🔆 #پندانه
خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است!
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است!
و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛
همه اینها شاید زشت و زیبا باشد،
اما من می گویم:
زشت ترین بخش بدن آدم ها،
"ذهن شان" است؛
ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق،
پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛
از شک،
از بدبینی،
از برداشتهای بد،
از نگاه پر غرور به دیگران،
از توقع زیاد،
از خودبینی زیاد؛
ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛
آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛
کاش می شد،
جای بینی، جای شکم و پا،
آدم "ذهنش" را جراحی می کرد...
✾📚 @Dastan 📚✾
اﻻﻏﯽ، ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ.
ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻣﺪﺗﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ...
ﺑﻪ ﺍﻻﻍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ:
«ﺍﮔﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺗﺮﺳﺎﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﺣﻤﻖ!»
ﯾﮏ ﺍﺣﻤﻖ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﻫﺪ، اما ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻟﻮ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
از مردی پرسیدند بچه ت را بیشتر دوست داری یا همسرت رو
پاسخ جالبی داد:
گفت بچم رو عاشقانه دوست دارم ولی زنم رو عاقلانه
گفتم یعنی چی؟
گفت من عاشق بچم هستم همه کارهاش رو دوست دارم همه افکارش رو و همه حرکاتش رو همه چیزش برام زیباست حتی اگر برای دیگران بد باشه...
ولی همسرم را عاقلانه دوست دارم
دختر زیبای رویاهای من وقتی با من ازدواج کرد زیباترین موها رو داشت بنابرین الان که بین موهای زیبایش موهای سفید میبینم من اون موهای سفید رو میپرستم.
وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیار زیبا بود حالا که چروکهای صورتش را میبینم من اون خطهای صورتش رو سجده میکنم.
وقتی از دست من عصبانی میشه و سکوت میکنه من اون سکوت رو دوست دارم.
وقتی به خاطر من چندین سال با ناملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانه وار دوست دارم پس من نسبت به همسرم عاقلانه عاشق هستم
زن هر چقدر هم که بزرگ شود،
همسر شود،
مادر شود،
مادر بزرگ شود،
درونش هنوز هم دختری کوچک چشم انتظار است، انتظار میکشد برای لوس شدن، محبت دیدن، دستی میخواهد برای نوازش، و چشمی برای ستایش، مهم نیست چند ساله شدی، زن که باشی دنیای درونت همیشه صورتی ست
تقدیم به همه ی بانوان سرزمینم
✾📚 @Dastan 📚✾
😊صبح بخیر، یاد آوری می کنم که افکار بزرگ
☀️✨و مثبت منجر به نتایج عالی می شوند
☀️🔸پس روز خود را با افکار مثبت آغاز کنیدتا به اهداف خود نزدیک تر شوید
✾📚 @Dastan 📚✾
جلودی
❄️بعد از درگذشت امام کاظم علیهالسلام، هارونالرشید خلیفه عباسی یکی از فرماندهان خود را به نام «جلودی» به مدینه فرستاد و دستور داد: به خانههای آل ابیطالب حمله کنند و لباس زنان را غارت نمایند و برای هر زنی فقط یک لباس بگذارد!
❄️«جلودی» گفتار هارون را در مدینه اجرا کرد. چون نزدیک خانه امام رضا علیهالسلام آمد، حضرت همه زنها را در یک اتاق قرار داد و درب آن اتاق ایستاد و نگذاشت «جلودی» وارد شود.
❄️جلودی گفت: باید داخل شوم و زنها را لخت کنم. امام قسم خورد که زیور و لباس زنها را جمع کند و به نزدش بیاورد، به شرط آنکه جلودی درون اتاق نیاید.
❄️بالاخره در اثر خواهشِ حضرت جلودی قانع شد. امام داخل شد و طلا و لباس و اثاثیه منزل را جمع کرد و نزد جلودی قرار داد و جلودی همه را نزد «هارونالرشید» برد.
❄️موقعی که مأمون فرزند هارونالرشید به سلطنت رسید، نسبت به جلودی غضب کرد و خواست او را بکشد.
❄️امام علیهالسلام در آن مجلس حاضر بود، از مأمون تقاضای عفو او را کرد. چون جلودی جنایت خود را نسبت به امام میدانست، فکر کرد که الآن امام درباره او به بدی عمل گذشتهاش شکایت میکند، فکر خطا در ذهنش آمد، رو به مأمون کرد و گفت: «تو را قسم به خدا میدهم، سخن امام رضا علیهالسلام را دربارهی من قبول نکن!» مأمون گفت: به خدا سوگند حرفش را قبول نمیکنم؛ دستور داد گردن جلودی را بزنند و او را به قتل برسانند.
📚راهنمای سعادت، ج 1، ص 177 -اعیان الشیعیة، ج 1، ص 60
✨✨امام صادق علیهالسلام فرمود: «کار بد زودتر در صاحبش از کارد در گوشت اثر میکند.»
📚جامع السعادات، ج 3، ص 48
✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#داستان_آموزنده
🔆بهصورت دحیهی کلبی
🌱در مواردی هنگام انزال وحی به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم، جبرئیل به صورت دحیهی کلبی وارد میشد.
🌱در غزوهی بنی قریظه و در بازگشت پیامبر از حُنین، جبرئیل بهصورت دحیهی کلبی دیده شد.
از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده که وارد بر رسول خدا شدم، دیدم خوابیده و سر مبارکش روی زانوی دحیهی کلبی است.
بر دحیه سلام نمودم، جواب سلام مرا چنین داد:
🌱سلام بر تو ای امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزگاران و یکّه سوار مسلمانان و پیشرو سفید رویان و جهاد کننده با پیمانشکنان (اصحاب جمل) و سرکشان (نهروانیان) و ستمکاران (معاویه و اصحابش).
🌱سپس گفت: ای علی! سر پیغمبرت را بر دامن بگیر که تو سزاوارتری. همینکه پیش رفته و سر مبارک را به دامن گرفتم، از نظرم غایب شد.
🌱پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم چشم گشود و فرمود: «علی جان با که سخن میگفتی؟» عرض کردم با دحیهی کلبی و قضیهی سلام و جواب را گفتم.
🌱فرمود: او دحیه نبود بلکه جبرئیل بود؛ خواست بفهماند که خدا تو را به چنان اسمها نامگذاری نموده است.
📚(طبقات،52، 3/3 -بحار، ج 37، ص 322 -پیغمبر و یاران، ج 3، ص 2)
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆تهمت به نماز ابو حنفی!
🌾ابن خلکان (م 633) نقل کرده است که سلطان محمود غزنوی (متوفی 421 در غزنه) حنفی مذهب بود و میل به مذهب شافعی داشت.
در مرو، فقها را جمع کرد و گفت: یکی از دو مذهب را باید تحقیق کرد و پذیرفت. علما گفتند: «در خدمت سلطان دو رکعت نماز اول به مذهب شافعی و بعد به مذهب حنفی خوانده میشود، هر کدام را که سلطان پسندید، آن مذهب ترجیح داده شود.»
🌾پس قفال مروزی که یکی از فقهای مرو بود، برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز با شرایط از طهارت و رو به قبله و مستحبات به جای آورد و گفت: این نماز شافعی است.
🌾بعد بلند شد و دو رکعت نماز به مذهب حنفی بخواند؛ ابتدا پوست سگ دباغی شده را پوشید و یک قسمت از چهار قسمت آن را به نجاست آلوده کرد و با شراب خرما، وضوی شکسته گرفت.
🌾چون تابستان بود مگس و پشهی بسیار بر او جمع شد. پس رو به قبله کرد و بدون نیّت با زبان فارسی تکبیر گفت و سورهی حمد خواند و عوض یک آیه به فارسی کلمهای گفت: پس دو دفعه سر بر زمین، سجده زد و مانند خروس که منقار بر زمین زند، بدون فاصله و رکوع، تشهد خواند و بادی هم از خود خارج کرد و گفت: این نماز ابوحنیفه است.
🌾سلطان گفت: «اگر با این نماز که خواندی، به مذهب حنفی تهمت زده باشی، تو را میکشم. چراکه هیچ صاحب مذهبی این نماز را قبول نمیکند.»
🌾در این میان جماعتی از مذهب حنیفه، حاضر بودند و وجود چنین نمازی را انکار کردند.
قفال مروزی، کتابهای ابوحنیفه را آورد. سلطان امر کرد یک نفر نصرانی باسواد، کتابهای مذهب شافعی و حنفی را نزدش بخواند. نصرانی، وقتی نماز هر دو مذهب را از کتابهای آنان خواند، دید قفال تهمت نزده و درست خوانده است. پس سلطان مذهب شافعی را اختیار کرد.
📚(تتمه المنتهی، ص 331 -وفیات الاعیان، تألیف ابوالعباس احمد اربلی مشهور به ابن خلکان)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆اباذر
🌱وقتی اباذر شنید که پیامبری در مکّه طلوع کرده است، به مکه آمد و حضرت ابوطالب او را خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله آورد. او به پیامبر ایمان آورد؛ و حضرتش فرمود: «به محل زندگی خود بازگرد که پسرعمویت از دنیا رفته، اموال او را ضبط کن و همانجا باش تا کارم عمومی شود.»
🌱اباذر به محل خود بازگشت. دید پسرعمویش فوت شده بود، اموال او را جمعآوری کرد؛ در همان محل ماند تا پیامبر صلیالله علیه و آله به مدینه هجرت کرد.
🌱اولین مرتبه که اباذر پیامبر را ملاقات کرد، در مسجد قبا بود. عرض کرد: «یا رسولالله! شصت رأس گوسفند دارم و مایل نیستم، تمام وقت خود را به چوپانی بگذرانم و از طرفی برای چوپان گرفتن مال ندارم.»
🌱فرمود: «حالا برو و به کار چوپانی مشغول باش.» اباذر رفت و باز روز هفتم برگشت. پیامبر فرمود: «گوسفندانت را به چه کسی سپردی؟» اباذر گفت:
🌱در صحرا مشغول نماز بودم، گرگی آمد و گوسفندی را گرفت. من نماز خود را قطع نکردم؛ شیطان مرا وسوسه کرد که اگر قطع نکنی، گرگ همهی گوسفندانت را از بین میبرد. باز گرگ آمد و برهای را گرفت و نماز را قطع نکردم. ناگاه دیدم شیری پیدا شد و گرگ را دریده و بره را به گله بازگرداند و با زبان (قال و حال) گفت: ای ابوذر! مشغول نماز خود باش؛ خداوند مرا شبان گوسفند تو قرار داده است.
بعد از پایان نماز شیر پیش من آمد و گفت: «به نزد پیامبر برو و سلام مرا به او برسان.»
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود:
🌱ای اباذر! تو خدا را نیک اطاعت کردی، او هم حیوانی در تحت اطاعتت درآورد که از ضرر پیشآمده تو را حفظ نماید.
پند تاریخ، ج 1، ص 63 -روضه الواعظین نیشابوری
✾📚 @Dastan 📚✾
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن
آیینه با تمام یک رنگیش
دست چپ و راست را
به تو اشتباه نشان می دهد
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥داستان جالب از قبض روح حضرت نوح علیه السلام
🎙[استاد مسعود عالی]
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#تصمیم_در_سردخانهی_مخصوص_شهدا....
🌷برادرم بعد از ظهر یکی از روزها به دیدنم آمد و بعد از مدتی برخاست و گفت قصد دارم به گلزار شهدای اصفهان بروم و سپس خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. بعد مطلع شدیم که شب به خانه برنگشته. بسیار نگران شدیم. نگرانی ما تا فردا ظهر ادامه داشت تا به منزل امد، پرسیدیم: دیشب کجا بودید؟ چرا همه ما را نگران کردید؟ گفت: دیشب چند ساعتی گلزار شهدا بودم، بعد از ان هم به سردخانهای که مخصوص شهدا بود رفتم. چهار تابوت شهید را دیدم در کناره پیر خستهای به دنبال گمشدهاش میگشت. اجساد شهدا را یک به یک نگاه میکرد تا آنکه به بالین فرزند شهیدش رسید....
🌷صورتش را بر صورت فرزند قرار داد سپس سرش را بلند کرد و دوباره خم شد اما این بار بر روی سینه فرزند با چشمانش با او سخن میگفت. سینه فرزندش را بوسه باران کرد، سپس برخاست و سه مرتبه دور جسد فرزند چرخید بعد از ان ایستاد و دستانش را بالا گرفت و گفت: خدایا این فرزندم در راه تو قربانی شده، این قربانی را از من به شایستگی قبول کن. در ان لحظه که من شاهد ماجرا بودم به خود گفتم آیا شهادت نصیب من میشود دادا (خواهر). من تصمیم دارم به جبهه بروم حال که قرار است انسان بمیرد چه بهتر است که مرگ، مرگِ شهادت باشد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدمعلی عسگری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥
#داستانک_آموزنده
🔆خرافه
🍃✨مردی از بنی عذرا، از قبیلهاش غایب شد. بعد که پیدا شد، مطالبی از جنّیان نقل میکرد. مردم او را دروغگو میپنداشتند و در مورد هر کلامی که بیاساس و خیالی بود، میگفتند:
✨✨ «این حرفها سخن خرافه است.»
نام او از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نبوده ولیکن نقل کردهاند که عایشه شرححال او را برای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نقل کرده و پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود:
🍃✨ «او مردی صالح بود و شبی از خانه خارج شد و مدتها در اسارت جنّیان به سر برده است و حرفهای او صحیح است.» به نقل دیگر، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم شرح او را نزد جنّیان برای خانوادهی خود نقل کرده است که حدیث خُرافه، حق است و اتّفاقات با جن بر او واقع شده است.
📚(تعلیقات نوادر، ص 496 –اصابه، ج 1، ص 107)
✾📚 @Dastan 📚✾