🦋🍃بهتـرین هدیه زندگی
🌺🍃عشــق و محبت است
🦋🍃دسته گلی بــه نام
🌺🍃عشـــق تقــدیم
🦋🍃شما مهربانان
🌺🍃سلام صبح زیباتون
🦋🍃همچون گل زیبا
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴منزلت نماز گزار
✍پيامبر خدا ﷺ :هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشته اى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهره اى مى برى و با چه كسى راز و نياز مى كنى هرگز خسته و روي گردان نمى شدى. (بحار الأنوار)
تا زمانى كه در نماز هستى دَرِ خانه پادشاهى مقتدر را مى كوبى و هر كه دَرِ خانه پادشاه را بسيار بكوبد سرانجام آن در به رويش باز مى شود. ( مكارم الأخلاق )
حضرت امام على عليه السلام:
هرگاه آدمى به نماز ايستد ابليس از اين كه مى بيند رحمت خدا او را فرو پوشانده است حسودانه به وى مى نگرد.( الخصال )
انسان هرگاه در نماز باشد بدن و جامه او و هر آنچه پيرامونش مى باشد تسبيح مى گويند. (علل الشرائع)
اگر نمازگزار بداند كه چه هاله اى از جلال خدا او را فرو مى پوشاند هرگز دوست ندارد كه سر خود را از سجده اش بر دارد.
📚الخصال : 10/623
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شهادت كبك ها
🍃چند راهزن در يكى از مناطق غرب به راهزنى مشغول بودند. روزى به شخصى رسيدند و او را دستگير كردند و اموال او را به سرقت گرفتند. سرانجام او را به درختى بستند و آماده كشتن او شدند.
🍃مرد بيچاره گفت : شما كه اموال مرا گرفته ايد، پس كشتن من براى شما چه سودى دارد؟ بدانيد كه من شخصى هستم مزدور، بدون من فرزندان كوچك من در سختى ، زندگى را خواهند گذرانيد؛ از همين الان من با خداى خود عهد مى كنم كه مال را بر شما حلال كنم و با كسى نگويم و به راه خود بروم .
🍃دزدان گفتند: تو تا زمانى كه در بند هستى چنين مى گويى ، ما سر تو را مى بريم ، چون از قديم گفته اند سر بريده صدا ندارد.
🍃مرد بيچاره گفت : من با شما عهد نبستم ، من با خداى خود عهد بستم كه به كسى نگويم و مال را بر شما حلال كنم .
🍃سارقين خنديدند و گفتند: اگر ما طالب مال حلال بوديم ، دزدى را شغل خود قرار نمى داديم .
🍃مرد گفت : با خدا و قيامت چه مى كنيد؟
دزدان گفتند: آن كه از قيامت خبر آورده كيست ؟
🍃 قيامتى وجود ندارد، و بالاخره آماده كشتن او شدند. دو كبك بر سر سنگى آواز مى خواندند، مرد بيچاره فرياد برآورده كه اى پرندگان شما در قيامت شاهد من باشيد كه اينها مرا به ستم و ظلم كشتند.
دزدان بخنديدند و سر از پيكر آن مظلوم جدا كردند.
🍃چند سالى گذشت . روزى يكى از امرا در آن منطقه به شكار رفته بود، بر حسب اتفاق در شكارگاه با سارقين برخورد كردند و از شكارگاه پرسيدند. سؤ الاتى رد و بدل شد و آنها هم آن امير را راهنمايى كردند.
🍃امير نمى دانست كه آنها دزد هستند، لذا به آنها گفت : ما را راهنمايى كنيد تا به شما اجرت دهيم .
🍃آنها تا بعد از ظهر در كار شكار، امير و لشكريان را همراهى كردند. شكارها را صيد كردند و براى امير پخته و بر سر سفره حاضر كردند. من جمله چند كبك را نيز كه شكار كرده بودند بر سر سفره حاضر كردند.
🍃امير به دزدان كه خود كبك ها را صيد كرده بودند، تعارف كرد. آنها بر سر سفره نشستند و تا چشمشان به كبك پخته افتاد به يكديگر اشاره نمودند و خنديدند. آرام آرام خنده آنها بالا گرفت به گونه اى كه توان نداشتند كه جلوى خنده خود را بگيرند.
🍃امير برآشفت و دستور داد آنها را بر درختى محكم ببندند و با چوب بر بدن آنها زدند و علت خنده بيجا را پرسيدند.
دزدان گفتند: اى امير ما به شما نخنديديم .
🍃امير پرسيد: پس از چه چيزى خنديديد؟
آنها واقعه آن مظلوم را گفتند، البته به گونه اى كه اين عمل را شهامت خود قلمداد مى كردند و بعد گفتند: اى امير! ما از آن خنده مان گرفت كه كبك كباب شده ، چگونه مى تواند شهادت بدهد؟
🍃امير گفت : كبك ها از زبان شما شهادت گرفتند و همين الان براى شما قيامت است . لذا دستور داد كه آنها را بسيار بزنند تا وسايل مرد را نشان بدهند.
🍃امير، بچه هاى مرد مظلوم را احضار كرد و اموال ايشان را پس داد و از اموال دزدان خون بها نيز پرداخت كرد و آنگاه در حضور آن بچه هاى مظلوم ، گردن دزدان را از تن جدا كرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شخصى نجيب و شخصى ديگر نانجيب
🌱ابن عباس گويد: در مدينه مردى بود كه درخت خرمايى در خانه داشت كه شاخه هاى آن به خانه همسايه آويزان شده بود و آن همسايه نيز فقير و عيالمند بود.
🌱صاحب درخت خرما، هر گاه وارد خانه خود مى شد، بالاى درخت خرما مى رفت تا خوشه هاى خرما را بچيند، گهگاهى يكى دو تا خرما به خانه همسايه مى ريخت بچه فقير همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند. صاحب درخت پايين مى آمد و خرما را از دست بچه ها مى گرفت ، حتى اگر خرما را در دهان بچه ها مى ديد، انگشتانش را به دهان آنها كرده و خرما را بيرون مى آورد و به اين ترتيب نانجيبى خود را آشكار مى كرد.
🌱مرد فقير به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمده و جريان را به عرض رساند و از آن شخص شكايت كرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو (من در فكر اين قضيه هستم ).
🌱تا اينكه صاحب درخت با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ملاقات نمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: درخت خرماى خودت را كه شاخه هايش به خانه فلانى سرازير است ، به من بده كه در برابر او داراى درخت خرمايى در بهشت شوى .
🌱او گفت : من داراى نخله هاى بسيار هستم ولى هيچ يك از آنها خرمايى بهتر و عالى تر از اين درخت ندارد، اين را گفت و از حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رفت .
🌱شخصى نجيب به نام ((ابو دحداح )) فرمايش هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مى شنيد. به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: آيا من اگر آن درخت را خريدارى كنم و به شما بدهم ، به من نيز درخت خرماى بهشتى مى دهيد.
🌱پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: آرى .
ابو دحداح ، نزد صاحب درخت رفت و با او درباره خريد آن درخت گفتگو كرد.
🌱صاحب درخت گفت : پيامبر اين درخت را خواست با درخت بهشتى عوض كند، ندادم ، ميوه اين درخت بسيار عالى است كه مرا شگفت زده كرده است ، من نخله هاى بسيار دارم ولى خرماى هيچ كدام از آنها به لطافت خرماى اين درخت نمى رسد.
🌱ابو دحداح گفت : مى خواهى آن را بفروشى ؟
او گفت : خير، مگر در برابر مال بسيار.
ابو دحداح گفت : مثلا چقدر؟
او گفت : در برابر چهل نخله خرما.
🌱ابو دحداح گفت : خيلى بالا گفتى و بعد از كمى سكوت گفت : ((باشد من چهل نخله به جاى آن درخت به تو مى دهم )).
🌱او گفت : اگر راست مى گويى ، گواه بياور.
ابو دحداح رفت چند نفر را به عنوان گواه آورد و همه گواهى دادند كه ابو دحداح فلان درخت را در برابر چهل درخت خريدارى نمود، آنگاه ابو دحداح به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: اكنون آن درخت خرما در ملك من است و آن را در اختيار شما گذاشتم ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزد آن فقير عيالمند رفت و فرمود: اين درخت مال تو و اهل خانه تو است .
🌱از آنجا كه ابو دحداح جوانمردى كرد و در سطح عالى ، راه نجابت را پيمود و به عكس صاحب نخله ، كه نانجيبى كرد و به سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و پاداش بهشت اعتنا ننمود سوره ((ليل )) در مدح ابو دحداح و سرزنش صاحب نخله نازل گرديد(46). كه آيه 5 تا 11 آن چنين است :
🌱فاما من اعطى و اتقى ...
((و اما آن كسى كه عطا كرد و پرهيزكارى نمود و سخن نيك را پذيرفت ، آسودگى را براى او آماده سازيم و اما آن كس كه بخل كرد و خود را بى نياز (از بهشت ) شمرد و سخن حق را تكذيب كرد او را براى سختى و دشوارى آماده سازيم و هنگامى كه او به هلاكت رسد، ثروت او به حالش سودى نبخشد
✾📚 @Dastan 📚✾
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به خاطره من حسین علیه السلام...
👤استاد دانشمند
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#مرد_بلوری!
🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جانپناه حساب نمیشد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچهها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش میکرد. بدون اینکه حرفی بزند، سرش پایین بود و به....
🌷و به سرعت سنگرها را با قدمهای بلندش پشت سر میگذاشت. بچهها هم با او شوخی میکردند و هر کسی یک چیزی بارش میکرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بندهی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرماندهی لشکر!!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار محمود کاوه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت سهل انگارى و بى توجهى نسبت به عقايد فرزند
🦋در يك مجله عربى آمده بود: جوانى كه پدر و مادر خود را كشته بود، در بازجويى گفت : من آموزگارى دارم كه بى دين است و پيوسته به خدا و نظام آفرينش بد مى گويد و معتقد است كه والدينش بزرگترين خيانت را به وى كرده اند كه او را زاييده اند!
🦋او همواره مى گويد: همه پدر و مادرها جنايتكارند و دشمن كودكان معصوم . اينها به خاطر شهوترانى پليد خود، ما را زاييده و از آن جهان آرام و بى درد و رنج به اين جهان پر درد و زحمت آورده اند. هيچ پدر و مادرى فرزندشان را دوست ندارند، فقط خود و ارضاى شهوت خود را دوست دارند و اگر به فرزند خود هم اظهار دوستى مى كنند، براى اين است كه خودشان را دوست دارند و فرزند را وسيله رسيدن به خواسته هاى خودشان مى دانند، چنان كه مثلا اتومبيلشان را هم بدين جهت دوست دارند!
🦋عميق بخشيد به طورى كه افكار و رفتارمان را نسبت به والدين دگرگون ساخت . اين بود كه من مانند يك آدم كوكى - كه معلم كوكش كرده باشد - تحريك شدم و پدر و مادرم را كشتم و اكنون براى هر گونه مجازاتى حاضرم . اما بايد بگويم كه : من هيچ گونه تقصيرى ندارم ، بلكه والدين من مقصرند و جنايتكار زيرا آنان معلم مرا به خوبى مى شناختند و حتى گاهى هم او را به منزل دعوت مى كردند. گاهى كه من از عقايد ضد خدايى او انتقاد مى كردم ، پدر و مادرم مى گفتند: ((ما به عقايد فاسدش كارى نداريم ، او هر چه هست ، خوب درس مى دهد و شاگردانش با معدل عالى قبول مى شوند، ما هم قبولى و پيشرفت تو را مى خواهيم ...))!
🦋اگر والدين من خوشبختى و سعادت مرا مى خواستند، هرگز اجازه نمى دادند كه شاگرد چنين معلم منحرفى باشم و به خاطر خوب نمره آوردن و قبول شدن ، انديشه واخلاق و روحم مسموم و آلوده گردد!
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
🌺بسیاری از اتفاقات زندگی، انتخاب شما نیستن بلکه متاثر از نیروهایی مثل: تکامل، اجتماع، سرشت و طبیعت، سبک فرزند پروری والدین، تروما و ... هستن.
🌀یعنی خیلی از مسائل خارج از اراده شما صورت میگیره، پس سرزنش خودتون معنی نداره و باید نسبت به خود شفقت داشته باشید.
🌀اما این مساله عدم انتخاب شما، به این معنا نیست که نباید برای مسائل قابل حل کاری انجام بدید و منفعل باشید.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كيفر سخت رد كننده حاجت مؤمن
🌴اسماعيل بن عمار گويد: ((به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : مؤمن براى مؤمن ، رحمت است ؟ حضرت فرمود: آرى .
گفتم چگونه ؟
🌴حضرت فرمود: هر مؤمنى براى حاجتى نزد برادر مؤمنش رود، رحمتى است كه خداوند آن را به سوى او فرستاده و برايش آماده ساخته است ، پس اگر حاجتش را روا كرد، رحمت خدا را پذيرفته و اگر با اين كه مى تواند، رفع نياز از برادر مؤمنش ننمايد، خداوند آن رحمت را تا روز قيامت ذخيره كند، تا كسى كه از حاجتش رد شده ، نسبت به آن قضاوت كند، اگر خواهد آن را به خود برگرداند و اگر نخواهد به ديگرى واگذار نمايد. اى اسماعيل ! هر گاه آن شخص نيازمند در روز قيامت ، حام شود، آيا به عقيده تو، او آن رحمت را كه خداوند به او داده به چه كسى مى بخشد؟
🌴اسماعيل گويد: عرض كردم : گمان ندارم كه آن رحمت را از خودش به ديگرى منتقل سازد.
حضرت فرمود: گمان مبر، بلكه يقين داشته باش كه او آن رحمت را هرگز از خود به ديگرى منتقل نمى كند. اى اسماعيل ! هر كس براى حاجتى نزد برادرش رود كه او بتواند روا كند، ولى روا نكند، خداوند در قبر، مارى بر او مسلط كند كه انگشت شست او را تا روز قيامت بگزد، خواه آن ميت ، در قيامت آمرزيده باشد، يا در عذاب باشد. (يعنى اگر در قيامت آمرزيده هم باشد، در عالم برزخ به خاطر رد كردن حاجت مؤمن ، عذاب مى شود يعنى گزيدن مار، انگشت شست او را .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جوان بى ادب
🌾سعيد بن سهل بصرى گويد: براى جشن يكى از فرزندان خليفه وقت ، مردم را به شام دعوت كرده بودند و امام هادى (عليه السلام) نيز دعوت شده بود (او ناگزير مى بايست شركت كند).
🌾وقتى كه امام هادى (عليه السلام) وارد مسجد شد، همه به احترام او خاموش شدند، فقط در مجلس يك جوان بى ادبى بود كه احترام نكرد و پرحرفى مى كرد و بلند مى خنديد (خنده مسخره آميز، و شايد او مزدورى بوده كه مى خواسته به امام توهين كند).
🌾امام هادى (عليه السلام) به او فرمود: ((اين چه خنده است كه در آن غوطه ور شده اى ؟ و از ياد خدا غافل مانده اى با اين كه سه روز ديگر با اهل قبور هستى ؟
🌾او همانجا جا خورد و ديگر سخنى نگفت و همان گونه كه امام فرمود همان شد، و او پس از سه روز از دنيا رفت .
✾📚 @Dastan 📚✾
💜⚜ وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن
💜⚜ وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره
💜⚜ وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری
💜⚜ وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی
💜⚜ وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده
💜⚜ وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
💜⚜ وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹صله رحم🌹
استاد قرائتی پیامبر مى فرمايد: برو فاميل هايت را ببين گرچه يكسال در راه باشى. نگو حالا راهش دور بود نرفتم.علامه مجلسى میفرمايد: دعا به آنها كن. خود دعا كردن به فاميل، صله رحم است.
اگر دارى، هديه برايشان ببر.اگر يك چيزى خريدى كه خوب است، تلفن كن و بگو: «آقا! من رفتم فلان جا سيب زمينى ارزان بود، تو هم برو بخر.»اگر خيرى ديدى بگو به او و اگر شرى ديدی زود به او بگو كه دچارش نشود.اين ها نمونه صله رحم است.
اما صله رحم با كدام فاميل بايد داشته باشيم؟آيا هركس مرا دوست دارد به ديدنش بروم؟ هركس دوستت دارد و به ديدنش رفتى، كارى نكرده اى. مثل گوسفندهاى كه قربانى مى كشند. گاهى افراد گوسفندى را براى قربانى مى كشند. مى گويد: آقا آبگوشت كله اش را براى فردا صبح بگذار. جگرش را هم دم غروب به سيخ مى كشيم. آن ران و راسته اش را هم براى كبابى بگذار. خوب پس اين كجايش قربانى شد؟ كجاى اين قربه الى الله است. اين كه همه اش «قربه الى شكم» شد.
يا مثلا گوسفند مى كشد، مى گويد: «يك رانش را بده خانه پدر خانم، يكى را براى برادر خانم، يكى را براى دايى خانم، يكى براى عمو، براى خاله، عمه و... خوب اگر قرار است قربانى را به كسانى بدهى كه دوستشان دارى، كجايش «قربه الى الله» شد.يك شخصى آمد پهلوى پيامبر گفت: من يك فاميل هايى دارم، زمانى كه به خانه شان مى روم اين ها اذيتم مى كنند. اجازه مى دهيد كه ديگر نروم.فرمود: نه با اينكه اذيتت مى كنند باز هم برو.
یك قصه برايتان بگويم: يك روز امام صادق با يكى از بستگانش بلند بلند حرف مى زد تا مرز داد و بيداد. مردم هم جمع شده بودند و تماشا مى كردند و اين ها هم با همين حالت داد و بيداد به خانه رفتند.صفوان مى گفت: صبح در تاريكى امام صادق را ديدم كه در خانه آن آقايى كه ديروز داد و بيداد مى كردند، رفته و در خانه شان را مى زند. گفتم: آقا در اين تاريكى آمده اى چه كنى؟ گفت:قرآن مى فرمايد: خويش و قوم هايتان را حفظ كنيد. من ديروز با او در خيابان داد و بيداد كردم. امروز آمده ام در اين صبح سحر حالشان را بپرسم. يك دختر بچه آمد در خانه گفت: بله!
امام صادق گفت: به پدرت بگو بيايد. پدرش آمد و گفت: آقا آمده اى چه كنى؟ سحر است! گفت: چون ديروز بلند با شما حرف زدم خواستم اين ناراحتى برطرف شود. امام صادق او را بغل گرفت و هر دو مدتى همديگر را بغل كردند و گريه كردند. اگر شما شيعه امام صادق هستى اين امام صادق شماست.
✾📚 @Dastan 📚✾