امروز، زمین و آسمان میگرید
از غربت هادی، دو جهان میگرید
جا دارد اگر كه شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحب الزمان میگرید
🏴 سالروز شهادت مظلومانه دهمین اختر آسمان امامت و ولایت، هدایت کننده و راهنمای امت، حضرت امام علی نقی علیه السلام، بر مولایمان حضرت صاحب الزمان(عج) و همه ی شیعیان آن حضرت تسلیت باد
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
#داستان_آموزنده
🔆امام هادى در سامرا
امام هادى (على النقى ) در صريا (دهى است در اطراف مدينه ) در نيمه ذيحجه به سال 212 متولد شد و در سامرا نيمه ماه رجب سال 254 وفات يافت و چهل و يك سال داشت و مدت امامت آن حضرت 33 سال بود، مادرش كنيزى بود كه سمانه نام داشت .
متوكل عباسى آن جناب را به ماءموريت يحيى بن هرثمه از مدينه به سامرا آورد و در همان شهر ماند تا از دنيا رحلت نمود.(1)
روزى كه حضرت با يحيى بن هرثمه وارد سامرا شد. در كاروانسراى گدايان به امام عليه السلام جاى دادند.
صالح بن سعيد مى گويد:
روزى كه امام هادى وارد سامرا شد خدمت آن حضرت رسيدم .
عرض كردم :
فدايت شوم اين ستمگران سعى مى كنند به هر وسيله كه هست نور شما را خاموش سازند و نسبت به شما اهانت كنند، تا آنجا كه شما را در اين مكان پست كه كاروانسراى فقر است ، جاى داده اند.
در اين وقت امام عليه السلام با دست به سويى اشاره كرد و فرمود:
اين جا را نگاه كن اى پسر سعيد!
ناگاه باغهاى زيبا و پر از ميوه و جوى هاى جارى و خدمت گزاران بهشتى همچون مرواريدهاى دست نخورده ديدم ، چشمهايم خيره شد و بسيار تعجب كردم .
امام فرمود:
ما هر كجا باشيم اين وضع براى ماست ، اى پسر سعيد! ما در كاروانسراى گدايان نيستيم .(2)
📚1- بحار: ج 50، ص 197. در تولد، وفات و امامت آن حضرت اقوال ديگرى نيز نقل شده است .
2- بحار: ج 50، ص 199
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فتواى امام هادى (ع ) درباره مسيحى زناكار
روزى مرد مسيحى را كه با زن مسلمان زنا كرده بود، پيش متوكل آوردند.
متوكل تصميم گرفت بر او حد شرعى جارى كند در اين وقت مسيحى شهادتين گفت و مسلمان شد.
يحيى بن اكثم ((قاضى القضات )) گفت :
اسلام آوردن او كارهاى خلاف پيشين وى را از بين مى برد.
بنابراين نبايد حد در مورد او جارى شود.
بعضى از فقها گفتند:
بايد سه بار در مورد او حد جارى گردد.
اختلاف نظرها باعث شد متوكل مساءله را از امام هادى عليه السلام بپرسد.
مساءله را براى امام نوشت .
امام در پاسخ نوشت : ((آن قدر بايد شلاق بخورد تا بميرد.))
يحيى بن اكثم و فقهاى ديگر با فتواى امام مخالفت كردند و گفتند:
اين فتوا مدركى از آيه و روايت ندارد.
متوكل نامه اى به حضرت نوشت مدرك اين فتوا را پرسيد.
امام در جواب نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم فلما راءو باءسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يكن ينفعهم ايمانهم لما راءوا باسنا... (1)
((هنگامى كه قهر و غضب ما را ديدند، گفتند: به آفريدگار يكتا، ايمان آورديم و به بتها و هر آنچه را كه شريك خدا قرار داده بوديم ، كافر شديم ، ولى ايمانشان به وقت ديدن قهر و غضب ما، سودى نداد...))
متوكل پاسخ منطقى امام را پذيرفت و دستور داد حد زناكار مطابق فتواى حضرت اجرا گردد و آن قدر زدند تا زير ضربات شلاق مرد.(2)
امام هادى عليه السلام با ذكر اين آيه مباركه ، آنان را متوجه نمود همچنان كه ايمان كافران عذاب خدا را از آنان بازنداشت ، اسلام آوردن اين مسيحى نيز حد را ساقط نمى كند.
📚1- سوره غافر: آيه 84.
2- بحار: ج 50، ص 174.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌿🌺﷽🌿🌺
#چگونه_غنی_و_عزیز_شویم؟
#دعا وسیله ای است که که ما واقعا قدرش را نمی دانیم. یعنی از بزرگ ترین نعمتهائی که خدا به ما داده، همین است که به ما اجازه می دهد با او حرف بزنیم.
هیچ کس در زندگی ما نیست که این گونه به ما اجازه ورود بدهد و در دسترس باشد. در را نبندد، حوصله اش از ما سر نرود.
حتی ممکن است نزدیکترین کسمان (پدر و مادرمان) حوصله ما را نداشته باشند.
👌 اما تنها کسی که همیشه در خانه اش به روی ما باز است و بدون هیچ معطلی نوبت می دهد، خداوند تبارک و تعالی است که قدرش را نمی دانیم.
خدا را فقط برای حاجتهای دنیایی مان نخواهیم.😔
این خوب نیست که فقط پول بخواهیم، شفاء بخواهیم، شوهر یا زن بخواهیم، بچه بخواهیم، لیسانس قبول بشویم، دکترا قبول بشویم. این خوب نیست. چون خدا دنیا را به کسانی می دهد که فقط در همین حد می خواهند
😍 اما ما باید از خدا قشنگ ترین رابطه یعنی دوستی و #رفاقت با خودش را بخواهیم. چون اینهاست که انسان را #غنی و#عزیز می کند.
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹
پیر زنی روبروی مسجد گدائی می کرد. روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: مادر جان! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود، پس چرا گدائی می کنی؟
زنگفت: ای شیخ! شما باخبرید که شوهرم چند سال پیش وفات کرد و تنها پسرم نیز یکسال پیش مقداری پول برایم گذاشت و سپس برای کار و تجارت به خارج رفت و چند ماه هست که پول ها تمام شدند و من مجبور هستم گدائی کنم.
امام مسجد از او پرسید: پسرت برایت پول نمی فرستد؟
پیر زن گفت: پسرم پول نمی فرستد اما هر ماه توسط پُست یک عکس می فرستد و من آن عکس ها را می بوسم و در گوشۀ خانه سرِ طاق می گذارم.
امامِ مسجد برای مشاهدۀ وضعیت پیر زن به خانه اش رفت. پیر زن عکس هائی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد. پسر پیر زن هر ماه برای مادرش هزار دلار چک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر می کند اینها عکس هستند و آن چک ها را بوسیده بر طاق می گذارد.
امام جماعت محله چک ها را برای پیر زن نقد کرد و پیر زن بسیار خوشحال شده و زندگیش متحول شد و امام جماعت را دعا می کرد.
💥این داستان چقدر با زندگی ما شباهت دارد!!
بسیاری از ما به دنبال خوشبختی و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از آنکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که به علت اینکه یا خواندن آن را بلد نیستیم و یا وقتش را نداریم آن را در گوشه ای از خانه سرِ طاق گذاشته ایم و بجز بوسیدن استفاده ای از آن نمی کنیم و دست خود را برای گدائیِ خوشبختی و سکون قلبی در این جهان بزرگ دراز کرده ایم اما بدستش نمی آوریم.
این گنج بزرگ خوشبختی و آرامش، آیات بابرکت قرآن مجید واحادیث وروایات اهلبیت علیه السلام ونهج البلاغه ودعاهامخصوصادرمفاتیح الجنان وصحیفه سجادیه است، واین یعنی بزرگترین وارزشمندترین ثروت دنیا
ایکاش کسی بود مارا بیدار میکرد.🌹
❣اللهم عجل لولیک❣ .
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#مرام_علوى
🌷به خاکریزى رسیدم که دو نفر از نیروهای عراقی در آنجا بودند. همین که چشمشان به من افتاد دستهای خود را روی سرشان گذاشتند و به طرف ما آمدند. خیلی تشنه بودم، یک قمقمه آب برداشته بودم برای موقع ضروری، خواستم بخورم، آن دو نفر عراقی همینکه چشمشان به آب افتاد دست را به طرف دهان بردند و گفتند: ماء … ماء.
🌷درحالیکه خودم، حلقم از تشنگی خشک شده بود آب را به یکی از آنـان تعـارف کردم آب را گرفت و به دیگری تعـارف کرد آن دو نفر آب را تمام کردند. یکی از آنان مجروح بود و قادر به حرکت نبود، خواستم او را بگذارم و بروم دیدم خیلی التماس میکند. یک مقدار فشار به آن آوردم که حرکت کند دیدم باز خواهش میکند، به این نتیجه رسیدم که هر دو برادرند. آنان را به پشت جبهه انتقال دادم....
#راوی: سردار شهید فرمانده کاظم فتحیزاده
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهربانی عجیب امام هادی (علیه السلام) در کلام استاد فاطمی نیا
شهادت امام هادی علیهالسلام تسلیت باد
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خداوند بهترين يار و نگهبان
برخى از محدّثين و مورّخين در كتاب هاى خود آورده اند:
از آن كه سخن چينى بسيارى توسّط دنياپرستان و رياست طلبان ، بر عليه امام علىّ هادى عليه السلام نزد متوكّل عبّاسى آشكار شد؛ و آن ها افزودند كه آن حضرت در منزلش براى جذب اقشار مختلف نامه براى افراد مى فرستد و اسلحه جمع كرده اند تا بر عليه حكومت شورش و قيام كنند.
متوكّل چند نفر از تُرك هاى كُرد را مسلّحانه مأ مور كرد تا شبانه ، به منزل حضرت حمله كنند و آن حضرت را پس از شكنجه در هر حالى كه باشد، نزد متوكّل احضارش كنند.
هنگامى كه مأمورين داخل منزل امام عليه السلام هجوم آوردند، متوجّه شدند كه حضرت در يك اتاق روى زمين نشسته و لباسى پشمين و خشن بر تن كرده و مشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال مى باشد و نيز قرآن تلاوت مى كند.
پس طبق دستور خليفه ، حضرت را در همان حالت دست گير كرده و نزد متوكّل آوردند و اظهار داشتند: چيزى در منزل او نيافتيم به جز آن كه با چنين حالتى مشغول دعا و مناجات و تلاوت قرآن بود.
همين كه متوكّل چشمش به جمال نورانى و باعظمت آن حضرت افتاد، بى اختيار از جاى خود برخاست و حضرت را محترمانه كنار خود نشانيد.
و چون مشغول مِى گسارى بود، ظرف شراب را به حضرت تعارف كرد، امام عليه السلام فرمود: هنوز گوشت و پوست من آلوده به آن نگشته است ، مرا از اين كار معاف بدار.
متوكّل گفت : چند شعرى برايم بخوان و مجلس ما را به وسيله اشعار خود گرم بكن .
حضرت سلام اللّه عليه ، به ناچار چند شعرى پيرامون بى وفائى دنيا و عذاب آخرت خواند؛ و متوكّل عبّاسى در همان حالت گريان شد و تمامى حاضران در مجلس نيز گريان شدند.
پس از آن ، متوكّل از امام هادى عليه السلام عذرخواهى كرد و مقدار چهار هزار دينار تقديم حضرت كرد؛ و سپس دستور داد تا ايشان را محترمانه به منزلش برسانند.
📚اءعيان الشّيع ،: ج 2، ص 38.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دعاى امام در حقّ اصفهانى
مرحوم قطب الدّين راوندى ، ابن حمزه طوسى ، إ ربلى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم به نقل از جماعتى از اهالى اصفهان مانند ابوالعبّاس احمد بن نصر و ابوجعفر محمّد بن علويّه آورده است :
در شهر اصفهان شخصى بود به نام عبدالرّحمان - كه يكى از شيعيان معروف به حساب مى آمد - و از علاقه مندان به ائمّه اطهار عليهم السلام بود؛ مخصوصاً كه علاقه خاصّى نسبت به حضرت هادى سلام اللّه عليه داشت .
روزى به او گفتند: علّت تشيّع و علاقه تو به حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى عليه السلام چيست ؟
در پاسخ اظهار داشت : به دلائلى كه خود شاهد بوده ام .
و سپس افزود: من شخصى فقير و بى بضاعت بودم به طورى كه نمى توانستم تشكيل خانواده دهم ، به همين جهت به همراه قافله اى كه عازم عراق و شهر سامراء بود، حركت كردم تا به دربار خليفه عبّاسى بروم ، به امّيد آن كه شايد از طرف او برايم كمكى شود و مشكل من برطرف گردد.
چون به شهر سامراء وارد شديم ، جلوى دربار متوكّل رفته و منتظر وقت ملاقات مانديم ، در همان اَثناء گفته شد كه حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام نيز از طرف خليفه دعوت شده است تا به ملاقات وى آيد.
ناگهان متوجّه شدم كه حضرت در حال آمدن به دربار خليفه مى باشد، تمامى افرادى كه حضور داشتند مشغول تماشاى او گشتند و آن حضرت به آرامى از بين جمعيّت عبور مى نمود.
چون عبورش به من افتاد، نگاهى محبّت آميز و عميق به من انداخت و من آهسته ، به طور مرتّب براى موفقيّت و سلامتى وجود مباركش ، دعا مى كردم .
همين كه حضرت مقابل من قرار گرفت ، به من فرمود: خداوند متعال دعايت را مستجاب نمود و عمرت را طولانى گرداند؛ و نسبت به ثروت و اموال برايت بركت قرار داد، همچنين فرزندانت نيز افزايش مى يابند.
در همين حال ، لحظه اى تمام بدنم را رعشه فرا گرفت ؛ و دوستانم هر يك جوياى حالم بودند و مى گفتند: چه شده است ؟
و چرا چنين حالتى به تو دست داد؟
و من در پاسخ به ايشان مى گفتم : نترسيد، چيزى نيست ، انشاءاللّه كه خير است .
و پيرامون نيّت خود و مشكلاتى كه داشتم با هيچكس سخنى نگفته بودم .
پس از آن كه به اصفهان بازگشتيم ، خداوند متعال درهاى رحمت و بركت را برايم گشود؛ و از هر جهت در رفاه و آسايش قرار گرفتم و صاحب ثروتى بسيار و عائله اى خوب و مورد علاقه ام گشتم .
و در حال حاضر داراى ده فرزند هستم و متجاوز از هفتاد سال از عمرم سپرى گشته است .
به همين دلائل يكى از علاقه مندان و مخلصين اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، مخصوصاً حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى عليه السلام گشته ام .
📚مدينة المعاجز: ج 7، ص 463، ح 2470، الثّاقب فى المناقب : ص 549، ح 11، كشف الغمّة : ج 2، ص 389، بحار: ج 50، ص 141، ح 26.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸هنوز خاطرخواه نشدهای ... !🔸
از آثار حلال بودن مالتان این است که فرزندتان عاشق شهادت میشود. اگر به بچه نان حرام بدهید، بچه هیچوقت دلش نمیخواهد بسیجی شود. آن نان، این اقتضا را ندارد.
یکی از فرماندهان سپاه، اصغر وصالی است. چند سال فرمانده بود، آخر هم شهید شد. برادرش هم پاسدار بود و سرپل ذهاب شهید شد.
مادرش قبل از شهادت بچههایش، خواب دیده بود امام آمده به خانهشان و مادرش یک ظرف میوه برای ایشان برده. امام دوتا سیب درشتش را برداشت و گرفت زیر عبا. گفت این برای من، و خداحافظی کرد و رفت. همان که شما میگویید «سیبِ سرسَبد». وقتی پسرش شهید شد متوجه تعبیر خوابش شد. نسبت به دومی میگفت نرو. پسر تا چند روز بهخاطر رعایت پدر و مادرش ماند. بعد مادر خواب دیده بود که مزاحم بچهات نشو! به پسرش گفته بود پسرم میخواهی بروی مزاحمت نمیشوم. او رفت و عاشورا شهید شد.
وقتی پسرش شهید شد، من برای سر سلامتی پدر به منزلشان رفتم. پدر اینها یک مرد هشتادساله و گاریچی بود. میوه میفروخت. چرخ داشت. به من گفت: «بچه من باید شهید میشد. من هشتاد سال عمر دارم و در خرید و فروشم ذرهای تقلّب نکردم، ذرهای حرام و حلال را قاطی نکردم. همیشه به رزق حلال قانع بودم».
او شبها کم می خوابید. پسرش اصغر به او گفته بود: بابا کمی بخواب. پدر به او گفته بود: «پسر! تو هنوز خاطرخواه نشدی! وقتی خاطرخواه شدی، خوابت نمیبرد».
منظورش خودش بود که خاطرخواه خدا شده و شبها خوابش نمیبرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
✍️ انواع مردم
🔻بدان که مردم سه دستهاند:
1️⃣ بعضی چون غذا هستند که وجودشان برای ما لازم است؛
2️⃣ بعضی چون دارو هستند که فقط گاهی به آنها نیاز داریم؛
3️⃣ و برخی مانند بیماری هستند که ما هرگز به آنها نیاز نداریم ولیکن گاهی گرفتارشان میشویم که در چنین هنگامی باید صبر و تحمل داشته باشیم تا به سلامت از دست آنها رها شویم.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫امشب در آغوشِ مهتاب
💫آرام بخوابید بیترديد فردا
💫بهتـرين روزِ
💫زندگی شما خواهد بود
💫به شكوه تقدير شك نكنید
💫الهی که بهترین اتفاقات
💫سهم زندگیتون بشه
شبتون_ارغوانی🌙🌙
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌺
نیایش صبحگاهی🤲
🤍خــــدای عـــزیز و مــهربان!
❄️تو هر زمان با من و
💫در کنار من بوده ایی
🕊من در "گهواره ی" محبتت چه
✨آسوده آرام گرفتهام...
🤍پس ای "خـــداے "مهربانم...
❄️به ذکر نام زیبایت
💫و نیایش لحظه هایت ،
🕊وجود زمینیَم را ملکوتی گردان...
✨تا آنچه تو میخواهی باشم
❄️و از آنچه من هستم "رها" شوم ،
💫که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم
🤍آمیـن....🙏🙏
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نهى از قهقهه
روزى امام حسن عليه السلام از محلى مى گذشت چشمش به مردى افتادكه قهقهه مى زند نزد او رفت و فرمود: آيا مى دانى كه در روز قيامت وارد آتش جهنم مى شوى ؟
او پاسخ داد: آرى .
امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى كه از افرادى هستى كه از آن خارج مى شوى ؟
جواب داد: خير مطمئن نيستم .
امام عليه السلام تو كه نمى دانى كه حتما از جهنم خارج خواهى شد چگونه قهقهه مى زنى ؟
📚بحارالانوار، ج 44، ص 119 و 120.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مساوات از ديدگاه امام رضا
مردى از اهالى بلخ مى گويد:
در سفر خراسان در خدمت امام رضا عليه السلام بودم ، روزى سفره غذا انداختند و امام همه غلامان و خدمتگزاران خود حتى سياهان را بر سر سفره نشانيد تا با آنها غذا بخورند.
عرض كردم :
فدايت شوم ! بهتر است براى اينان سفره جداگانه مى انداختند.
امام فرمود:
ساكت باش ! خداى همه ما يكى است ، پدر و مادرمان نيز يكى است و پاداش بستگى به عمل اشخاص دارد.
📚بحار: ج 49، ص 101
✾📚 @Dastan 📚✾
#تشرفات
♻️ #علامه_حلی وبوسه بر خاك پای #امام_زمان علیهالسلام
〽️ علامه حلی از رجال برجسته وعلمای بزرگوار شیعه، كسیست كه دربارهاش نوشتند: «در حالی كه كودك بود، بدرجه اجتهاد رسید ومردم منتظر بودند كه بتكلیف برسد تا از او تقلید نمایند.»
〽️ علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده بسوی كربلا راه میافتاد تا فضیلت زیارت امام حسین علیهالسلام را در شب جمعه درك نماید.
آن بزرگوار، طی سفری از حله بكربلا، به محضر نورانی امام عصر عجل الله فرجه میرسند، اما، حضرت را نمیشناسند.
〽️ در طول مسیر، عصا از دست علامه بزمین میافتد. امام زمان ارواحنافداه خم میشوند، عصای علامه را برمیدارند وبدست ایشان میدهند. در همین هنگام سؤالی در ذهن علامه القا میشود واز محضر امام روحی فداه میپرسد:
- آیا در این عصر و زمان كه غیبت كبریاست، میتوان حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف را دید یا نه؟
〽️ حضرت در پاسخ علامه میفرمایند:
- چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید وحال آن كه دست او هم اكنون در دست توست؟!
بمحض اینكه علامه این پاسخ را میشنود، بیاختیار خود را بزمین میاندازد تا پای مبارك حضرت را ببوسد كه در این هنگام از كثرت شوق مدهوش میشود.
📚 قصص العلماء ، ص۱۲۳ .
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#اخراجیها
🌷دو نفر بودند که همه را ذله کرده بودند. هر کجا که این دو تا داش مشتی را میفرستادیم، موج دعوا و درگیری و نارضایتی بچه ها بود که بالا میگرفت. باز هم برای چندمین بار جایشان را عوض کردیم. به روحانی یگانشان گفتم: بگذار پیش من بمانند. من میدانم با آنان چطور کنار بیایم. گفت: نه همین جا باشند بهتر است. به محض ورود رو به آن روحانی رزمنده کردند و گفتند: ببین....
🌷ببین حاج آقا، ما اينجا فقط به خاطر دفاع از وطن آمدهایم، اهل شرکت در نماز و دعا و این حرفها نیستیم. دوست روحانی ما هم با روی گشاده به آنان گفت: احسنت به شما که به خاطر دفاع از میهنتان به جبهه آمدهاید. ....یک هفته بعد به آنان سر زدم، با کمال تعجب دیدم همان اخراجیهای بینماز، نمازِ شب خوان شدهاند.
#راوى: رزمنده دلاور حجت الاسلام رضایی از سپاه اندیمشک
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍موضوع: رأفت امام رضا (ع) به خانمی که نخواست به زیارت امام رضا علیه السلام بیاید.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸✨🌸
✍ حکایتی زیبا و آموزنده
داستانی که در زیر نقل می شود یک داستان کاملا واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است :
شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آن را نوسازی کند. (توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوار های چوبی هستند.) این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پیش فرو رفته بود .
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد . وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش ، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !
اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت ، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده ! چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است . متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟ همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یک دفعه مارمولکی دیگر ، با غذایی در دهانش ظاهر شد !
مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت . واقعا که چه عشق قشنگی ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ ! عشقی که برای زیستن و ادامه ی حیات ، حتی در مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود !
اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق همدیگه باشیم و شاید هم باید پایبندی را از این موجود درس بگیریم ، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می توانیم چرا که باید به خود آییم و بخواهیم و بدانیم ، که انسان باشیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋
#داستان_آموزنده
🔆 پیاده روی به سوی مکه
يك سال امام حسن مجتبى عليه السلام با پاى پياده به سوى مكه حركت كرد. در بين راه پاهاى مباركش ورم نمود. يكى از همراهان گفت: مقدارى از راه را سوار شويد تا اين ورم خوب شود. حضرت فرمود: هرگز سوار نمى شوم، ولى وقتى به اولين منزل رسيديم، شخص سياه پوستى را كه روغنى به همراه دارد مىبينى. آن روغن را از او خريدارى كن تا ورم پايم را با آن معالجه كنم. او گفت: ما در پيش روى خود محلى را كه چنين روغنى در آن جا به فروش برسد سراغ نداريم!؟ حضرت فرمود: همان است كه گفتم.
مقدارى كه راه را رفتند شخص سياهى پيدا شد، امام به آن همراه گفت:
آن كه مى گفتم، آن جاست، برو و روغن را بخر و پول آن را پرداخت كن. او رفت تا روغن را بخرد.
شخص سياه پوست پرسيد: اين روغن را براى چه كسى مى خواهى؟ گفت: براى امام حسن بن على عليه السلام. سياه پوست گفت:مرا نزد او ببر، وقتى نزد امام آمد، گفت: فداى شما شوم، من نمى دانستم كه شما به اين روغن احتياج داريد، پولى هم بابت آن از شما نمى گيرم و خود من هم غلام شما هستم. فقط از شما تقاضا دارم، دعا كنيد خدا فرزند سالمى كه دوست دار شما اهل بيت باشد به من مرحمت كند.
حضرت فرمود: به خانه ات باز گرد كه خدا فرزند سالمى كه شيعه و پيرو ما خواهد بود، به تو عنايت مىفرمايد. «1»
(1). محجة البيضاء، ج 4، ص 220؛ شنيدنيهاى تاريخ، ص 139 و 140
📚منبع: داستان ها و حكايتهاى حج، رحيم كارگر، نشر مشعر - تهران، چاپ: پانزدهم، 1386،ص16-17.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ قلب انسان فقط برای خداست
🔹آدمی موی خود تواند رنگ زند ولی قلبها را نمیتوان رنگ زد.
🔸قلبها زنگ میزنند و پس از آن دیگر رنگی به خود نمیگیرند.
🔹پس موی خود میتوانی برای جذب دیگران رنگ کنی، ولی قلب خود برای جذب کسی نمیتوانی رنگ زنی، چون قلب انسان فقط برای یکی است، آن هم خداست و زنگ میزند چون رنگی جز خدا نمیگیرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
❤️نیایش شبانه
🍃خـداونــدا
🍃تو را ستايش مي كنم!
🍃و از تو می خواهم که
🍃همه چیز را در این زندگی گذرا و زمینی
🍃به بهترین وجه تدبیر کنی
🍃زیرا تنها تو میدانی
🍃که چه چیز به صلاح من است!
🍃ای روزی دهنده بی منت
🍃ما را به سمت درهای گشوده از رحمتت هدایت کن…
🍃تا بهترینها نصیب تک تکمان گردد
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن طلوع خورشید
یعنی
فـرصتی دوبـاره که
خـدا بهت هدیه داده
فرصتی برای خندیدن
فرصتی برای مهر ورزیدن
فرصتی برای شـادی
فرصتی برای زنـدگی
پس توکل کن بر خودش
و یک روز جـدیـد رو
به بهترین شکل آغاز کن
💗صبحتون پر از عـشق و آرامش💗
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆باغى از باغهاى بهشت
حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد:
در خراسان مكانى است بسيار ارزشمند، زمانى فرا مى رسد كه آنجا تا هنگام دميده شدن ((صور)) و بر پاى قيامت ، محل رفت و آمد فرشتگان خواهد شد.
پيوسته دسته اى از فرشتگان در آنجا فرود مى آيند و دسته اى به سوى آسمانها پر مى كشند.
از حضرت سؤ ال شد:
اين مكان در كجا واقع است ؟
فرمود:
در سرزمين طوس (مشهد) است ، به خدا قسم ! آنجا باغى از باغهاى بهشت است .
هر كس در آن مكان مرا خالصانه زيارت كند، همانند كسى است كه رسول خدا را زيارت نموده .
خداوند به خاطر اين زيارت او، ثواب هزار حج ، و هزار عمره پذيرفته شده به او عطا مى كند.
من و پدرانم در قيامت از او شفاعت خواهيم كرد.
📚بحار: ج 102، ص 31.
✾📚 @Dastan 📚✾