eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️داستانی شنیدنی و حیرت انگیز از استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
✨مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. ✨و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. ✨اول از *نگهبان* شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ ✨نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. ✨بعداً از *کشاورزی* که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ ✨ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم. ✨بعد از آن سوال از *آشپز* بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. ✨ و در سری آخر از *پسری* که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. ✨ پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم ✨ چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است* ✨قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: *به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود* ✨پس آن مرد ثروتمند گفت: *هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.* پس گمان شما به پروردگار جهانیان چگونه است؟ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸عاقبت به خیری ✍ بابک شکورزاده امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: حقیقت سعادت این است که انسان عملش را ختم به سعادت کند و حقیقت شقاوت این است که انسان عملش را به شقاوت ختم کند. (خصال/ ج‏1/ ص5) عاقبت به خیری از امور بسیار مهمی است که حتی برخی بزرگان می‌خواستند که اگر یک دعای مستجاب داشته باشند، آن دعای مستجاب، عاقبت به خیری باشد. عوامل مختلفی می‌تواند در عاقبت به خیری انسان نقش داشته باشد. در آموزه‌های دینی عواملی ذکر شده که باعث عاقبت به خیری می‌شود. برای نمونه از حضرت امام صادق علیه‌السلام نقل شده که به بعضى از مردم نوشت: اگر اراده دارى كه عاقبت امر تو به بهترين عمل تو ختم شود و در حالت مردن مرتكب افضل اعمال باشى، حق خداوند را بزرگتر بدان كه نعمت‌هاى او را در معاصى صرف كنى و از حلم خداوند مغرور نشو و هر كسى را كه دیدی ما را یاد می‌كند و يا از محبت ما دم می زند، اكرام كن و بر تو لازم نيست كه جستجو كنى از اينكه در اين ادعا صادق است يا كاذب؛ نيت تو كافى است و كذب او براى خودش ضرر دارد. (عيون أخبار‌الرضا عليه‌السلام/ ج‏2 / ص4) می‌توان گفت که این حدیث شریف در تقوا، مغرور نشدن و اکرام دوستداران اهل بیت علیهم‌السلام خلاصه شده و این موارد از جمله عوامل عاقبت به خیری شمرده شده است. قرآن شریف هم می‌فرماید "والعاقبة للمتقین" و این نکته کلیدی است که اهمیت تقوا را می‌رساند. مغرور شدن به حلم خداوند هم باعث جری شدن انسان بر معصیت می‌شود و طبیعتا این موضوع، طغیان انسان را به همراه دارد و در نتیجه ممکن است باعث سوء عاقبت انسان شود. نکته سوم، اکرام دوستداران اهل بیت علیهم‌السلام است. این نکته‌ شاید از این نظر حائز اهمیت باشد که لازمه این اکرام در ابتدا دوستی و محبت داشتن به خود اهل بیت علیهم‌السلام است. تا انسان محبت این ذوات مقدسه را نداشته باشد، معنا ندارد که دوستداران ایشان را اکرام کند. اصولا دوست داشتن اولیاء خدا و خوبان عالم، گنج بزرگی است و اثرات مثبت زیادی در هدایت و عاقبت به خیری انسان دارد. نمونه‌های زیادی در تاریخ داریم که انسان‌های آلوده‌ای که به خاطر همین محبت، مسیر زندگی‌شان عوض شد، توبه کردند و عاقبت به خیرشدند. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: اگر می‌خواهی بدانی که آیا در تو خیر هست، به قلبت نگاه کن. اگر اهل طاعت خدا را دوست داری و با اهل معصیت دشمنی، پس در تو خیر هست و خدا هم تو را دوست دارد؛ ولی اگر با اهل طاعت دشمنی داری و اهل معصیت را دوست می‌داری در تو شرّ است و خدا هم دشمن توست و انسان با کسی است که اورا دوست دارد.(محاسن/ج‏1/ ص263) این حدیث شریف، کلیدی بودن حب و بغض را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که محبت اهل طاعت و دشمنی اهل معصیت تا چه اندازه اهمیت دارد. ✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥💥 🔆نظر شاهانِ نادر 🥀مولانا جلال‌الدین بلخی در بیانی فرمود: عزیزی در چلّه نشسته بود برای طلب مقصودی. به وی ندا آمد که این‌چنین مقصود بلند، به چلِ حاصل نشود. از چلّه برون آی که نظر بزرگی بر تو افتد تا مقصود حاصل شود. گفت: آن بزرگ را کجا یابم؟ 🥀گفتند: در مسجد جامع. عرض کرد: میان این‌همه مردم چطور او را بشناسم؟ 🥀گفتند: برو در مسجد جامع سقّایی کن او تو را می‌شناسد و بر تو نظر می‌کند. نشانه‌اش این است که وقتی به تو نظر کرد ظرف آب سقایی از دست تو بیفتد و بی‌هوش گردی؛ آن گه بدانی او بر تو نظر کرده است. او رفت و در جماعت مسجد سقّایی می‌کرد. در میان صفوف می‌گردید که ناگهان حالتی بر وی پدید آمد، صدایی بزد و مشک آب از دستش افتاد و بی‌هوش شد. مردم چون برفتند، به خود آمد و خود را تنها دید. بعد از این توجّه، به مقصود خویش برسید. 🥀خدای را مردانند که از غایت عظمت و غیرت حق، روی ننمایند، امّا طالبان را به مقصودهای خطیر برسانند و موهبت کنند؛ این‌چنین شاهان عظیم، نادرند و نازنین. 📚فیه ما فیه، ص 63 ✾📚 @Dastan 📚✾
هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند . از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند . حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است . روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد . يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود . حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود . كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌ ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است . ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده . حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد . از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است . ✾📚 @Dastan 📚✾
علامه حسن زاده آملی : 🍃 چانه را عقل بگرداند٬ 🍃چشم را عقل به دیدن وادارد٬ 🍃گوش را عقل به شنیدن مشغول دارد٬ 🍃زبان را عقل به حرکت در آورد. 🍃و خلاصه تمامی حواس ظاهر و باطن را عقل به کار واداردکه در نهایت انسان ٬ انسان عقلانی صرف باشد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ هرچه داریم و هرچه نداریم همه از اوست 🔹همسر جوان پادشاهی، پسری زیباروی به دنیا آورد. 🔸پدر را جمال پسر بر دل نشست و همواره در تخت جلوس، پسر را کنار خود می‌نشاند و مادر همیشه به زیبایی فرزند در هر بزم خلوت و جلوتی افتخار می‌کرد و به سلطان ناز و تبختر می‌نمود که چه پسر زیبایی برای او به دنیا آورده است. 🔹غرور شاه‌بانو بسیار فزون گشت تا فرزند دیگری از پادشاه آبستن گردید، ولی این بار چرخ ایام معکوس چرخید و تفاخر و تبختر سلطان‌بانو درهم شکست و خداوند دختری با چشمانی لوچ و دوبین به او داد. 🔸سلطان با دیدن فرزند خویش خنده تلخی کرد و مادر مغرورش را به تحقیر نگریست. 🔹سلطان‌بانو به شاه گفت: کار خداست؛ بر کار خدا خرده مگیر و بر خلقت او مخند. 🔸سلطان گفت: در شگفتم از این خلایق ناسپاس که هرچه زیبایی و نیکی در آفرینش که از آنِ خداست به نام خود مصادره و ثبت می‌کنند و هرچه عیب و نقص در خلقت است به آن حکیم بی‌عیب و نقص نسبتش می‌دهند. 🔹پسری که زیباست تو زاییده‌ای و معاذالله دختری که نازیباست چنان گویی که خدا او را به دنیا آورده است. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨ 💥💥💥وحدت عددی 🍂مرحوم عارف نامی، شیخ محمّد بهاری رحمه‌الله، صاحب کتاب تذکره‌المتّقین فرمود: 🍂روزی در حجره برای طبخ ناهار، برنج پاک می‌کردم. در بین کار متذکر وحدانیّت باری‌تعالی شدم. ناگهان استادم ملاحسینقلی همدانی برای من وحدت عددی را توضیح داد. برخاستم و از استاد پرسیدم: 🍂«چگونه بر اسرار من آگاه شدید؟» فرمود: «خداوند قلب مؤمن را آینه جهان‌نما قرار داده، اکنون نیاز تو بر قلب من منعکس شد.» 📚چلچراغ سالکان، ص 106 -اخبار همدان مخلوط ✨✨پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ثَلاثُ صَفاتٍ مِنَ صِفَةِ اللّه: الثِّقَةُ بِاللّهِ فی کلِّ شَی وَالغِنابِهِ عَنْ کلِّ شَی وَ الاِفْتِقارُ اِلَیهِ فِی کلِّ شی: اولیای الهی دارای سه صفت می‌باشند؛ به خدا در هر چیزی اعتماد دارند، از هر چیزی بی‌نیاز می‌باشند و در هر چیزی به خدا نیازمند می‌باشند.» 📚تفسیر معین، ص 181 -بحار، ج 20، ص 103 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🔆بُرخ 💫در اسرائیل هفت سال قحطی شد و حضرت موسی علیه‌السلام با هفتاد هزار نفر برای طلب باران به صحرا رفتند. خداوند به او وحی کرد: چگونه دعای آنان را اجابت کنم که: 1. گناهانشان بر ایشان سایه افکنده. 2. درونشان ناپاک گشته. 3. مرا بی یقین می‌خوانند. 4. از مکر من ایمن هستند! بنده‌ای از بندگانم که بُرخ نام دارد پیدایش کنید تا به طلب باران بیاید و باران نازل کنم. 💫موسی علیه‌السلام بُرخ را نمی‌شناخت و در یکی از روزها در راه به برده‌ای سیاه گونه که پیشانی‌اش خاکی از سجده داشت و بالاپوشی پوشیده بود برخورد کرد. موسی علیه‌السلام به نور پیامبری او را شناخت و سلام کرد و پرسید: نامت چیست؟ گفت: برخ. 💫فرمود: مدّتی دنبال تو هستم، با ما به طلب باران بیا. پس بُرخ در طلب باران رفت و چنین گفت: «چه پیش‌آمده؟ ابرهایت گم‌شده؟ 💫 یا بادها از فرمان تو سرپیچی کرده‌اند؟ یا آنچه نزدت است کاستی گرفته؟ یا خشمت بر گناهکاران افزون‌شده؟ مگر قبل از آفرینش خطاکاران را بخشیده نبودی؟ رحمت را آفریدی و به مهربانی فرمان دادی اینک ما را از آن‌ها بازمی‌داری؟ 💫 اگر چنین است در مجازات ما بشتاب.» پس باران بر بنی‌اسرائیل باریدن گرفت. چون بازگشت بُرخ به موسی علیه‌السلام گفت: «دیدی چگونه با خدا صحبت کردم و خواسته‌ام را روا داشت.» 📚کشکول شیخ بهایی، ص 530 ✾📚 @Dastan 📚✾
یک جعبه کفش👞 ✍زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود پ از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام ✾📚 @Dastan 📚✾
✅سخنی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ! ✍ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ خوبي ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ... ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ.. ‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾