eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
باید فقط به پیله کرد زیرا فقط با او می توان پـــروانه شد!!! خــــــدا بدون من هم خداست اما من بدون او هیچ نیستم ✾📚 @Dastan 📚✾
🌙 عشق ودیوانگی زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛. فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند. آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا"فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم....و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....یک...دو...سه...چهار...همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛ لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛ خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛ اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛ هوس به مرکز زمین رفت؛ دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛ طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون مه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است. در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید. نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد. دیوانگی فریاد زد دارم میام Aدارم میام. اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود. دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق. او از یافتن عشق ناامید شده بود. حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است. دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد. شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند. او کور شده بود. دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمانکنم.» عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.» و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست. فضیلت: خوبی ها تباهی : بدی ها ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆🔆 ✨✨ما در یک دنیای رنگارنگ زندگی می کنیم 🍃🍃زردی خورشید 💥💥سبزی سبزه ✨✨و آبی آسمان 🍃🍃زندگی ما را پر از رنگ و لعاب کرده اند 💥💥امیدوارم امروز و هر صبحت به رنگارنگی طبیعت باشد ✨✨صبحتون بخیر دوستان😊😊 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨ 🔆از عرش تا فرش ✨✨ابن الکواء (مسلمان موافق) از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤال کرد: «از جایی که شما ایستاده‌اید تا عرش خدا چقدر فاصله است؟» 🍃 امام فرمود: تو برای تعلّم سؤال کن نه برای خودنمایی. امّا جوابت: فاصله‌ی جایی که من ایستاده‌ام تا عرش خدا این است که مخلصاً بگویی: «لا اله الّا الله» یعنی توحید، انسان را به عرش می‌رساند و انسان فرشی را عرشی می‌کند. فاصله‌ای که ابن الکواء پرسید، همیشه برای مادّه است اما اتصال تجرّدی و صعود معنوی فاصله زمانی و مکانی ندارد. 📚(بحارالانوار، ج 10، ص 122 -اسرار عبادات، ص 199) ✨✨امام علی علیه‌السلام فرمود: «کسی که در پاسخ دادن شتاب کند، به درستی نرسد.» 📚(غررالحکم، ج 1، ص 194) ✾📚 @Dastan 📚✾
نقش خاص دختر در قوام خانواده و تربیت نسل بعدی🍃🍃 دختر قرار است در آینده مادر و کانون عاطفه در خانواده شود. از نظر روحی نباید بی‌قواره بار بیاید. اگر دختر شما عقده‌ای و بی‌توجه بار بیاید، فردا که می‌خواهد مادری کند نمی‌تواند نسبت به فرزندانش درست عاطفه‌پراکنی کند.🪴 اگر دختر شما کرامت نفسش مورد توجه قرار نگیرد، عزیز داشته نشود، موقعی که بزرگ شد نمی‌تواند فرزندانش را عزیز بدارد.🪴 کسی که تحقیر شد، تحقیر می‌کند و بی‌ادب می‌شود، شوهرش و بچه‌اش را تحویل نمی‌گیرد، مشکل اجتماعی در ارتباطاتش پیدا می‌کند.🪴  ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆با دعای امام دیوانه شد 🍁بسر بن ارطاه در زمان پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم، اسلام آورد؛ ولی از خباثت او، آنکه در جنگ صفّین مقابل امیرالمؤمنین علیه‌السلام به جنگ آمد، وقتی از روی اسب به زمین افتاد، عورتش را ظاهر ساخت، پس امام صورتش را بگرداند و او فرار کرد. 🍁بعد از کشته شدن مالک اشتر و محمد بن ابی بکر، معاویه او را به طرف یمن فرستاد که خونریزی و سفّاکی سخت‌دل بود و به او گفت: در راه، هر کس را دیدی از شیعیان علی علیه‌السلام است و از حکومت من راضی نیست، با شمشیر آن‌ها را بکُش. 🍁او از شام حرکت کرد و به هر ده و شهری که رفت، آنجا را غارت کرد تا به مدینه رسید و آنجا را هم غارت کرد؛ در آنجا دستور داد خانه‌ی یاران پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم مانند ابو ایّوب انصاری را آتش بزنند. سپس به مکه رفت و اهل مکّه از ترس خونریزی او با او بیعت کردند. 🍁خلاصه این‌که بی‌باکی او به حدی کشید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام او را نفرین کرد و فرمود: «خدایا او را نمیران مگر اینکه عقلش را از او بستانی و مغزش را پریشان گردانی.» پس از دعای امیرالمؤمنین علیه‌السلام طولی نکشید که بسر به جنون و دیوانگی مبتلا شد. 🍁پس شمشیر و سلاح جنگی را از او بازگرفتند و او هی فریاد می‌کرد: شمشیری به من بدهید تا مردم را بکشم! 🍁آن‌قدر فریاد می‌کرد و این‌طرف و آن‌طرف دنبال شمشیر می‌دوید تا نزدیکانش ناچار شدند، شمشیر چوبی به او دادند و کیسه‌ای پر از باد کردند و جلویش انداختند تا شمشیر چوبی را بر کیسه باد شده بزند. 🍁او به هر که در خانه‌اش می‌دید، حمله می‌کرد و آنان با دست دفاع می‌کردند. به همین دیوانگی بود تا مرگش فرارسید و به دوزخ واصل شد. 📚(پیغمبر و یاران، ج 2، ص 56 -نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 141) ✾📚 @Dastan 📚✾
💢چرا حضرت معصومه(س) نکردند؟ آیا صحت دارد که پدرشان این بود که ازدواج نکنند؟ این با سنت پیامبر دارد ✅نکته اول در اسناد تاریخی در تاريخ يعقوبي آمده است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) كرده بود كه دخترانش نكنند و براي همين هيچ يك از دختران آن حضرت شوهر نكردند. 📚تاریخ یعقوبی  ج 2، ص 421 ✅اين را نمي توان به اين آساني پذيرفت. چون در اصول كافي آمده است كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) كار شوهر كردن و شوهر دادن دخترانش را به پسرش حضرت امام رضا واگذار كرد و فرمود: اگر علي خواست آنان را شوهر مي دهد و اگر نخواست شوهر نمي دهد. و جز پسرم علي هيچ كس حق ندارد دخترانم را شوهر بدهد . نه برادران ديگرشان، نه عموهايشان و نه سلطان وقت حق ندارند در امر ازدواج دخالت كنند.  📚كافي ج اول ، ص 316، حديث 15 بر اساس اين ، نمي توان گفت كه امام موسي بن جعفر(ع) وصيت به عدم ازدواج كرده بلكه كرده كه امر ازدواج دخترانش به امام رضا (ع) مربوط است و ديگران حق دخالت ندارند. ✅نکته دوم از ديدگاه برخي، خفقان شديد هاروني باعث شد كه دختران امام موسي بن جعفر(ع) نتوانند ازدواج كنند و در عصر هارون و و ستم به جايي رسيد كه كسي جرأت نداشت به خانه امام موسي بن جعفر رفت و آمد كند . اگر كسي نتواند به خانه امام رفت و آمد داشته باشد، به طور يقين نمي تواند خيال دامادي آن حضرت را در سر بپروراند. اگر بخواهيم اين مسأله را بيشتر توضيح بدهيم بايد بگوييم كه مي خواست كاري كند كه نسل امام موسي بن جعفر كم گردد و يكي از راه هاي اين، جلوگيري از زنان و دختران اين خاندان است و بطور طبيعي اگر دختران و زنان شوهر نكنند، نسل آل علي(ع) كم مي گردد و كمي اين نسل براي دستگاه خلافت بسيار بود و علت كشتار آن همه هم مي تواند همين باشد كه اين نسل بر افتد. 📚زندگانی کریمه اهل بیت ص۱۵۰ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ..... 🌷سه ماه بعد از ازدواجش تصمیم گرفت به دوکوهه برود تا با گروه تفحص پیکر مطهر شهدا را پیدا کنند. من از او خواستم که کمی بیشتر کنار همسرش بماند، اما گفت: «مادران زیادی چشم به راه هستند، باید بروم.» پسرم رفت و در فکه پای یکی از همکارانش در مین گیر کرد و یک ترکش وارد ریه‌اش شد. او در راه بیمارستان به شهادت رسید. دو روز قبل از این‌که به شهادت برسد، به من گفته بود که پیکر یک شهید را شناسایی کرده‌ایم و قصد تفحص آن را داریم، دو روز بعد برمی‌گردم. 🌷روز مقرر منتظر ماندم، اما خبری نشد. چند روز گذشت و من دیگر طاقت نیاوردم، تصمیم گرفتم به دوکوهه بروم. نمی‌دانستم که من و عروسم تنها کسانی هستیم که از شهادت سیدعلی خبر نداریم. همسرم می‌گفت چند روز دیگر صبر کن، شاید بیاید. یک روز دیدم که پسر کوچکم موتور سیدعلی را از حیاط برداشت. با ناراحتی گفتم چرا بدون اجازه به موتور سیدعلی دست زدی. عذرخواهی کرد و موتور را سر جایش گذاشت. بعد‌ها فهمیدم که آن روز موتور را می‌بردند که اعلامیه را چاپ و پخش کنند. هشت روز بعد.... 🌷هشت روز بعد از شهادت سیدعلی، خبر شهادتش را به من دادند. تحمل شهادت تازه‌دامادم برای من سخت بود. یک سال بعد از شهادت سیدعلی، عروسم می‌خواست جهیزیه‌اش را جمع کند و به خانه پدرش برود که پسر دیگرم از من خواست تا برای او خواستگاری کنم. من به همراه امام جماعت مسجد به خانه پدر عروسم رفتم و دخترش را برای پسر دیگرم خواستگاری کردم. ابتدا مخالف بودند، اما وقتی دیدند که به خواست پسرم بوده است، پذیرفتند. صیغه عقد این پسرم را هم رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت کردند. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید علی موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۷۱)، برادر شهید سید علی‌محمد موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۶۴) و خواهرزاده شهید معزز سید هادی موسوی : خانم سیده زهرا موسوی مادر گرامی دو شهید و خواهر یک شهید منبع: سایت خبرگزاری دفاع مقدس ❌️❌️ یادمان باشد! با همین رفتن‌ها، ما ماندیم!! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆تشییع عبد فرّار 💥مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: در زمان عارف کامل مرحوم ملّا حسینقلی همدانی، شخصی به نام «عبد فرّار» که آدم بدی بود، در نجف بود. او وقتی وارد صحن می‌شد، از بدی‌اش بعضی‌ها می‌ترسیدند. مرحوم آخوند به او برخورد کردند و از او پرسیدند: اسمت چیست؟ او گفت: مرا نمی‌شناسی؟ 💥من عبد فرّار هستم. (بعد با خود گفت: که آیا من) از خدا فرار کرده‌ام یا از رسولش؟ صبح جان به جان‌آفرین داد و مُرد. 💥وقتی صبح، آخوند نزد شاگردانش آمدند، فرمود: «یکی از اولیای خدا وفات کرده است، به خانه‌اش برویم.» آمدند خانه آدم لات یعنی عبد فرّار؛ همه تعجب کردند. آخوند در تدفین و تشییع‌جنازه شرکت کردند. بعد فرمودند: «او وقتی بد بود که توبه نکرده بود. حال عبد فرار نصف شب توانست با توبه، همه گذشته خود را جبران کند.» 📚(تربیت فرزندان ص 421 استاد حسین مظاهری ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز دیدار مقدس اردبیلی و شیخ بهایی 🎤 استاد هاشمی نژاد ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔆جنون ریاست را ببین 🍂چون هارون‌الرشید خلیفه‌ی عباسی در سنه‌ی 193 در طوس از دنیا رفت، ولی عهد او محمدامین به خلافت نشست. مأمون، برادر کوچک‌ترش با او از در مخالفت درآمد و بالاخره امین را در سنه‌ی 198 به قتل رسانید. 🍂طاهر بن حسین، سر بریده‌ی امین را از بغداد به جانب خراسان برای برادرش مأمون فرستاد. چون سر امین را به نزد مأمون بردند، امر کرد که سر را در صحن خانه بر چوبی نصب کنند و لشکر خود را طلبید و به آن‌ها جایزه و صله داد. پس به هر کس که می‌خواست جایزه بدهد، امر می‌کرد، ابتدا بر سر برادرش لعنت کند و سپس جایزه بگیرد. مردم دسته‌دسته می‌آمدند بر سر برادرش امین لعنت می‌کردند و جایزه می‌گرفتند. 🍂مردی از فارس زبان آمد و جایزه گرفت. به او گفتند: سر امین را لعنت کن. 🍂گفت: خدا این سر و پدر (هارون) و مادرش را لعنت کند. مأمون چون چنین دید دیوانگی‌اش کمتر شد و سر برادر را از دار به زیر آورد و دستور داد آن را خوشبو کرده و سپس به بغداد بفرستند تا با بدنش دفن شود. 📚(تتمه المنتهی، ص 186) ✾📚 @Dastan 📚✾
✍آیت‌الله بهجت (ره) : حضرت معصومه (ع) از قبیل امامزاده‌های مطلق نیست ـ که هنگام زیارت او زیارت‌نامه مطلق امامزاده‌ها خوانده شود، بلکه زیارت مخصوص به خود دارد ـ زیرا در روایت است: «مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنةُ؛ هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌گردد» خیلی کلمه بزرگی است! 📚در محضر بهجت، ج۲، ص۱۳۷ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 نیستی؟ عیبی ندارد ادای قدرتمندها را درآور آنقدر نقش آدم قوی را به خودت بگیر تا خودت باور کنی وگرنه این جماعت فرق آدم قوی و نقش قوی را به این زودی ها نمیفهمند تنها تلاش شان احترام به قدرت است و له کردن ضعیف پس حتی اگر قوی نیستی تظاهر به قدرت کن تا زیر پاهایشان له نشوی ... برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است تـــُ تغییر در سیکل قدرت اجدادت تا نسل های آیندت شو ... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌪مثالی زیبا از آزمایش های الهی ✍حاج اسماعیل دولابی : وقتی مادر از روی محبت، لباس کثیف بچه ‌را بیرون‌ آورده و او را به‌ حمام می برد و می شوید بچه گریه میکند. خدا هم وقتی با ابتلائات می خواهد بنده‌اش را پاک کند ، [بنده] چون جاهل است گریه و ناله میکند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 🔆زبان به بسم‌الله 🔅نمرود را دختری بود به نام رعضه که دارای عقل و هوش بود. وقتی نمرود حضرت ابراهیم علیه‌السلام را در آتش انداخت، به پدرش گفت: «دلم می‌خواهد جایی که مشرف بر آتش است، ببینم تا از حال ابراهیم علیه‌السلام باخبر شوم.» 🔅نمرود قبول کرد، او را به جایگاه مخصوص آوردند؛ چون نگاه کرد، دید ابراهیم علیه‌السلام سالم است! 🔅رعضه فریاد کرد: «ای ابراهیم! به چه چیزی تو در آتش نمی‌سوزی؟» فرمود: «هر کس بر زبانش بسم‌الله الرّحمن الرّحیم باشد و در دلش معرفت خدای تعالی باشد، خداوند او را نمی‌سوزاند.» 🔅رعضه گفت: «آیا اجازه می‌دهی من درون آتش درآیم؟» فرمود: «ابتدا بگو خدا یکی است و ابراهیم علیه‌السلام پیامبر اوست، بعد بیا.» رعضه کلمه‌ی توحید را گفت و به پیامبری او اقرار کرد و درون آتش پرید. 🔅پس به حضرت ابراهیم علیه‌السلام ایمان آورد. بعد نزد پدر بازگشت. نمرود هر چه او را نصیحت کرد، فایده‌ای نبخشید. پس برای سیاست دیگران، او را به چهارمیخ در آفتاب سوزان دوختند تا آتش بر او بگذارند. خداوند جبرئیل علیه‌السلام را امر کرد، او را از عذاب پدر، نجات دهد و به ابراهیم علیه‌السلام ملحق کند، پس از به درک واصل شدن نمرود، حضرت ابراهیم علیه‌السلام او را به ازدواج یکی از پسران خود درآورد و خداوند بیست فرزند پشت‌درپشت به او عطا کرد که به مسند نبوّت رسیدند. 📚(خزینه الجواهر، ص 663 -معارج النبوه) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌻✨سلام به امروز خوش آمدید ☀️🍃پیش به سوے شروع 🌻✨یک روز بے نظیر ☀️🍃روزتان سرشار از امید 🌻✨انرژے مثبت و اتفاق هاے خوب و شگفت انگیز ☀️☀️🍃🍃صبح دوشنبه تون بخیر دوستان گلم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اثر کردار بد در برزخ یکی از بزرگان اهل علم و تقوی فرمود: یکی از بستگانشان در اواخر عمر مِلکی خریده بود و از استفاده سرشار آن، زندگی را می‌گذراند. پس از مرگش، در برزخ او را دیدند که کور است. از علّت آن پرسیدند، گفت: مِلکی را خریده بودم و وسط زمین چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می‌آمدند خود و حیواناتشان از آن استفاده می‌کردند و به‌واسطه رفت‌وآمد، مقداری از زراعت من خراب می‌شد. برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم، به‌وسیله‌ی خاک و سنگ و آهک چشمه را کور نمودم و خشکانیدم. بیچاره مجاورین ده برای آب به جاهای بسیار دور می‌رفتند. این کوری من به‌واسطه‌ی کور کردن چشمه آب است. گفتم: آیا چاره‌ای دارد؟ گفت: اگر ورثه من بر من ترحّم کنند و آن چشمه را مفتوح و جاری سازند تا دیگران استفاده کنند حالم خوب می‌شود. ایشان فرمود: به ورثه‌اش مراجعه کردم و جریان را گفتم و آن‌ها پذیرفتند و چشمه را گشودند و مردم استفاده می‌کردند. پس از چندی آن مرحوم را دیدم که چشمش بینا شده و از من سپاسگزاری کرد 📚داستان‌های شگفت، ص 292 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆حجاج و چوپان جوان 🦋روزی حجاج بن یوسف ثقفی خون‌خوار در صحرایی با عده‌ای از خواص، سیر و سیاحت می‌کرد. از دور گوسفندانی را دید که می‌چرند و جوانی، چوپانی گوسفندان می‌کند. به ملازمان گفت: «اینجا بنشینید تا من به‌تنهایی با او صحبتی کنم.» 🦋پس اسب خود را سوار شد و نزد او رفت و سلام کرد. جوان جواب سلام داد. 🦋حجاج پرسید: «حجاج ثقفی که امیر و حاکم شماست، چگونه آدمی است؟» جوان گفت: «لعنت خدای بر او باد که هرگز از او ظالم‌تر بر مسند حکومت ننشسته و بی‌رحمی او زیاد است. امید دارم به‌زودی شرش از زمین پاک شود.» 🦋حجاج گفت: مرا می‌شناسی؟ گفت: نه گفت: من حجاج هستم. جوان بترسید و رنگش دگرگون شد. حجاج گفت: «تو چه نام داری و فرزند چه کسی هستی؟» 🦋گفت: نامم «وردان» از غلامان آل ابی ثورم، در هر ماهی، سه بار مرا مرض صرع می‌گیرد و دیوانه می‌شوم؛ امروز روز صرع و جنون من است! حجاج بخندید و به او هدیه‌ای داد و عفوش کرد. 📚(لطائف الطوائف، ص 394) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆معاذ بن جبل 🌻«معاذ» در هیجده سالگی مسلمان شد و در جنگ بدر و اُحد و خندق و دیگر جنگ‌ها شرکت داشت و پیامبر صلی‌الله علیه و آله میان او و «عبدالله بن مسعود» عقد برادری قرار داد. انسانی خوش‌رو و بخشنده بود و پیامبر صلی‌الله علیه و آله او را به حکومت یمن فرستادند و مطالبی را به او گوشزد کردند ازجمله فرمودند: «بر مردم سخت مگیر و با ایشان چنان رفتار کن که به دین و سخن تو علاقه‌مند گردند.» 🌻در زمان حکومت خلیفه‌ی دوم جنگی میان مسلمانان و روم اتفاق افتاد و او هم شرکت داشت. در سال هجدهم هجری در «عمواس» شام طاعونی واقع شد. ابوعبیده فرمانده قوای مسلمانان به مرض طاعون مبتلا شد، چون یقین به مرگ نمود معاذ را جانشین خود قرار داد. 🌻سپاهیان او را گفتند: «دعا کن تا این بلا مرتفع گردد.» او فرمود: «این بلا نیست، بلکه دعای پیامبر صلی‌الله علیه و آله شما و مرگ نیکان و صالحان و شهادتی است که خدا مخصوص بعضی از شما می‌گرداند.» 🌻بعد فرمود: «خداوندا! از این رحمت (طاعون) سهم کاملی به خاندان معاذ بده.» 🌻بعد از مدتی اهل خانه‌اش مبتلا شدند و مُردند و خود او نیز در انگشتش اثر کرد، انگشت را به دندان می‌گزید و می‌گفت: «پروردگارا! این کوچک است آن را مبارک گردان.» 🌻عاقبت در سن 38 سالگی با مرض طاعون درگذشت و نزدیک خاک اردن (در سال هیجده هجری) به خاک سپرده شد. 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ص 264 259 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 124 122) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸تفاوت تو بعنوان یک فرد برنده زمانی مشخص میشه که فقط روی برد تمرکز کنی 📌اگر به مشکلات و سختی های مسیر فکر کنی اگر به دلایلی که ممکن باعث شکستت بشن فکر کنی زودتر از چیزی که فکرش رو بکنی شکست میخوری 🔰تمرکزت رو بذار روی برنده شدن و بذار بقیه به این فکر کنن که تو یه برنده ای و باید به تو برسند ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین‌های دشمن زیاد رفت و آمد می‌کنند، به بچه‌ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آن‌ها کشیک می‌دادند. بعد از چند دقیقه آن‌ها با موشک ناو یکی از ماشین‌های فرمانده‌ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم. 🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده‌شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن‌ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می‌سوخت و به سمت پایین سقوط می‌کرد و پروانه‌هایش در هوا می‌چرخید. 🌷چند ساعتی هلیکوپتر می‌سوخت و همه بچه‌ها تماشا می‌کردیم و لذت می‌بردیم. دشمن می‌خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم. راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥 🎥حاج آقا عالی 💥💥داستان حفظ زبان شهید دیالمه ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 🔆مرض جهل ✨✨از امراضی که موجب بدبختی دنیا و آخرت انسان می‌شود، نادانی است، این‌که شخص از معارف و حقایق اطلاعی نداشته و به اعمال سهو و مشتبه مشغول باشد. درنتیجه به شهوات مبتلا و دچار ده‌ها بلا و گرفتاری می‌شود. جاهل چه قاصر و چه مقصر، دارای قوّه‌ی عاقله قوی نیست؛ لذا در افراط‌وتفریط، دامنش آماده است. جهل بسیط در قسمت تفریط است که آگاهی نداشته و ادعایی در علم هم ندارد. در جهل مرکّب، بااینکه شخص چیزی نمی‌داند، ولی به ادعای پوچ مبتلاست و نظر می‌دهد و چون نمی‌داند که نمی‌داند، جهل مرکّب می‌شود. 👈در واقع مداوای جاهل به جهل مرکّب مشکل است و گمراهی‌اش بی‌شمار؛ و روزبه‌روز بر نادانی‌اش افزوده می‌شود. 🔅معروف است که حضرت عیسی علیه‌السلام کور مادرزاد را شفا می‌داد ولی از انسان احمق و جاهل دوری می‌کرد. (داستان‌های مثنوی، ج 2، ص 109) 👌 پس صاحب این رذیله بداند که نزد عقلا و اهل دانش جایگاهی ندارد و به سبب جهل، وارد جهنم خواهد شد. (بحارالانوار، ج 67، ص 362، حدیث امام صادق علیه‌السلام) 👌بهتر آنکه با اهل علم مصاحبت کند و در فکر آینده‌ی خویش باشد که به کجا خواهد انجامید. همچنین از تعلیم و یادگیری غفلت نکند و در پی جبران مافات برآید و از تقلید بی‌مورد و تعصّب، پرهیز کرده و آنی از معالجه‌ی این رذیله کوتاهی نکند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴✨🌴✨🌴✨🌴✨🌴 🔆خوش‌سیمای جاهل 🔸مردی خوش‌سیما به مجلس «ابو یوسف کوفی» (م 182) قاضی هارون‌الرشید آمد، قاضی او را احترام و تعظیم کرد. او در آن مجلس بسیار ساکت و خاموش بود. قاضی گمان برد که او با این وجاهت و سکوت دارای فضل و کمالی باشد. 🔸قاضی گفت: سخنی بفرمائید. گفت: «برای تحقیق مسئله‌ای آمده‌ام و سؤالی دارم.» قاضی گفت: «آنچه دانم جواب گویم.» 🔸گفت: «روزه‌دار کی روزه را افطار کند؟» در جواب گفت: «وقتی‌که آفتاب غروب کند.» مرد گفت: «شاید تا نیمه‌شب آفتاب غروب نکند؟» 🔸 قاضی خندید و گفت: چه نیکو گفته است شاعر «حریر بن عطیه» (از شعرای عصر بنی‌امیه، م 110)«خاموشی زینت برای مردی است که ضعیف و نادان است و به‌درستی که صحیفه‌ی عقل مرد از سخن گفتن او معلوم شود، همچنان بی‌عقلی او هم از سخن گفتن ظاهر شود» پس پی به جاهل بودن مرد خوش‌سیما برد. 📚(لطائف الطوایف، ص 412)) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷☘🌷☘🌷 وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(شعرا۲۱۷) و توکل بر آن خدای مقتدر مهربان کن. رمز آرامش تو اینه که بدونی رفتنی میره، اومدنی میاد، موندنی میمونه، شدنی میشه، نشدنی نمیشه و غصه خوردن تو هم هیچ تاثیری تو این رفت وآمدها و شدن و نشدنها نداره! زندگیتو بخاطر چیزایی که نمیتونی تغییرشون بدی، خراب نکن و همه چیو بسپار به خدای آسمونا. ✾📚 @Dastan 📚✾