eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 !🎋 🌷مدت مأموریتم در کردستان رو به اتمام بود و داشتم خودم را آماده برگشتن به تهران می‌کردم. وقتی علیرضا ناهیدی و دیگر مسئولین واحد ادوات از جریان باخبر شدند، قضیه را با حاج احمد در میان گذاشتند. گفته بودند: این چند نفر که در واحد خمپاره کار کرده و آموزش دیده‌اند، می‌خواهند تسویه کنند و بروند، شما صحبتی با آن‌ها بکنید، شاید منصرف شوند تا کار واحد ادوات سپاه مریوان لنگ نماند. در یکی از همان روزها، در منطقه “سروآباد ” مشغول کار روی یکی از خمپاره‌های روسی بودم که از دور، ماشین حاج احمد را دیدم. به سرعت به سمت ما می‌آمد. 🌷فکر کردم حاج احمد آمده گشتی بزند و بگذرد. لحظه‌ای بعد،‌ ماشینی کنار مقرمان نگه داشت و حاج احمد با سر و رویی خاک‌آلود از ماشین پیاده شد و به سمت واحد ما آمد. به سرعت جعبه مهماتی را که در زیر دستم بود، کنار گذاشتم و به پیشواز رفتم. بعد از سلام و احوالپرسی با همه بچه‌ها، رو به من کرد و گفت: برادر برقی، بچه‌های همشهری شما این‌قدر بی‌ معرفت نبودند که تا سه ماه‌‌شان تمام شد بروند و پیش ما نمانند. خودم را به آن راه زدم و با خنده گفتم: جریان چیه؟ با لحن گلایه‌‌آمیز گفت: شنیدم می‌خواهی از پیش ما بروی. سرم را پایین انداختم و گفتم: با اجازه شما. 🌷هنوز سرم را بلند نکرده بودم که با قاطعیت تمام گفت: تو خجالت نمی‌کشی؟ برای یک لحظه از این برخورد او جا خوردم و با تعجب پرسیدم: برای چی؟ گفت: از این که داری می‌روی. هرطور که بود می‌خواستم او را قانع کنم. گفتم: خب مدت مأموریت من تمام شده. به عنوان بسیجی سه ماهه آمده بودم و حالا که مدت مأموریت من تمام شده باید برگردم سر کلاس و درس. حاج احمد که به حرف‌هایم گوش داده بود به آرامی و با همان قاطعیت گفت: با همه این حرف‌ها باید بمانید به شما نیاز هست. از این.... 🌷از این بایدِ حاج احمد ترسیدم و با تعجب پرسیدم: چرا؟ به آرامی دستش را دراز کرد، شانه‌ام را گرفت، محکم فشار داد و گفت: چرا نداره برادر من؟ در این سه ماهه حداقل هزار گلوله خمپاره زدی. حالا قیمت هر گلوله دانه‌ای چند برای ما تمام می‌شود بماند. از این هزار تا هم کم کم نهصد تا را به هدف نزدی. این‌قدر چپ و راست هدف زدی تا فوت و فن کار را یاد گرفتی. حالا خودت بگو و قضاوت کن تا یکی دیگر بیاید و بشود مثل تو. لااقل باید هزار تا گلوله خمپاره دیگر را حیف و میل کند. 🌷ساکت شد و بعد ادامه داد: برادر جان به خاطر این‌ها هم که شده در جبهه‌ بمان و خدمت کن. با این صحبت‌ها یک لحظه شرمنده مرام پدرگونه و برادرانه این فرمانده دلاور شدم و با خجالت گفتم: برادر احمد شما اجازه مرا از آموزش و پرورش ساوه بگیرید، من تا آخر در خدمت شما هستم. حرفم که تمام شد لبخندی زد و دستم را محکم در میان دستش فشرد و با خوشحالی گذشت. 🌹خاطره ای به یاد سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان : رزمنده دلاور عباس برقی منبع: سایت مشرق نیوز ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi
👌 چهار گام موفقیت: ✔️اولین گام موفقیت این است که، بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی! ✔️دومین گام موفقیت این است که، بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی! ✔️سومین گام موفقیت این است که، بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی! ✔️آخرین گام موفقیت این است که، بتوانی به شیوه خودت موفق شوی! ‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب 📍قسمت چهاردهم 📚 عنوان: امر به تقوا در خطبه‌های نماز جمعه 📖 تفسیر سوره جمعه ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت شیخ هادی تألُّهی 🔹 آیت الله محمد هادی تالهی همدانی، سال ۱۲۷۹ در خانواده‌ای مذهبی در منطقه تاریخی جولان این شهر به دنیا آمد. پدرش آیت‌الله شیخ مرتضی تألهی از سالکان پر آوازه بود و به لطف این انتساب، شیخ محمد هادی از همان ابتدای نوجوانی توانست در محضر بزرگان زمان کسب فیض کند. 🔸بعد‌ها مدرسه زنگنه همدان مرکز تحقیق و تدریس وی شد و آثار گرانبهایی از جمله حواشی بر قواعد انصاری، حواشی به متاجر شیخ، شرحی بر مجموعه حاج ملا هادی سبزواری، رساله‌ای در معرفت نفس، رساله‌ای در برکات و مشتبهات قرآن مجید و چندین کتب ارزشمند دیگر را تألیف کرد. 🔹این عالم بزرگوار از فعالان انقلابی همدان و یار و همراه آیت الله مدنی بود و در هدایت مردم همدان به سمت ارزش‌‌های انقلاب نقش تاثیرگذاری داشت. 🔸پسر بزرگ ایشان، دست نوشته‌‌های وی را در مجموعه‌‌ای ۹ جلدی به نام هادی گردآوری کرده است. همچنین حسین ایزدی در کتابی به نام محرم راز زندگی او را توصیف کرده است. ایشان در ۲۶ آذر سال ۱۳۷۵ درگذشت، اما برکات وجودیش برای اهل زمین پایان نگرفت. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پاداش مرحوم آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى روزى مرحوم آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى در كربلا از خانه به عزم حرم بيرون آمد و در آن روزها خيال سفرى داشت ، در بين راه شخصى (بدو) برخورد و سؤ الى كرد. پس وجه قليلى كه همراه داشت و غيره از او همراه و در منزل چيزى نداشت به او داد. و پس از زيارت از حرم بيرون آمد و در صحن در ايوان حجره قبلى متصل به سمت غربى نشست . پس سيدى از كفشدارى بيرون آمد و ميل به سمت ايشان كرد. و چون نزديك شد، بعد از سلام بدون سؤ ال و جواب و شناختن سابق چيزى (كه ) در مشت خود داشت ، در دست ايشان گذاشت و رفت . ديگر او را نديد و پيش از آن هم هرگز نديده بود. و آن وجه مقدار كفايت سفرشان بود كه در نظر داشتند. 🔸صاحبدلان ، ج 2، ص 65. @jaarchi_sistan 📣 کانال بزرگ استان سیستان‌وبلوچستان👆
📌 وفات ابوحامد محمد غزالی 🔹ابوحامد امام محمد غزالی، در سال ۴۵۰ه-ق در طوس به دنیا آمد. در مدت کمی بر اثر ذکاوت فطری، مقدمات را فرا گرفت و سپس عازم نیشابور شد و در حوزه درس امام الحَرَمین جُوِینی مراتب کمال را پیمود. 🔸وی در سال ۴۸۰ ق و در ۳۰ سالگی به مدرسه نظامیه بغداد که از پر اهمیت‌ترین حوزه‌های درسی آن زمان بود، رفت و به صدها تن از فضلا درس می‌گفت. پس از مدتی که آوازه‌اش همه جا را فرا گرفته بود، بر اثر تحول عظیم روحی درس و بحث و مقام را رها کرد و عُزلت گزید و پس از مدتی از بغداد هجرت کرد. 🔹ایشان سپس راهی حجاز، شام و بیت المقدس گردید و دیگر به بغداد نرفت. وی سرانجام به طوس رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و طریقت صوفیه را برگزید. 🔸امام محمد غزالی دارای تالیفات فراوانی می باشد از جمله: «احیاءُ علوم الدین»، «کیمیای سعادت»، «تفسیرُ القرآن»، «الاقتِصاد و المُسْتَصْغی». غزالی سرانجام در ۱۴ جمادی الثانی سال ۵۰۵ ق در ۵۵ سالگی در طوس درگذشت.
📌 درگذشت سید اسماعیل اصفیائی 🔹آیت اللَّه سید اسماعیل اصفیایی، در سال ۱۲۸۹ ش در آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود. وی پس از طی دروس مقدمات و سطح، وارد حوزه علمیه تبریز شد و در درس استادان نامدار آن حوزه همچون سید مرتضی خسروشاهی بهره ای وافر برد تا آن که خود یکی از مدرسان ماهر حوزه تبریز گشت. یکی از فرزندان ایشان، مرحوم استاد فاطمی نیا هستند. 🔸او از آن پس به درس و بحث و ارشاد مردم همت گماشت و با تلاش عالی خود، مسجد و مدرسه تاریخی سید حمزه تبریز را که به ویرانه ای تبدیل شده بود احیا کرد و آن را به محلی برای ترویج دین و اسکان طلاب تبدیل نمود. 🔹ایشان پس از عمری تلاش و فعالیت های مذهبی و اجتماعی در تبریز و خدمت به مردم آن شهر، راهی شهرستان قم شد تا با استفاده از انفاس قدسی عارفانِ آن تربت پاک، تزکیه نفسِ خویش را به اکمال برساند. با این حال از تدریس، تألیف و تفسیر غافل نماند. 🔸از بدو ورود به قم، با عشقی سرشار به فقه آل محمد (ص)، تلاش خود را در این زمینه ها دو چندان کرد. سرانجام پس از سال ها کوشش در جهت ترویج و تبلیغ دین و تزکیه و تهذیب نفس در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۶۸ دار فانی را وداع گفت. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پادشـاهی، ✍️پسـرش را به ادیـبی سـپرد و گفت: «این فرزنـد توست. تربیت چنـان کن که یکی از فرزنـدان خود.» گفت: «فرمـان بردارم.» سالی بر او سـعی کرد، ولی به جایی نرسـید و فرزندان ادیب، به فضل و بلاغت رسیدند. پادشاه، دانشمند را بازخواست کرد و گفـت: «خلـف وعـده کردي و شـرط وفـا را به جـا نیـاوردي.» گفت: «اي پادشـاه! تربیت، یکسـان است، ولی اسـتعداد، متفاوت.» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ یمن طلــــــــــــوعــے تازه آرزو میڪنم هرچہ صفاے دل سلامت تن لبخند عشق پاڪ و اجابت دعاست از آن شما مهربان باشد سلام صبحتون بخیر ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍ ✾📚 @Dastan 📚✾
محدث نبيل ، سيد نعمة الله جزايرى در كتاب ((الانوارالنعمانيه )) حكايت كرده كه مرحوم مقدس اردبيلى (اعلى الله مقامه ) در سال گرانى تقسيم مى كرد با فقرا آن چه داشت از اطعمه ، و مى گذاشت براى خود مثل يكى از ايشان . پس يكى از سال هاى گرانى چنين كرد عيالش در خشم شده و گفت : مرا و فرزندان مرا در چنين سال وا گذاشتى كه از مردم سؤ ال كنيم ؟! پس او را گذاشت و رفت به مسجد كوفه براى اعتكاف . چون روز دوم شد مردى به در خانه آمد و با او بود چند بار گندم پاك و پاكيزه ، و آرد نرم نيكو. پس گفت كه : اين را فرستاده براى شما صاحب منزل و او معتكف است در مسجد كوفه . چون مقدس برگشت از اعتكاف ، زنش به او گفت : طعامى كه فرستادى با اعرابى طعام نيكويى بود! پس حمد الهى به جاى آورد. و او را از آن طعام خبرى نبود 🔸كلمه طيبه ، ص 270. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كيفر يونس به خاطر ترك اولى ، و علت نجات او يكى از پيامبران ، حضرت يونس (علیه السلام ) نام داشت وى در شهر نينوى (كه در سرزمين عراق نزديك موصل يا در اطراف كوفه نزديك كربلا واقع شده بود) به پيامبرى رسيد تا مردم آنجا را كه بيش از صد هزار نفر بودند به سوى خدا و برنامه دينى دعوت كند. او 33 سال به تبليغ و ارشاد مردم پرداخت ، ولى آنها به او ايمان نياوردند و تنها دو نفر يكى عابد بنام مليخ و ديگرى عالم بنام روبيل به او ايمان آوردند ولى بقيه به روش بت پرستى خود ادامه دادند. يونس تصميم گرفت آنها را نفرين كند، و بقول بعضى طبق پيشنهاد عابد، اين تصميم را گرفت و براى آنها نفرين كرد، و به او وحى شد كه در فلان زمان عذاب الهى فرا مى رسد، هنگامى كه موعد عذاب نزديك شد يونس همراه مرد عابد در حالى كه خشمگين بود از ميان آنها بيرون رفت و به ساحل دريا رسيد و در آنجا يك كشتى پر از جمعيت و بار را مشاهده نمود و از آنها خواهش كرد كه او را نيز همراه خود ببرند. اگر يونس در ميان قوم خود تا آخرين لحظات قبل از نزول عذاب باقى مى ماند و تحمّل مى كرد بهتر بود، ولى ترك اولى نمود و در كار خود عجله كرد و از ميان قوم خود بيرون آمد، سوار بر كشتى و از آن سرزمين دور مى شد ناگاه ماهى عظيم (نهنگ ) سر راه كشتى را گرفت ، دهان باز كرد و گوئى غذائى مى خواست ، سرنشينان مجبور شدند از طريق قرعه ، شخصى را تعيين كرده و از كشى به دريا بيندازند، سه بار قرع زدند به نام يونس آمد، يونس را به دريا افكندند، نهنگ او را بلعيد، در حالى كه مستحق ملامت بود، چنانكه در آيه 142 صافات مى خوانيم : فالتقمه الحوت و هو مليم : ماهى عظيم او را بلعيد در حالى كه مستحق ملامت بود. يونس در درون تاريكيهاى دريا و درون نهنگ و تاريكى شب ، قرار گرفت ولى به ياد خدا بود و مكرر مى گفت : لا اله الاّ سبحانك انّى كنت من الظّالمين اى خدا، معبودى يكتا جز تو نيست ، تو از هر عيب و نقصى منزه هستى و من از ستمگران هستم (انبياء - 87). سرانجام خداوند دعاى او را به استجابت رسانيد، و توبه او را پذيرفت و به نهنگ فرمان داد تا يونس را كنار دريا آورده و او را به بيرون اندازد، و او فرمان خدا را اجرا نمود. آرى يونس حقيقتا توبه كرد و تسبيح خدا گفت و اقرار به گناه خود نمود تا نجات يافت ، و در غير اين صورت ، همچنان در شكم ماهى مى ماند، چنانكه در آيه 143 و 144 سوره صافّات مى خوانيم : فلولا انّه كان من المسبّحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون . و اگر او از تسبيح كنندگان نبود تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب 📍قسمت پانزدهم 📚 عنوان: نماز جمعه قوام جامعه است 📖 تفسیر سوره جمعه