eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
همه‌چیز برای کسی که می‌داند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق می‌افتد... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل هرجا که باشد 🌸هیچ کسی را از 🌸بوی خوشش ... 🌸بی نصیب نمی کند.. 🌸عطر مهربانیهایتان جاودان 🌸لحظه هاتون چون گل زیبا صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆وصى حضرت داود (علیه السلام ) در حديث آمده : دو نفر مرد براى شكايت به حضور حضرت داود و پيامبر آمدند تا آنحضرت درباره شكايت آنها قضاوت كند. يكى از آنها گفت : چند درخت مو داشتم ، گوسفندان اين آقا (اشاره به ديگرى ) آمده و درختها را چريده اند. خداوند به حضرت داود (علیه السلام ) وحى كرد: فرزندان خود را به دور خود جمع كن ، هر كدام از آنها در اين مورد قضاوت صحيح كرد، او وصى تو بعد از تو است . حضرت داود (ع ) فرزندان خود را جمع كرد، آنگاه آن دو نفر شاكى ، قصه خود را گفتند، در ميان فرزندان ، سليمان به صاحب باغ مو گفت : گوسفندان اين مرد چه وقت به باغ مو تو آمدند؟. او عرض كرد: شبانه آمدند. سليمان گفت : اى صاحب گوسفند، قضاوت كردم به اينكه بچه ها و پشمهاى امسال گوسفندان تو مال صاحب باغ است . داود (علیه السلام ) به سليمان فرمود: چرا قضاوت تو براساس سنجش قيمت نبود، با توجه به اينكه علماى بنى اسرائيل ، سنجش قيمت كرده و گفته اند، قيمت درختهاى مو، همسان قيمت گوسفندان است (بنابراين صاحب باغ بايد گوسفندان را عوض موهاى از دست رفته اش بردارد). سليمان (علیه السلام ) گفت : درختهاى مو از ريشه ، نابود نشده اند، بلكه گوسفندان ، ميوه و برگهاى آنها را خورده اند، و اين ميوه و برگها در سال بعد عود مى كنند (بنابراين صاحب گوسفند، ضامن بچه ها و پشمهاى يكساله گوسفندانش ‍ مى باشد). خداوند به حضرت داود (علیه السلام ) وحى كرد كه قضاوت سليمان (ع ) درست است . به اين ترتيب : سليمان در ميان فرزندان داود (ع ) به عنوان وصى و جانشين آنحضرت شناخته شد - بايد توجه داشت كه قبل از آمدن دو نفر مذكور نزد داود (علیه السلام ) خداوند به داود، وحى كرده بود كه وصى خود را برگزين . نظر به اينكه حضرت داود (علیه السلام ) چند فرزند داشت و مادران آنها يكى نبودند، اگر داود (ع ) سليمان را انتخاب مى كرد، نزاع مى شد، ولى با وحى خداوند به ترتيب فوق ، نزاعى پيش نيامد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
‍ ✅ماجرای معروف و عجیب خواب آیت الله العظمی مرعشی نجفی و شعر استاد شهریار (علی ای همای رحمت) 🔹از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل شده است: 🔻شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و مولا امیرالمؤمنین با جمعی حضور دارند. 🔹حضرت فرمودند: 🔻شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید؛ آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. 🔹مولا فرمودند: شهریار ما کجاست ؟ 🔹شهریار آمد ، حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! 🔹و شهریار این شعر را خواند: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا که به مـا ســوا فـکـندی هـمـه سایـه هـمـا را 🔹ایشان فرمودند: 🔻وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار کیست؟ 🔹گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند 🔹گفتم: 🔻از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد ساعت شش صبح شهریار به خانه آیت الله مرعشی نجفی می رسد خادم از او نامش را می پرسد میگوید من سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار از تبریز آمده ام پس از کمی تعلل خدام او را می پذیرند؛ آیت الله مرعشی نجفی پس از دیدن شهریار می گویند این همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(علیه السلام) دیده ام. 🔹آیت الله مرعشی می پرسند: این شعر (( علی ای همای رحمت )) را کِی ساخته ای؟ 🔹شهریار با حالت تعجب سؤال می کنند که شما از کجا خبر دارید! که من این شعر را ساخته ام؟ 🔹چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام. ولی من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام! آنگاه آیت الله مرعشی سری تکان می دهد ومی گوید می دانم ولی تو ای: "شهریار شعرت را بخوان!" و او متحیر و حیران می خواند: وشهریار همان شعر بالا را می خواند. 🔹مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: 🔻چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید. 🔹شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: 🔻من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم. تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام. 🔹آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: 🔻وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت , معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام. 🔹 ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: 🔻یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆آنها على را با عثمان اشتباه گرفتند مؤ لف گويد: عجب فكر خامى در سر امثال زبير بود كه حضرت على عليه السلام را با مثل عثمان اشتباه نموده اند! اميرالمؤمنين عليه السلام همان عدالت گسترى است كه مى فرمود: بخدا سوگند اگر تمام شب را بر روى خارهاى (نوك تيز) بوته خار سعدان به سر برم و در ميان زنجيرها كشيده شوم ، نزد من محبوبتر از اين است كه با غصب دنياى مردم و ظلم به آنها بر خدا و رسول او صلى الله عليه وآله وسلم وارد شوم . چگونه ظلم كنم براى نفسى كه اركان آن پر شتاب به سوى نابودى مى رود و در ميان خاك ، مدتهاى طولانى خواهد آرميد. به خدا قسم عقيل (برادر نابينا و بزرگ حضرت على عليه السلام ) را ديدم كه آنقدر فقر بر او فشار آورده بود كه از من تقاضاى ده سير گندم بيت المال (بيش از حق خود را) داشت ، اطفال او را ديدم با موهاى پريشان ، صورتهاى غبار آلوده كه گويا با نيل سياه شده بود. براى اين منظور بسيار نزد من آمد و سفارش ‍ كرد، به سخنانش گوش دادم ، او گمان كرد من دين خود را خواهم فروخت و راه خود را كنار زده به دنبال او خواهم رفت . آهنى را گداختم و آنرا نزديك بدن او بردم (فقط نزديك ، بدون برخورد با او) تا عبرت بگيرد كه ناگاه ناله اى از درد كشيد كه نزديك بود آتش گيرد، به او گفتم : مادران بر تو بگريند اى عقيل ! تو از آتشى كه انسانى براى بازيچه خود آنرا گداخته ناله مى كنى ولى مرا به طرف آتشى كه خداوند جبار براى خشم خود برافروخته مى كشى ؟ تو از آن آتشى مى نالى ، من از شعله جهنم ننالم ؟! 📚نهج البلاغه ، خطبه 215 فيض الاسلام . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌اگر کرم کوچک ابریشمی میتونه بعد مدتی از یک خزنده به پروانه‌ای زیبا تبدیل بشه و پرواز کنه، فقط یک معنی میتونه داشته باشه و اون این هست که در دنیایی که خداوند پادشاهی میکنه ، هیچ چیز غیر ممکن نیست. 💚این پیام خدا برای ماست. ممکنه شرایط سخت باشه و به نظر برسه در مشکلاتت گیر افتادی و در حال نابودی هستی، اما اگر به خداوند اعتماد کنی و با قوانین خدا حرکت کنی، مطمئن باش روزی از پیله‌ی مشکلات خارج میشی در حالی که میتونی تا خودِ خدا پرواز کنی. 💚 💌ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ 💚قوّت [و نيرويى] جز از ناحيه‌ی خدا نيست سوره کهف 39🪴 ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷 🌷 .... 🌷عملیات فتح المبین با جنگ و گریز ادامه داشت. گاهی عراقی‌ها جلو می‌آمدند و مواضع از دست داده را می‌گرفتند و گاهی ما حمله می‌کردیم و آن‌ها را عقب می‌زدیم. محمود انجم‌شعاع که مسئول واحد تخریب تیپ ثارالله بود، همراه با عده‌ای دیگر با نفربر به طرف خط پدافندی خودی می‌آمد. عراقی‌ها خط را گرفته بودند؛ محمود و بقیه این را نمی‌دانستند. 🌷نفربر آهسته حرکت می‌کرد. گروهی با تکان دادن دست، آن‌ها را به جلو رفتن تشویق می‌کردند. بچه‌ها تصور کردند آن‌ها نیروی خودی هستند. نفربر توقف کرد. همین که پایین پریدند، عراقی‌ها تیراندازی کردند. بچه‌ها پناه گرفتند و به تیراندازی دشمن پاسخ دادند؛ محمود همان‌جا تیر خورد و شهید شد. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید محمود انجم‌شعاع : رزمنده دلاور حمید محمودزاده منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥داستان پناه بردن سگ‌ رانده شده به حرم امام رضا(علیه السلام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆گفتار سازنده ابن عباس هنگام مرگ عبدالله بن عباس از مفسرين و فقهاء و محدثين عاليمقام است كه نوعا علماى سنى و شيعه از قديم و نديم از او به بزرگى و علم و ايمان ياد مى كنند، او پسر عموى پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و على (علیه السلام) است و معروف به ابن عباس مى باشد. از گفتنيها در زندگى اين رادمردانى كه در ماجراى جنگ عبدالله بن زبير با عبدالملك ، خود را كنار كشيد و به كمك جمعى از شيعيان كوفه به طائف رفت و در آنجا مريض شد و دار دنيا را وداع كرد. مردى از اهل طائف مى گويد: هنگامى كه ابن عباس در بستر بيمارى بود، به عيادت او رفتيم او بيهوش بود، او را به صحن حياط آوردند، وقتى كه به هوش آمد گفت : دوستم رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: كه دو بار هجرت خواهم كرد: يكبار با پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) از مكه به مدينه ، و بار ديگر با على (علیه السلام ) از مدينه به كوفه ، و فرمود يكبار غرق خواهم شد، به خارش بدن مبتلا شدم ، مرا براى اينكه خوب بشوم به دريا افكندند كه نزديك بود خفه گردم و به من فرمود:از پنج گروه بيزارى جويم : 1- از ناكثين (بيعت شكنان ) يعنى اصحاب جمل 2- از قاسطين (معاويه و پيروانش ) 3- از خوارج يعنى نهروانيان 4- از قدريه كه همچون مسيحيان منكر قدر بودند (و قائل بودند كه خداوند همه چيز را در اختيار بشر گذارده و به اصطلاح مفوضه بودند خلاف جبريه ) 5- از مرحبئه آنها كه گفتند نبايد در ايمان ديگران اظهار نظر كرد، چرا كه جز خدا احدى اطلاع به ايمان كسى ندارد، سپس گفت : خدايا زنده ام بر آن عقيده اى كه على (علیه السلام ) زنده بود و ميميرم بر آن عقيده اى كه على (علیه السلام ) از دنيا رفت ، پس از اين سخن جان سپرد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از سیدمحسن
‼️‼️مانتو و عباهای دُرسان مختص همه بانوهایی که دغدغه لباس پوشیده و زیبا دارن👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345 😌بیاین که میخوام کانال اصلیش رو بهتون معرفی کنم 🔴انواع مانتوی پوشیده و عبا و 🔴مستقیم از تولیدی با ضمانت مرجوع و تعویض 😱 و مناسبترین قیمت به دلیل 🛍فروشگاه حضوری تهران و کرج اگه استایل شیک و پوشیده میخوای بزن رو لینک♨️ https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
🔆شما قصد شورش داريد نه عمره دو روز بعد وقتى خبر نارضايتى عايشه از حضرت امير عليه السلام و بهانه كردن خون عثمان را براى شورش بر حضرت على عليه السلام ، به گوش طلحة و زبير رسيد و اينكه عايشه مردم را براى خونخواهى عثمان تحريك مى كند و عده اى از عمال عثمان نيز اموال مسلمانان را برداشتند و براى موفقيت اين شورش با خود به مكه آورده اند، آنان دو موقعيت را مغتنم شمردند و تصميم گرفتند به ناراضيان ملحق شوند و براى توجيه سفر ناگهانى خود به نزد حضرت امير عليه السلام در خلوت آمدند گفتند: يا اميرالمؤمنين مدتى است كه توفيق انجام عمره را پيدا نكرده ايم ، اجازه بده براى انجام عمره به مكه رويم . حضرت فرمود: بخدا سوگند تصميم عمره نداريد، بلكه تصميم حيله و مكر داريد و مى خواهيد به بصره (پايگاه اصلى ايشان كه بعدا در آن مستقر شدند) برويد. آن دو گفتند: خدايا آمرزش تو را خواستاريم ، ما هدفى جز عمره نداريم ، حضرت فرمود: به خداوند عظيم سوگند ياد كنيد كه در كار مسلمانان فساد نكنيد و بيعتى را كه با من كرده ايد نشكنيد و دنبال فتنه و آشوب نباشيد، آن دو در زبان پذيرفتند و سوگندهاى شديد و غليظ ياد كردند، و چون بيرون رفتند به ابن عباس برخورد كردند، از آنها پرسيد: آيا حضرت به شما اجازه داد؟ گفتند: آرى ، و چون به نزد حضرت آمد حضرت به او فرمود: اى پسر عباس ، خبر دارى ؟ گفت : طلحة و زبير را ديدم ، حضرت فرمود: از من اجازه خواستند به عمره روند، من بعد از گرفتن سوگندهاى محكم بر اينكه مكر و حيله نكنند و پيمان شكنى ننمايند و فسادى بر پا نكنند، به آنها اجازه دادم ، بخدا سوگند اى پسر عباس من مى دانم كه اينها جز آشوب گرى تصميمى ندارند، گويا (مى بينم ) آن دو را كه به مكه رفته اند تا براى جنگ با من تلاش كنند همانا آن خائن فاجر يعلى بن منبه (استاندار عثمان در يمن ) اموال عراق و فارس را برده است تا در آن جهت خرج كند، و بزودى اين دو مرد در كار (حكومت من ) فساد مى كنند و خون پيروان و ياوران مرا مى ريزند. ابن عباس گفت : اى اميرالمؤمنين اگر شما اين را مى دانى ، چرا به آنها اجازه مى دهى ؟ چرا آنها را حبس نكردى و به زنجير نكشيدى تا شرّ آنها از مسلمانان كوتاه شود؟ حضرت فرمود: اى پسر عباس ، مى گوئى من به ستم پيشدستى كنم ، و بدى را قبل از نيكى مرتكب شوم ، و با گمان و تهمت كسى را مجازات نمايم و يا مردم را به كارى قبل از آنكه مرتكب شوند مؤ اخذه كنم ، نه بخدا سوگند، اگر چنين كنم نسبت به پيمانى كه خداوند در مورد عدالت از من گرفته است ، عدالت نكرده ام . اى پسر عباس ! من در حالى به آنها اجازه دادم كه مى دانم چه انجام خواهند داد ولى من به خداوند تكيه مى كنم بر عليه آن دو، بخدا سوگند كه آن دو را خواهم كشت و گمانشان را ناكام مى كنم و هرگز به آرزوى خويش ‍ نخواهند رسيد، و خداوند آنها را بخاطر ظلمى كه بر من مى دارند و پيمان شكنى كرده و بر من شورش مى كنند مجازات خواهد كرد. الجمل ، ص 88. 📚پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام، سيد محمد نجفى يزدى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 زندانیِ خود... ✍🏻 عین‌صاد ❞ كسى كه ضرورت زندگى را درك كرده، ضرورت حيات را درك كرده و مرگ را احساس كرده توبه و بازگشتِ حق را مى‌خواهد؛ «فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ يا أملي». انسان در اين حد ديگر آرزويى ندارد. ما بقى آرزوها كمرنگ و محو است. ديگر تمنائى ندارد، حتّى بهشت براى او كم است، كه بهشت گام اول اوست. اما اگر كسى مُرد و اگر كسى زندانى و قبرستان خودش شد و اگر كسى پاسدار قبرستان خودش شد، حتى رسول او را نمى‌تواند بيرون بكشد. «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ»؛ به آنهايى كه در قبرهاى خودشان پنهانند و در قبرستان‌ها نهفته هستند، نمى‌توانى چيزى برسانى، نمى‌توانى به گوششان چيزى بخوانی... «هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ‌»؛ اوست كه حيات دارد. او كسانى را زنده مى‌كند و كسانى را حيات مى‌دهد، كه از حياتشان بهره گرفته‌اند، نه اينكه در حياتشان، مرگ را خريده‌اند و با دست خودشان، خودشان را مردار كرده‌اند. 📚 | ص ۱۳۳ ✾📚 @Dastan 📚✾