#داستان_پند_آموز
#شما_چه_میکنید⁉️
💮فرض کنید؛ در یك شب طوفانی، از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید.
سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
1⃣ یك #پیرزن 👵 كه در حال مرگ است
2⃣ یك #پزشك 🙋♂ كه قبلاً جان شما را نجات داده است
3⃣یك (خانم یا آقا) 💓 كه در رویاهایتان خیال #ازدواج با او را دارید.
شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید.
⁉️كدامیك را انتخاب خواهید كرد ؟
قبل از خواندن ادامه داستان، شما بگویید، چه کسی را نجات میدهید؟
👇⚜👇⚜👇⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_پند_آموز #شما_چه_میکنید⁉️ 💮فرض کنید؛ در یك شب طوفانی، از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور
🌪👆🌪👆🌪👆🌪
#داستان_پند_آموز
#استخدام...!
💮یك شركت بزرگ قصد استخدام تنها یك نفر را داشت.
♨️بدین منظور آزمونی برگزار كرد كه تنها یك پرسش داشت.
❓پرسش این بود : شما در یك شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید.
از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید.
سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
1⃣ یك #پیرزن كه در حال مرگ است
2⃣ یك #پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است
3⃣یك (خانم یا آقا) كه در رویاهایتان خیال #ازدواج با او را دارید.
شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید.
⁉️كدامیك را انتخاب خواهید كرد ؟
دلیل خود را بطور كامل شرح دهید.
پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید...!
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
👵 پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
👔 شما باید پزشك را سوار كنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است كه میتوانید جبران كنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید.
💞 شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار كنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید...
از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند، تنها شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد.
او نوشته بود : سویچ ماشین را به پزشك میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می مانیم.
پاسخی زیبا و سرشار از متانتی كه ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه میدانند كه پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچكس در ابتدا به این پاسخ فكر نمیکنند.
😬 چرا...؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم.
اگر قادر باشیم خودخواهی ها، محدودیت ها و مزیت های خود را از خود دور كرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم...
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
👈ازدواج شهید مدافع حرم #عبدالمهدی_کاظمی و همسرش به واسطه
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
💠 شهدا حاجت میدن👇👇
🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی #علمدار داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم.
این مطالعات به شکل کلی من را با #شهدا، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌.
🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر #حاجتی دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان #امام_زمان (عج) و از اولیا باشد.
🔹حاجتی که با عنایت #شهید_علمدار ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم.
🔸یک شب خواب #شهیدسید_مجتبی_علمدار را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥.
شهید لبخندی زد😊 و به من گفت #امام_حسین (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به #خواستگاری تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅.
🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من #خواهر بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر #ازدواج کنم. غافل از اینکه #اگرشهدابخواهند شدنی خواهد بود👌.
🔸فردا شب سید مجتبی به خواب #مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری #دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که #ما این کارها را آسان می کنیم☺️.
🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم #پدرم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و #موافقت کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️.
🔸پدر بدون هیچ #تحقیقی رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به #عقد یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با #عبدالمهدی صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم.
🔸یاد خوابم افتادم. او همان #جوانی بود که شهید علمدار در خواب😴 به منk نشان داده بود.
وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه #شهید_علمدار دیده ام.
🔹خواب را که تعریف کردم #عبدالمهدی شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟
در کمال تعجب او هم از #توسل خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن #همسری_مومن و متدین برایم گفت☺️.
راوی:همسر شهید
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
📚@Dastan 📚
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):
💞 ازدواج کنید، كه #ازدواج كردن روزى شما را بيشتر مى كند.
📗قرب الاسناد ص۲۰
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#رضایت_خداوند
#ازدواج
✨در تمام صحنه هاي زندگي فاطمه عليهاسلام، رضايت خدا بر غيرخدا ترجيح داشت.
وقتي حضرت علی(ع) به خواستگاري زهراي مرضيه عليها السلام آمدند، پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) به ايشان فرمودند: دخترم! علي، به خواستگاريت آمده، حضرت رضاي خداوند را از پدر جويا ميشود. با وجود اينكه خواستگارهاي پولداري نظير عبدالرحمن بن عوف به خانۀ پيغمبر رفت و آمد داشت.طوري كه او پيشنهاد داد كه خانۀ ده هزار درهمي را به نام فاطمه ميكنم چون رضایت خدا در آن ازدواج نبود، حضرت فاطمه قبول نمیکرد.
امام هنگامی امام علي عليه السلام براي خواستگاري آمد، نخستين سؤالي كه فاطمه پرسيد اين بود: أرَضِيَ اللهُ؛ آيا خدا از اين ازدواج من راضي است؟
اينكه پول و خانه و... دارد يا ندارد، از ناحيۀ فاطمه مورد پرسش قرار نميگيرد، تنها رضايت خداوند برايش مطرح است.
📗زندگي زهرا، ص۳۵؛ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۴۵
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#ابراهیم_هادی
#ازدواج
💫عصر یکی از روزها ابراهیم از سرکار به خانه می آمد . وقتی وارد کوچه شد نگاهش به پسر همسایه افتاد .
پسر با دخترجوانی مشغول صحبت بود . پسر ، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحاقظی کرد و رفت .
می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد .
چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد . دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل پسر قرار گرفت .
ابراهیم با لبخند همیشگی با پسرترسیده دست داد و گفت : ببین در کوچه و محله ی ما این چیزها سابقه نداشته ، من تو و خانواده ات را کامل میشناسم ، تو اکه واقعا این دختر رو می خواهی من با پدرت صحبت می کنم که ...
جوان پرید وسط حرف ابراهیم و گفت:
توروخدا به بابام چیزی نگو ، من اشتباه کردم ، غلط کردم و ...
ابراهیم گفت : نه منظورم رو نفهمیدی، ببین پدرت خونه بزرگی داره و تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی ، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم . ان شاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی ، دیگه چی میخوای؟
جوان با سرپایین و خیلی خجالت زده گفت : بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه .
ابراهیم جواب داد : پدرت با من ، حاجی رو میشناسم . آدم منطقی و خوبیه .
جوان هم گفت : نمی دونم چی بگم . هرچی شما بگی . بعد هم خداحافظی کرد و رفت .
شب بعد از نماز ، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد . اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج داشته باشدو همسرمناسبی پیداکند باید ازدواج کند .
در غیراینصورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد . ابراهیم ادامه داد : حاجی اگه پسرت بخواد خودش حفظ کنه و تو گناه نیفته ، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟
حجی ک از شنیدن ازدواج پسرش اخم هایش در هم بود گفت : نه !
فردا نیز مادر ابراهیم با مادر جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد ...
بعد یک ماه آخر کوچه چراغانی بود و لبخند رضایت بر لبان ابراهیم .
پ ن ؛ این ازدواج هنوز هم باپرجاست !
✾📚 @Dastan 📚✾
#پاسخ_شبهات
💢چرا حضرت معصومه(س) #ازدواج نکردند؟ آیا صحت دارد که #وصیت پدرشان این بود که ازدواج نکنند؟ این با سنت پیامبر #منافات دارد
✅نکته اول در اسناد تاریخی
در تاريخ يعقوبي آمده است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) #وصيت كرده بود كه دخترانش #شوهر نكنند و براي همين هيچ يك از دختران آن حضرت شوهر نكردند.
📚تاریخ یعقوبی ج 2، ص 421
✅اين #نظريه را نمي توان به اين آساني پذيرفت.
چون در اصول كافي آمده است كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) كار شوهر كردن و شوهر دادن دخترانش را به پسرش حضرت امام رضا واگذار كرد و فرمود: اگر علي خواست آنان را شوهر مي دهد و اگر نخواست شوهر نمي دهد.
و جز پسرم علي هيچ كس حق ندارد دخترانم را شوهر بدهد . نه برادران ديگرشان، نه عموهايشان و نه سلطان وقت #هيچكدام حق ندارند در امر ازدواج #دخترانم دخالت كنند.
📚كافي ج اول ، ص 316، حديث 15
بر اساس اين #روايت، نمي توان گفت كه امام موسي بن جعفر(ع) وصيت به عدم ازدواج كرده بلكه #وصيت كرده كه امر ازدواج دخترانش به امام رضا (ع) مربوط است و ديگران حق دخالت ندارند.
✅نکته دوم
از ديدگاه برخي، خفقان شديد هاروني باعث شد كه دختران امام موسي بن جعفر(ع) نتوانند ازدواج كنند و در عصر هارون #خفقان و #استبداد و ستم به جايي رسيد كه كسي جرأت نداشت به خانه امام موسي بن جعفر رفت و آمد كند . اگر كسي نتواند به خانه امام رفت و آمد داشته باشد، به طور يقين نمي تواند خيال دامادي آن حضرت را در سر
بپروراند.
اگر بخواهيم اين مسأله را بيشتر توضيح بدهيم بايد بگوييم كه #هارون مي خواست كاري كند كه نسل امام موسي بن جعفر كم گردد و يكي از راه هاي اين، جلوگيري از #ازدواج زنان و دختران اين خاندان است و بطور طبيعي اگر دختران و زنان شوهر نكنند، نسل آل علي(ع) كم مي گردد و كمي اين نسل براي دستگاه خلافت بسيار #مطلوب بود و علت كشتار آن همه #سادات هم مي تواند همين باشد كه اين نسل بر افتد.
📚زندگانی کریمه اهل بیت ص۱۵۰
✾📚 @Dastan 📚✾
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
#داستان_آموزنده
🔆#توسّل_به_زيارت_عاشورا و آسان شدن مسأله #ازدواج
✨✨يكى از خطبا و وعّاظ مى نويسد:
قبل از چند سال يك دوست جوان و مؤمن نزد من آمد و حاجت حل نشده اى را مطرح كرد، او گفت : چندى قبل قصد ازدواج كردم ، ليكن هر بار با مشكلات و سختيهايى مواجه شدم . به او گفتم : چون شما نزد كسانى رفته اى كه در شأ ن و مقامت نيستند.
🌻گفت : چنين نيست ، و اگر باور نمى كنيد شما برايم پا پيش گذار و از يك خانواده در شأن و مقام من برايم خواستگارى كن .
🌻نزد دوستم رفتم كه مطمئن بودم به من پاسخ مثبت مى دهد، از او دخترش را براى اين جوان مؤمن خواستم ، در ابتدا موافقت كرد، و بعد از مدتى گفت : مى خواهم استخاره كنم ، و متأ سفانه پاسخ منفى داد.
🌻اين ماجرا مرا بسيار اندوهگين كرد، و دوستم به من گفت : ديدى حق با من بود؟ به او گفتم : خودت را ناراحت نكن ، براى برطرف شدن مشكلات بعد از اداى نماز صبح و تعقيبات آن زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام بخوان .
🌻شروع به خواندن زيارت كرد، در روز بيست و هفتم خوشحال نزد من آمد و گفت : نزد يكى از خانواده ها رفتم ، و موافقت كردند. آنها و من در نهايت رضايت به سر مى بريم و امروز عصر مراسم خواستگارى برگزار مى شود، مى خواهم شما يكى از شاهدان آن باشيد. به او گفتم : پس سيزده روز باقى مانده را فراموش نكن ، شما زندگى مشترك خود را به بركت زيارت عاشورا آغاز كردى ، و در هر زمانى كه با مشكلى در زندگى مواجه شدى براى برطرف شدن آن به زيارت عاشورا متوسل شو، انشاءاللّه حاجت تو بر آورده شود.
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص43
✾📚 @Dastan 📚✾