🌷 #هر_با_شهدا_🌷
#احمد #احمد #رضا....
🌷شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. صبح با آب دجله چای درست کرده نوشیدیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتیمتر مستقر کرد در حال نشسته و تکیه زده مشغول استراحت و منظر صدور فرمان حمله بودیم. هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچهها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت میکردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود بهطوری که هر لحظه یک خمپاره داخل کانال یا روی لبههای آن منفجر شده چند نفر....
🌷چند نفر از بچهها شهید و مجروح میشدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب میرفتم که خمپارهای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. گفتم: آنقدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بیسیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباسهایش غرق خون است و ترکشی به سینهاش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالیکه دستانم از شدت ناراحتی میلرزید گوشی بیسیم را که مستمر میگفت: «رضا، رضا، احمد» برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.»
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی
#راوی: سردار محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس
✾📚 @Dastan 📚✾
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ هدف حاجقاسم چی بود❌
⛔️چه چیزی برای حاجی خیلی مهم بود⁉️
🖤چندداستان جالب از حاجقاسم ❤️
(توسط: مرتضی کهرمی )
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
#داستان_آموزنده
🔆ابوخثيمه
سال نهم هجرت بود، پيامبر (صلى الله عليه و آله )، مسلمانان را براى يك جنگ بسيار سخت يعنى جنگ تبوك (جنگ با روميان ) آماده مى ساخت ، هوا گرم بود، آذوقه كم بود، راه مدينه تا شام دور بود، دشمن ، قوى بود، در چنين شرائطى فرمان حركت به سوى روم صادر گرديد.
مسلمانان به حركت درآمدند، چند نفر منافق ، در اين جنگ ، شركت نكردند.
ولى يك نفر از مسلمانان بنام ابوخثيمه ، در پرتگاه بود، هنوز تصميم براى شركت در جنگ نگرفته بود، نزد همسران زيبايش كنار سايبانهاى خنك آمد، از يكسو غذا آماده ، و از يكسو همسران در خدمت و...
ناگهان برقى درقلبش تابيد، و گفت : از انصاف دور است كه من در اين جا زير سايبان خنك كنار همسران زيبا باشم ، ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در گرماى سوزان در بيابان در حركت باشد. بى درنگ برخاست به همسران خود گفت : به خدا سوگند ديگر يك كلمه با شما سخن نمى گويم ، اين سخن را گفت و زاد و توشه سفر را برداشت و بر شتر سوار شده و به سوى جبهه حركت كرد، همسرانش هرچه خواستند با او سخن بگويند، يك كلمه نگفت ، و حركت كرد تا خود را در بيابان به لشكر اسلام رساند.
مسلمانان ديدند سوارى كنار جاده مى آيد، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اى سوار، ابوخثيمه باشى بهتر است .
وقتى سوار، نزديك شد، ديدند: ابوخثيمه است ، شتر را بر زمين خواباند و به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رسيد و سلام كرد و جريان خود را بازگو نمود، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به او خوش آمد گفت و برايش دعا كرد آيه 117 سوره توبه در شان او نازل شد، كه خود را در پرتگاه نجات داده و با تصميم آهنين ، حق را برگزيده و كششهاى شيطان را قطع كرده است (1) و در حقيقت اين آيه يك تقديرنامه اى بود براى يك فرد مسلمان قاطع كه درپرتگاهها، خود را نجات مى دهد، و قلبش را كه متزلزل شده بود، استوار نمود. خدا مارو هم کمک کنه تا بتونیم تصمیمات درست و بموقع بگیریم ...
📚استاد محمد مهدی اشتهاردی
داستان هایی از چهارده معصوم ع
1- اقتباس از مجمع البيان ج 5 ص 79 (ذيل آيه 117 سوره توبه )..
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#پندانه
#زشتی_و_زیبایی
✨روزی، آدم نادانی كه صورت زیبایی داشت، به « افلاطون» كه مردی دانشمند بود، گفت: ” ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی”.
افلاطون گفت: « عیبی كه بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه كه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود كه گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی.
بدان كه قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعد از آن سعی كردم وجودم را پر از خوبی و دانش كنم تا دو زشتی در یك جا جمع نشود.
تو مردی زیبارو هستی، اما سعی كن با رفتار و كارهای زشت خود، این زیبایی رابه زشتی تبدیل نكنی”.
✾📚 @Dastan 📚✾
.
🔷 آیت الحق شیخ محمدجواد انصاری همدانی 🔶
یکی از ارادتمندان ایشان به نام سیدعباس نقل کرده:
یک روز با همسرم مشاجره لفظی پیدا کردم و چون عصبانی بودم، یک سیلی محکم به صورت او زدم!!
ولی بلافاصله پشیمان و ناراحت شدم. پیش خود گفتم: برای این که دلم آرام بگیرد به مدرسه علمیه آخوند بروم، چون طرف عصر بود و طلبه ها دور هم جمع بودند، در کنار آن ها بنشینم تا از صفای آن ها دلم آرام بگیرد.
در مسیر راه که می رفتم، گذرم از کنار خانه حضرت آیت اللّه انصاری افتاد. پیش خود گفتم: بهتر است اول نزد آیت اللّه انصاری جهت عرض سلام بروم.
وقتی اجازه خواستم و خدمت آقا رسیدم، سلام کردم. آقا پس از جواب سلام، بلافاصله فرمودند: سید عباس! می شد که زنت را نزنی و دیگر نیاز نبود دنبال جایی بگردی که دلت آرام گیرد! سید عباس می گوید: وقتی این حرف را فرمود، من از خجالت خیس عرق شدم...
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
جملاتی کوچک با مفاهیم بزرگ
👌آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
👌اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر میبرید.
👌یک نكته را هرگز فراموش نكنيد:
لطف مکرّر، حقّ مسلّم میگردد!
پس به اندازه لطف کنيد...
👌قدر لحظهها را بدانيد!
زمانی میرسد که دیگر شما نمیتوانید بگوئید جبران میکنم.
👌از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟
چون سعی میکند با دروغهای پیدرپی، شما را قانع كند!
👌غصّههایتان را با قاف بنویسيد تا هرگز باورشان نکنيد!
انگار فقط قصّه است و بس...
👌هیچ بوسهای جای زخمزبان را خوب نمیکند!
پس مراقب گفتارتان باشيد...
👌جادّهی زندگی نبايد صاف و هموار باشد وگرنه خوابمان میبرد!
دستاندازها نعمت بزرگی هستند...
👌و نکتهی آخر :
هیچوقت فراموش نكنيد كه :
" دنيا تكرار نمیشود . . .پس زندگی کنید
✾📚 @Dastan 📚✾
🪐🌓خدای مهربانم....
شاهدی که راضیم به رضایت ،
🌼تسلیم خواسته ی توام ،
💐من آنی را میخواهم که تو به آن رضا هستی،
نه آنی که خود خواهم.
🎍ایمان دارم مطلوب تو ، بهترین خواهد بود
فقط از تو یک صبر طلب میکنم
🌹صبری که در سایه آن به منزل آرامش برسم .
دلم به مهربانیت قرص است
🌸به تمام آن لحظات آخری ، که تو به داد دلم
رسیدی و نامش را شانس گذاشتم .
برس به داد دل این مضطر تنها
مهربانم ,🙏
⚘⚘⚘
#شب_بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
😳🔴چیجوری اعتماد به نفسش اینقدر عالیه و با همه اینقدر قشنگ ارتباط برقرار میکنه⁉️
😭 پس چرا من تا دو تا کلمه حرف میخوام تو جمع بزنم کلمه کم میارم و استرس میگیرم⁉️
😍تا اینکه با این مجموعه 600 هزار نفره و عالی آشنا شدم با کلی تکنیک ارتباط موثر و اعتماد به نفس #رایگان
✅ تا پاک نشده و از دستش ندادی بزن رو لینک زیر و وارد شو👇
https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام
صبح زیباتون بخیر
براتون صبحی دلنشین
روزی خوب و بی نظیر،
پراز خیر و برکت
و نگاه لطف خدا
وهزاران آرزوی زیبا همراه
با موفقیت و سربلندی آرزومندم
🌷شروع روز تون عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
حضرت موسى به خداوند عرض كرد:
كدام يك از بندگانت نزد تو محبوب تر است ؟
خداوند فرمود:
آن كس كه مرا ياد كند و فراموشم نكند.
موسى عرض كرد: كداميك در قضاوت برتر از ديگران است ؟
خداوند فرمود:
آن كس كه به حق قضاوت كند و از نفس پيروى ننمايد.
موسى عرض كرد:
كداميك از بندگانت دانشمندتر است ؟
خداوند فرمود:
آن كس كه علم ديگران را بر علم خود بيفزايد، ممكن است در اين وقت به سخنى برخورد كه سبب هدايت او گردد و از هلاكت باز دارد...
📚بحار : ج 13، ص 281.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 زن بدکاره و عنایت رسول خدا صلی الله علیه و آله
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
مولای من ! چگونه در آتش آرام گیرم در حالی که همه امید من عفو و گذشت توست ، عفو و گذشتی که به طور مکرّر در قرآن مجید به گناهکاران پشیمان وعده داده ای ؟
پروردگارا ! چه بسیار تهی دستان و بیچارگانی که به مردمان دل بستند و به عطا و عفو و گذشت آنان امیدوار شدند و دست خالی و محروم نماندند ، چه رسد به کسی که دل به تو بندد و به گذشت و عفو و عطای تو امیدوار شود .
عطار در کتاب « الهی نامه » روایت می کند : زنی آوازه خوان و اهل فسق و فجور در مکه اقامت داشت که در مجالس لهو و لعب شرکت می کرد و با آواز و رقص و پایکوبی مجالس لهو و لعب را گرم نگاه می داشت .
پس از سالیانی از هجرت پیامبر ، بازارش به خاطر این که از جمال افتاده بود و از آوازه خوانی و مطربی وامانده بود کساد شد و به فقر و فاقه و تهی دستی افتاد ، از شدت پریشانی و اضطرار به مدینه آمد و به محضر پیامبر رحمت مشرف شد ....
حضرت فرمود : برای چه هدفی به مدینه آمده ای ، به هدف تجارت آخرتی یا تجارت دنیایی ؟
عرضه داشت : نه برای آن آمده ام نه برای این ، بلکه چون وصف جود و سخاوت و عطا و کرمت را شنیده بودم با امید به تو به این شهر آمدم ؟
پیامبر از بیان او شاد شد و ردای مبارکش را به او بخشید و به اصحاب فرمود : هر یک به اندازه تمکن و توانایی چیزی به او ببخشند .
آری ، زنی بدکار به امید عطا و کرم و جود بنده ات پیامبر ، که مظهری از مظاهر کرم بی پایان توست ، به مدینه می آید و با عطایی سرشار و فراوان برمی گردد ، مگر ممکن است من امید به عفو و گذشت و لطف و احسان تو داشته باشم و از درگاهت مأیوس و دست خالی برگردم ؟!
📚منبع: کتاب عبرت آموز: مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾