🌸دراین صبح زیبا
🌾 دعا میکنم که
🌸الهی آباد بشه دنیا وآخرتتون
🌾الهی زنده باشید وتندرست
🌸الهی دلتون شاد و
🌾لبتون خندون باشه
🌸 روزتون گلبارون و پُر
🌾ازموفقیت و خبرخوش
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆6605 نفر
🔅ابن عباس گوید: هنگامیکه امیر مؤمنان از مدینه عازم بصره شد، چون به ذی قار-که فاصله میان بصره و کوفه بود– رسید، در انتظار رسیدن مردم کوفه به مدت 15 روز در ذی قار توقف کرد و در آنجا ماند.
عرض کردم: یا علی علیهالسلام از کوفه که شهر پرجمعیت و لشکر خیز است جمعیت اندکی آمدند.
🔅فرمود: «به خدا قسم هماکنون 6605 نفر، بدون یک نفر کم و زیاد خواهند رسید.» من مضطرب شدم؛ که اگر یک نفر کم و زیاد شود، گفتهی امام چه اثر سویی در لشکر باقی خواهد گذاشت.
🔅ناگهان جمعیت از دور نمایان شد، من گفتم آنها را شماره کنم، چون آنها را برشمردم، دیدم کاملاً 6605 نفر بودند و با کلام امام منطبق بود.
✨✨امام باقر علیهالسلام فرمود: «بندهی مؤمن کامل نشود، مگر خدا و پیامبر و همهی ائمه و امام زمان خود را بشناسد.»
📚الکافی، ج 1، ص 180
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شیعه واقعی از زبان حضرت فاطمه (س)
مردى به همسرش گفت: به حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) برو و از قول من به آن حضرت بگو: من از شيعيان شما هستم ، آيا شما قبول داريد كه من از شيعيان شما هستم ؟!
همسر او به حضور فاطمه (سلام الله عليها) آمد و پيام شوهرش را ابلاغ كرد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به او فرمود: به شوهرت بگو:
ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك فانت من شيعتنا و الا فلا؛ اگر تو آنچه را كه ما كرده ايم انجام مى دهى و از آنچه نهى نموده ايم به جاى نمى آورى ، پس از شيعيان ما هستى ، و گرنه از شيعيان ما نيستى.
همسر نزد شوهر آمد و گفتار حضرت زهرا (سلام الله عليها) را به او ابلاغ كرد، شوهر او از اين پاسخ ، محزون گرديد و آه و ناله اش بلند شد و مى گفت : واى بر من ! كيست كه به گناه آلوده نباشد، بنابراين اگر من از گناه پاك نگردم ، شيعه نيستم و وقتى كه شيعه نبودم ، جاودانه در دوزخ خواهم بود، واى بر من چه خاكى بر سرم كنم ؟...
همسرش وقتى او را آن گونه آشفته و نگران ديد، به حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) آمده و جريان را به عرض او رسانيد.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو:
چنين نيست كه تو تصور مى كنى ، شيعيان ما از افراد نيك اهل بهشت هستند، ولى اگر گناهكار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاريها كه به سوى آنها رو مى آورد، و صدماتى كه در صحراى محشر، در روز قيامت و يا در طبقه اعلاى دوزخ مى بينند، گناهانشان ريخته مى شود و آنها از گناهان پاك مى گردند، و سپس آنها را نجات مى دهيم و به سوى بهشت مى بريم(1)
(1)سفينة البحار، ج 1 ص 231.
منبع:۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزيزى
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
🌹 ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
سالروز درگذشت علامه طباطبایی(ره)
شادی روحشان صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
💠نمک خدا
🔸مرد همانطور که خمیازه می کشید خدمت ملامحمد تقی مجلسی رسید و داستان همسایه عرق خور و قماربازش را تعریف کرد.
- بله جناب شیخ، شب ها آسایش و خواب نداریم چه کنیم؟
- امشب همسایه و دوستانش را برای شام دعوت کن! من هم خواهم آمد!
مرد عطار همان کار را انجام داد. همسایه تا وارد اتاق خانه شد شیخ را دید. به سمت دوستانش برگشت و آرام گفت:
- می خواهم روی شیخ را کم کنم!
با صدای صاف کرده گفت:
- شیوه ای که شما در زندگی دارید درست است؟ یا کاری که ما انجام می دهیم؟! ما عرق می خوریم و قمار می کنیم اما نمک کسی را بخوریم به او خیانت نمی کنیم!
ملامحمد تقی مجلسی گفت:
- من این مطلب را قبول ندارم!
- چرا؟ عین حقیقت و به خدا قسم راست گفتم!
شیخ چند لحظه مکث کرد و پاسخ داد:
- تا به حال نمک خدا را خورده اید؟!
سکوت اتاق را فراگرفت. پس از چند دقیقه همسایه و دوستانش آرام از خانه مرد عطار بیرون آمدند.
فردای آن شب مرد همسایه قمارباز، سرافکنده و غسل کرده برای توبه در خانه ملامحمد تقی را زد.
📔علامه مجلسی مردی از فردا، ص ۲۴
✍️#احمدی_عشقآبادی
✾📚 @Dastan 📚✾
#هر_روز_با_شهدا_🌷
#مرا_نگفت!!
🌷ساعتی قبل از شروع عملیات کربلای۴ که بسیار خسته بودم به سنگر مراجعه کردم یه چایی خوردم بعد صرف چایی از خستگی بیاختیار خوابم برده بود. خیلی کوتاه در عالم خواب دوست شهیدم فضل الله نجاران را دیدم که به درب سنگر فرماندهی ۱۰۵ آمده بود. نمیدانم چه خبر بود که همه بچههای آتشبار دور هم جمع بودند. من، کرباسی و قربانی در عالم خواب آخر سنگر نشسته بودیم، شهید نجاران که با یک دست پتوی ورودی سنگر را گرفته بود به طرف ما اشاره کرد که بیایید، من به طرف او رفتم به درب سنگر رسیدم دوست شهیدم نجاران گفت: شما را نگفتم قربانی و کرباسی را گفتم.
🌷من برگشتم و به آن دو نفر گفتم با شما کار دارند. آن دو نفر به درب سنگر رفتند ناگهان من بیدار شدم به اطراف سنگر نگاه کردم ببینم آنها کجا هستند. قربانی که نبود جعفر کنار من سرش را گذاشته بود بین زانوها و تو خودش بود. صداش زدم جعفر نمیدونی چه خوابی برات دیدم، ادامه حرف مرا قیچی کرد. اشاره کرد آهسته، چه خبره! خودم میدانم بگذار تو خودم باشم. عملیات شروع شد و هر کسی رفت دنبال وظیفه خودش. نمیدانم چه ساعتی از شب بود من با نیسان داشتم گلوله توپ از زاغه به سنگرهای توپ میرساندم که در آن آتش پر حجمی که....
🌷که دشمن روی مواضع ما اجرا میکرد. یک لحظه متوجه شدم محمد قربانی و جعفر کرباسی به طرف من بدو میآیند و کاظمی کاظمی صدا میزنند. من هنوز توقف کامل نکرده بودم به نیسان رسیدند. قربانی گفت: خودت را برسون پای توپ شهید کردآبادی، عراقیها دارن میان تو جزیره ام الرصاص. من از آنها جدا شدم و به طرف سنگر شهید کردآبادی رفتم که بعد از جدا شدن من از آنها، دو گلوله خمپاره ۱۲۰ دو طرف نیسان آمده بود و عزیزان کرباسی و قربانی به شهادت رسیده بودند. بعد، خبر شهادت را آقا مصطفی به من داد و گفت کسی فعلاً چیزی نفهمه....
🌹خاطره ای به یاد شهیدان معزز فضل الله نجاران، محمد قربانی (فرمانده اتشبار توپخانه ۱۰۵ میلیمتری، جعفر کرباسی و شهید کردآبادی
#راوی: رزمنده دلاور حسن کاظمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥💥نگاهی متفاوت به داستان مشهور خلخال دختر یهودی
🎥استاد پناهیان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عايشه و خشم پیامبر (ص)
شيخ بزرگوار، مجلسى (ره ) در جلد ششم بحارالانوار، از كتاب خصال ، از امام صادق (عليه السلام) نقل مى فرمايد:
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به منزل آمدند، در حالى كه عايشه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را مخاطب قرار داده و فرياد مى زد:
والله ، اى دختر خديجه ! تو خود را به خاطر مادرت از ما برتر مى دانى و بر ما مى بالى و حال آن كه او هيچ برترى بر ما نداشت و مانند ما بود.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) اين سخن را شنيدند و هنگامى كه بانو فاطمه (سلام الله عليها) پدر را ديدند، گريستند.
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ ال فرمودند: چه چيز تو را به گريه افكنده دختر جان ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: عايشه از مادرم نام برده و او را خفيف نموده و من هم گريه كردم .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) غضبناك شده ، فرمودند: اى حميراء بس كن و دست بردار! خداى تعالى به زنى كه فرزند زياد بزايد بركت عنايت فرموده و خديجه ، كه درود خدا بر وى باد، براى من فرزندان پاكى مانند عبدالله و قاسم و رقيه و ام كلثوم و زينب را به دنيا آورده ، ولى تو كسى هستى كه خدايت عقيم كرده و براى من فرزندى نزاده اى (1)
(1)فاطمه زهرا(سلام الله عليها) از ولادت تا شهادت ، ص 144 و 145.
منبع:۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزيزى
✾📚 @Dastan 📚✾
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــمِ☫
بدان که خواب و حالتِ اِحتِضار، و تنویمِ مغناطیسی، و حالت غَشوه و امثال آنها، هیچیک در تَمَثُّلِ صُوَرِ مِثالی در صُقعِ نَفْس (=در ذات نفس)، موضوعیّت ندارد.
آنکه موضوعیّت دارد، اِنصراف از تعلّقات است. مگر آن نَفْسِ کاملی که، حضرتی او را از حضرت دیگر، باز نمیدارد. و مَظهر اسمِ شریفِ "یا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأن عَن شَأنٍ" گردیده است.
پس اگر در بیداری اِنصراف حاصل شود، تَمَثُّل و تَمَثُلات، نَزَل و تَنَزُّلاتِ بهتر از خواب عائدِ انسان میگردد. و مراقبت، مِفتاح است. فافهم!
📚 هزار و یک نکته، نکته ۱۰ صفحه ۲۲
علامه#حسن_زاده_آملی
✾📚 @Dastan 📚✾
❓ سؤال: چگونه در تمامی کارها و عبادات، #اخلاص را فراموش نکنیم؟
🍃 جواب آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
در عبادات و تمام کارها اختیاری راه ندهید، غیر از #خدا را و غیر از یاد او را داخل در امور نکنید و همین راه منحصر #سعادت است.
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كيفر ستمگر خونخوار
💥حجاج بن يوسف ثقفى از ستمگران بينظير تاريخ است ، او از طرف عبدالملك (پنجمين طاغوت اموى )، حاكم جبار عراق گرديد و از كشتن دوستان على (ص ) مانند كميل و قنبر و سعيدبن جبير و... لذت مى برد.
او بقدرى ستمگرى را از حد گذراند كه شعبى (و به قولى عمربن عبدالعزيز) گفت : اگر هرامتى ، ظالمترين و ناپاكترين فرد خود را به ميدان مسابقه بياورد، و ما حجاج را به ميدان بفرستيم ، ما برنده خواهيم شد.
💥اين نامرد خبيث ، به بيمارى پرخورى مبتلا شد هر چه مى خورد، سير نمى گشت ، به دستور او طبيب آوردند، طبيب مقدارى گوشت به نخى بست و به دهان او گذاشت و به او گفت : آن گوشت را ببلعد و او بلعيد، طبيب پس از چند لحظه ، با نخ گوشت را كشيد، ديد كرمهاى بسيار به آن گوشت چسبيده اند...
💥پس از مدتى ، سرماى شديد بر او مسلط گرديد به طورى كه اطراف او را پر از آتش مى كردند تا آنجا كه پوستش مى سوخت ، اما احساس نمى كرد و از سما مى ناليد.
دستور داد حسن بصرى (زاهدنماى دربارى ) را نزدش آوردند، از شدت ناراحتى به حسن شكايت كرد.
💥حسن بصرى گفت : من تو را از ظلم به صالحان نهى كردم ، و گوش نكردى .
حجاج گفت : از تو نمى خواهم كه از خدا بخواهى بيمارى مرا برطرف سازد، بلكه مى خواهم دعا كنى زودتر عمرم را تمام كند، و عذاب مرا طولانى نسازد.
حسن بصرى با شنيدن اين سخن ناراحت شد و گريه كرد.
حجاج پانزده روز در اين حال بود تا به جهنم واصل گرديد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾