معکوسش این است که سختی های دنیا که برای همه هست، برای ما آسان میشود و گاهی آسان تر. ◀️معکوس کمتر خوردن، سلامتی ست. ◀️وقتی یاد مرگ کنیم، معکوس عمل میکند و دلمان زنده و شاداب می‌شود. ◀️ چشم هایمان را از حرام ببندیم، بیشتر از بقیه می بینیم و میفهمیم! ◀️ وقتی سکوت اختیار کنیم، بیشتر از کسی که زیاد حرف میزند جلوه میکنیم. ◀️حجاب و پوشاندن خود از نامحرم، "وقار" را بیشتر گرفتن می‌کند و قرآن نیز بر این موضوع تاکید دارد. ◀️وقتی جانت را در راه خدا میدهی و شهید میشوی، معکوس عمل کرده و خداوند تو را زنده میداند : وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند، مرده مپندارید بلكه زنده‏ اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند. ◀️وقتی نیرنگ میزنیم و چاهی برای کسی میکنیم، معکوس عمل کرده و خودمان دچار نیرنگ میشویم و اول در چاه می افتیم! ◀️وقتی مهمان دار میشویم، برکت به سفره مان می آید و بارها دیده ایم با همان غذای همیشگی، همه سیر میشوند. ◀️وقتی بچه دار میشوی نیز قانون معکوسهای دنیا اِعمال میشود و برکت و رزق و روزی ات زیاد میشود! ◀️ برای نشاط و شادی خود باید به فکر رفع مشکلات دیگران باشی و دل دیگران را شاد کنی تا دل خودت شاد شود. ✅ و این گونه است که خدا از مردم میخواهد اندکی در کار دنیا و قانون حاکم بر آن( معکوس عمل کردن) تأمل کنند بلکه به بیراهه ای که شیطان به دروغ جلو آنها تزئین می‌کند، پا نگذارند.🍂🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷در عملیات «کربلای ۵» از ناحیه دست و چند جای دیگر بدن مجروح شدم. اما از آن‌که بادگیر در تنم بود و مچ آستینم گشاد، مانع نفوذ خون به بیرون می‌شد. دستم برای دومین بار بود که آسیب می‌دید. یک بار برحسب تصادف در یک مأموریت نظامی و این‌بار در عملیات «کربلای ۵». همین طور می‌جنگیدم و پیش می‌رفتم. تا آن‌که.... 🌷....تا آن‌که شدت درد و سنگینی لخته‌های خون، توان لازم را از من گرفت و من به زمین افتادم از رد خونی که از من بر جا مانده بود، دوستم متوجه زخمم شد و خودش را به من رساند و گفت: «خودت را می‌خواهی به کشتن بدهی؟» اما من دلم پیش بچه‌های رزمنده بود و نمی‌توانستم دست از مبارزه بکشم، تا این که نمی‌دانم چه وقت زانوهایم سست شد و به زمین افتادم. 🌷وقتی چشم باز کردم، خود را در بیمارستان اهواز دیدم. چند روز بود که از عملیات فخر آفرین «کربلای ۵» گذشته بود، با خودم گفتم: «ای کاش من هم می‌توانستم یکی از آن شهدای گلگون کفن باشم.» : شهید معزز علی‌اصغر شعبانی ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌕هدایت نمودن زن فاسد 🌴در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است! 🌴آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست‌او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید، 🌴آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در‌می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین (ع) است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا! 🌴مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید... 💠 اتفاق عجیب در ماه رمضان 🎤 استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🟢 وقتی اکثر مردم در سختی زندگی می‌کنند! 🔹یک اصل ثابت و تغییرناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگی خود را از زندگی عمومی جدا نداند، باید زندگی خود را با زندگی عموم دهد. 🔸معنی ندارد درحالی‌که عموم مردم در بدبختی زندگی می‌کنند عده دیگر با مستمسک قراردادن «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ» در دریای نعمت غوطه‌ور بشوند هرچند فرض کنیم که از به چنگ آورده باشند. 🔹خود امام صادق سلام‌الله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است. 🔸فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه می‌کند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده می‌کردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات می‌کنم. 📝 استاد شهید مطهری، بیست گفتار، ص۱۲۷ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 کوریِ مطلق! ✍بعضی نابینا‌ها، نابینایی چشمشان به اندازه‌ای است که چیزی نمی‌بینند؛ پیش پایشان را هم نمی‌بینند؛ اما اگر چراغ را روشن و خاموش کنید، یک فرقی می‌فهمند و می‌گویند روشن یا خاموش شد. یا وقتی که دستشان را می‌گیرید و از آفتاب به سایه و از سایه به آفتاب می‌برید، متوجه می‌شوند. 🔸بعضی نابیناها سایه و آفتاب را هم نمی‌فهمند؛ تاریک و روشن را هم درک نمی‌کنند. ما نیز گاهی، چشم دلمان آن قدر نابینا می‌شود که نمی‌توانیم تشخیص دهیم که آیا خدا از ما راضی است یا نه! در حالی که اگر خدا از انسان راضی باشد، قلبش روشن و اگر ناراضی باشد، قلبش تاریک می‌شود. 🔹گاهی انسان اگر غیبت می‌کند، احساس می‌کند که دلش گرفته شد؛ این همان اندازه‌ای است که انسان سایه و آفتاب را درک می‌‌کند. گاهی انسان غیبت می‌کند؛ اصلا دلش هم تاریک نمی‌شود! تهمت می‌زند؛ هرگز رعشه‌ کلام هم پیدا نمی‌کند! خیلی راحت می‌تواند تهمت بزند. گاهی انسان دروغ می‌گوید و مضطرب هم نمی‌شود؛ بعد هم پشیمان نمی‌شود! ⁉️ این چه نوع کوری است؟! این به حدی از نابینایی رسیده که سایه و آفتاب را هم نمی‌فهمد. کارش سخت است. گاهی انسان این‌جور نیست. مثلا اگر از گناه هم با او صحبت شود، احساس سنگینی می‌کند و خودش از خودش بدش می‌آید. این انسان مؤمن است. 🔅 در روایتی نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «من سرته حسناته وساءته سيئاته فذلك المؤمن حقا؛ هرکس بدی‌هایی که کرده ناراحتش کند و خوبی‌هایی که کرده دلش را روشن کند، این مؤمن حقیقی است.» 🔰 پس شکر کنید خدا را که اگر یک وقت غیبت کردید، احساس می‌کنید که از خودتان بدتان می‌آید؛ یا مثلا اگر از مؤمنی دفاع کردید، احساس می‌کنید که گویی باری را زمین گذاشته و سبک شده‌اید. این از علامات مؤمن است که خوب و بد را بفهمد. انسان وقتی که ایمانش کمی قوی‌تر شد، مؤمن و غیرمؤمن برایش فرق می‌کند؛ مثلا وقتی که مؤمن می‌آید، دلش شاد می‌شود؛ وقتی که غیر مؤمن می‌آید، دلش می‌گیرد. گاهی بعضی از این هم بالاترند. مؤمن با مؤمن برایشان فرق می‌کند. بعضی از مؤمنان هستند که او وقتی آن‌ها را می‌بیند، قلبش روشن می‌شود، این‌ها مراتب دارد. خداوند به ما دل پاک و بصیرت بدهد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عامل هلاكت زودرس 🍃روزى امير مؤمنان على (عليه السلام) خطبه مى خواند و در ضمن آن فرمود: اعوذ بالله من الذنوب التى تعجل الفناء پناه مى برم به خداوند از گناهانى كه موجب زودرسى هلاكت خواهند شد. 🍃عبدالله كواء (منافق سرشناس عهد اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه بعدها رئيس گروه گمراه خوارج شد) بلند شد و گفت : اى امير مؤمنان آيا گناهانى كه موجب مكافات زودرس است وجود دارد؟ 🍃امام على (عليه السلام) فرمود: آرى ، واى بر تو، و آن گناه قطع رحم (بريدن پيوند از خويشاوندان ) است ، بسا خاندانى هستند با اين كه از حق دورند ولى بر اثر همكارى و خدمت به يكديگر به گرد هم آيند و همين كار موجب مى شود كه خداوند به آنها روزى مى رساند و چه بسا افراد پرهيزكارى كه تفرقه و درگيرى افراد خاندانشان و قطع رحم بينشان موجب مى شود كه خداوند آنها را از روزى و رحمتش محروم سازد ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🍃🌸 ... می‌گویند ماه رمضان ماه مهمانی توست و تو خدای همه عالمیانی پس همه به این ضیافت دعوتیم فارغ از هر اعتقاد و باوری؛ خدایا می‌دانم که یگانه میزبانی در جهان چون تو نیست که همه‌ٔ عالم به خوان کرمت ریزه خواریم و به لطف و مرحمتت امیدوار پس به حرمت میزبانیت ذهن‌هایمان را بصیرت ببخش بر کلام‌مان صداقت و مهربانی ارزانی‌دار به دل‌هایمان سخاوت در عشق بیاموز گام‌هایمان را در پیمودن راه درست استوار بدار و انسان بودن را فارغ از هر عقیده و باوری که داریم ره توشه‌ٔ زندگی‌مان قرار ده... 🍃🌸آمیـن 🍃🌸التماس دعا ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نتيجه طمع 🍂مردى طنابى به گردن قوچى بسته بود و از عقب مى كشيد. دزدى به او رسيد و طناب را پاره كرد و قوچ را همراه خود برد. مرد كه قسمتى از طناب در دستش بود، پس از مدتى آگاه شد كه قوچش نيست به اين طرف و آن طرف رفت تا دزد را با قوچ ، سر چاهى ايستاده ديد كه زار زار گريه مى كند، نزديك آمد و گفت : براى چه گريه مى كنى ؟ 🍂دزد، حيله اى به كار برد و گفت : كيسه اى پر از زر (طلا) داشتم ، به داخل چاه افتاد، اگر كسى آن كيسه را كه محتوى پانصد درهم است از چاه درآورد، يك پنجم (صد درهم ) آن را به او خواهم داد. 🍂مرد طمعكار حساب كرد كه صد درهم ، قيمت ده قوچ است و بدون اينكه درباره قوچ خود سؤ ال كند، طمع ورزيد و برهنه شد، لباس هاى خود را كنار چاه گذارد و در داخل چاه رفت ، دزد لباس هايش را هم برداشت و برد. آن مرد در ميان چاه هر چه جستجو كرد چيزى نيافت ، بيرون آمد، ديد كه دزد لباسش را نيز دزديده است ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨اگر منتظر روزی کامل و عالی باشیم 🍃✨هرگز چنین روزی از راه نخواهد رسید 🍃✨روز عالی را ما می سازیم 🍃✨از همان لحظه طلوع 🍃✨تا آخرین دم غروب 🍃✨هر صبح تان شادی 🍃✨هر روزتان عالی 🍃✨صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾