eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆نصيحت زاهد گرمى هواى تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت مى تابيد، در اين حال مردى به نام محمد بن منكدر كه خود را از زهاد و عباد و تارك دنيا مى دانست تصادفا به نواحى بيرون مدينه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامى افتاد كه معلوم بود در اين وقت ، براى سركشى و رسيدگى به مزارع خود بيرون آمده و به واسطه فربهى و خستگى به كمك چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهاى خود او هستند، راه مى رود. با خود انديشيد: اين مرد كيست كه در اين هواى گرم ، خود را به دنيا مشغول ساخته است ؟! نزديكتر شد، عجب ! اين مرد محمد بن على بن الحسين (امام باقر) است ؟ اين مرد شريف ، ديگر چرا دنيا را پى جويى مى كند؟! لازم شد نصيحتى بكنم و او را از اين روش باز دارم . نزديك آمد و سلام داد. امام باقر نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام داد. آيا سزاوار است مرد شريفى مثل شما در طلب دنيا بيرون بيايد، آن هم در چنين وقتى و در چنين گرمايى ، خصوصا با اين اندام فربه كه حتما بايد محتمل رنج فراوان بشويد؟! چه كسى از مرگ خبر دارد؟ كى مى داند كه چه وقت مى ميرد؟ شايد همين الا ن مرگ شما رسيد. اگر خداى نخواسته در همچو حالى مرگ شما فرا رسد، چه وضعى براى شما پديد خواهد آمد؟! شايسته شما نيست كه دنبال دنيا برويد و با اين تن فربه در اين روزهاى گرم ، اين مقدار متحمل رنج و زحمت بشويد. خير، خير، شايسته شما نيست . امام باقر دستها را از دوش كسان خود برداشت و به ديوار تكيه كرد و گفت :((اگر مرگ من در همين حال برسد و من بميرم ، در حال عبادت و انجام وظيفه از دنيا رفته ام ؛ زيرا اين كار، عين طاعت و بندگى خداست . تو خيال كرده اى كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست . من زندگى و خرج دارم ، اگر كار نكنم و زحمت نكشم ، بايد دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز كنم . من در طلب رزق مى روم كه احتياج خود را از كس و ناكس سلب كنم . وقتى بايد از فرا رسيدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصيت و خلافكارى و تخلف از فرمان الهى باشم ، نه در چنين حالى كه در حال اطاعت امر حق هستم كه مرا موظف كرده بار دوش ديگران نباشم و رزق خود را خودم تحصيل كنم )). زاهد: عجب اشتباهى كرده بودم ، من پيش خود خيال كردم كه ديگرى را نصيحت كنم . اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بوده ام و روش غلطى را مى پيموده ام و احتياج كاملى به نصيحت داشته ام . 📚بحارالانوار (چاپ كمپانى ) ج 11، حالات امام باقر، ص 82. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت سید صدرالدین صدر 🔹سید صدرالدین موسوی صدر در سال ۱۲۶۰ش در کاظمین متولد شد. دوران کودکی را در سامرا گذراند و ادبیات و ریاضیات را از استادان آن‌دیار فرا گرفت. به سفارش پدرش، برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف شد و دروس دوره سطح را از علمای بزرگ آموخت. سپس رهسپار ایران شد و حدود شش سال در مشهد به تدریس پرداخت. 🔸پس از مدتی به نجف رفت و در درس محمدحسین نایینی شرکت کرد. سپس به ایران بازگشت و در قم به تدریس و وعظ پرداخت. در یکی از سالها، هنگامی که برای زیارت به مشهد رفته بود، در آن شهر اقامت‌ گزید و به تدریس و اقامه نماز جماعت در مسجد گوهرشاد پرداخت. 🔹️در آن زمان، مؤسس حوزه علمیه قم شیخ عبدالکریم حائری یزدی دوران کهنسالی را می‌گذراند و نگران آینده حوزه تازه تأسیس بود. او به منظور تقویت حوزه علمیه قم و تأمین آینده آن، گروهی را به مشهد فرستاد تا از صدر برای اقامت در قم دعوت کنند. وی دعوت مؤسس حوزه علمیه قم را پذیرفت و رهسپار قم شد. حائری صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد او سید محمد حجت کوه کمری نیز به وصایت وی برگزیده شد. 🔸️پس از وفات مؤسس حوزه علمیه، مرجعیت و زعامت حوزه را آیات عظام، خوانساری و صدر بر عهده گرفتند. سید صدرالدین صدر در ۵ دی ۱۳۳۲ در قم درگذشت. وی آثار زیر را از خود به یادگار گذاشت: «المهدی»، «خلاصه الفصول»، «الحقوق»، «مختصر تاریخ اسلام»، «حاشیه عروه الوثقی».... ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای خانم بدحجاب و بلیط یک روحانی 👤استاد قرائتی ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 شهادت استاد "کامران نجات اللهی" در جریان تحصن استادان دانشگاه توسط عوامل پهلوی 🔹 همزمان با اوج گیری نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم پهلوی در دوم دی ماه ۱۳۵۷، نزدیک به هفتاد تن از استادان و مدرسین دانشگاه‌ها در اعتراض به رفتار خشونت‌آمیز مأموران نظامی رژیم شاه و سرکوب مبارزات حق طلبانه مردم و نیز تعطیلی دانشگاه‌ها از طرف رژیم، در ساختمان مرکزی وزارت علوم در تهران اجتماع و تحصّن کردند. این تحصُّن، رژیم را به خشم آورد، زیرا دیگر قشرها هم از استادانِ متحصِّن حمایت می کردند. 🔸 در پی این تحصّن، عوامل رژیم پهلوی برای درهم شکستن اعتصاب استادان به آنها حمله کردند. در این تهاجم، استاد کامران نجات اللهی از استادان جوان دانشگاه پلی تکنیک تهران در ۲۷ سالگی در ۵ دی به شهادت رسید. فردای آن روز در ششم دی ماه ۱۳۵۷، با حضور ده ها هزار نفر که در پیشاپیش آنها، آیت اللَّه سید محمود طالقانی حرکت می کرد، پیکر شهید نجات اللهی تشییع شد. 🔹️ مراسم تشییع جنازه استاد نجات اللهی، یکی از صحنه‌های خونین دوران انقلاب را رقم زد که با یورش مزدوران پهلوی به شهادت بیش از ۲۵۰ نفر از مردم مسلمان در میدان انقلاب تهران منجر شد. سرانجام پیکر مطهر شهید نجات اللهی در بهشت زهرا دفن شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆غزالى و راهزنان ((غزالى )) دانشمند شهير اسلامى ، اهل طوس بود (طوس قريه اى است در نزديكى مشهد). در آن وقت ؛ يعنى در حدود قرن پنجم هجرى ، نيشابور مركز و سواد اعظم آن ناحيه بود و دارالعلم محسوب مى شد. طلاب علم در آن نواحى براى تحصيل و درس خواندن به نيشابور مى آمدند. غزالى نيز طبق معمول به نيشابور و گرگان آمد و سالها از محضر اساتيد و فضلا با حرص و ولع زياد كسب فضل نمود. و براى آن كه معلوماتش فراموش نشود و خوشه هايى كه چيده از دستش نرود، آنها را مرتب مى نوشت و جزوه مى كرد. آن جزوه ها را كه محصول سالها زحمتش بود، مثل جان شيرين دوست مى داشت . بعد از سالها، عازم بازگشت به وطن شد. جزوه ها را مرتب كرده در توبره اى پيچيد و با قافله به طرف وطن روانه شد. از قضا قافله با يك عده دزد و راهزن برخورد. دزدان جلو قافله را گرفتند و آنچه مال و خواسته يافت مى شد، يكى يكى جمع كردند. نوبت به غزالى و اثاث غزالى رسيد. همين كه دست دزدان به طرف آن توبره رفت ، غزالى شروع به التماس و زارى كرد و گفت : غير از اين ، هرچه دارم ببريد و اين يكى را به من واگذاريد. دزدها خيال كردند كه حتما در داخل اين بسته متاع گرانقيمتى است . بسته را باز كردند. جز مشتى كاغذ سياه شده چيزى نديدند. گفتند: اينها چيست و به چه درد مى خورد؟ غزالى گفت : هرچه هست به درد شما نمى خورد، ولى به درد من مى خورد. به چه درد تو مى خورد؟ اينها ثمره چند سال تحصيل من است . اگر اينها را از من بگيريد، معلوماتم تباه مى شود و سالها زحمتم در راه تحصيل علم به هدر مى رود. راستى معلومات تو همين است كه در اينجاست ؟ بلى . علمى كه جايش توى بقچه و قابل دزديدن باشد، آن علم نيست ، برو فكرى به حال خود بكن . اين گفته ساده عاميانه ، تكانى به روحيه مستعد و هوشيار غزالى داد. او كه تا آن روز فقط فكر مى كرد كه طوطى وار از استاد بشنود و در دفاتر ضبط كند، بعد از آن در فكر افتاد كه كوشش كند تا مغز و دماغ خود را با تفكر پرورش ‍ دهد و بيشتر فكر كند و تحقيق نمايد و مطالب مفيد را در دفتر ذهن خود بسپارد. غزالى مى گويد: من بهترين پندها را كه راهنماى زندگى فكرى من شد، از زبان يك دزد راهزن شنيدم  📚غزالى نامه ، ص 116. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷شب عمليات والفجر مقدماتی سال ۱۳۶۱ در منطقه فكه، گردان ما در محاصره دشمن افتاده بود و هوا كم‌كم روشـن می‌شد. ناگهان انفجار مهيبی مرا به خود آورد. كمی دورتر يكی از رزمندگان مورد اصابت چند تركش قرار گرفته بود. من كه امدادگر گردان بودم، فوراً خودم را بالای سرش رساندم. پس از بستن زخم‌هايش پرسيدم: «می‌توانی راه بروی؟» گفت: «اگر زير بغلم را بگيری، سعی خود را می‌كنم.» از طرف فرماندهی دستور بازگشت به مواضع قبلی صادر شده بـود و ما كه عقب مانده بوديم، به كندی به طرف نيروهای خودی حركت كرديم. با سختی حدود يكصد متر به عقب آمديم. اطراف ما ديگر هـيچ اثری از نيروهای خودی نبود. 🌷خدا خدا می‌کردم كمكی برسد. از دور صدای يك لودر به گوشم رسيد و كم‌كم نزديك شد. با ديدن آن به سويش رفتم و گفتم: «برادر! يک مجروح اين‌جا هست كـه بايد بـه عقب ببريم.» راننده لودر كه معلوم بود شب تا صبح مشغول كار بوده و خستگی از سر و رويش می‌باريد گفت: «شما چطور هنوز اين‌جا مانده‌ايد! سريع به او گفتم: «با اين مجروح حركت غيرممكن است. اگر می‌توانی كمک كن تا او را به عقب منتقل كنيم.» گفت: «لودر كه جايی برای حمل مجروح ندارد.» به او گفتم: «اجازه بده تا او را روی گِلگير لودر بگذاريم؛ من خـودم او را نگه می‌دارم.» مجروح را روی گلگير لودر گذاشتيم. كنارش نشسته و دست‌هايم را محكم به دو طرف گلگير لودر گرفتم و.... 🌷و خودم را روی او انداختم تـا نيفتد. هوا كم‌كم روشن می‌شد و وقت نماز صبح رو به پايان بود. بـا خود گفتم خدايا چه كنم؟ چگونه نماز بخوانم؟! بر روی لودر و با لباس‌های خونين نه می‌شد وضو گرفت و نه می‌شد تيمم كرد و نه حتی سمت و سوی قبله مشخص بود. معلوم هم نبود كی به مقصد می‌رسـيم. ترس از افتادن آن مجروح مرا نگران می‌كرد و حالا قضا شدن نماز صبح هـم بـه نگرانی‌هايم اضافه شده بود. نمازم داشت قضا می‌شد. همان‌طور كه دو دستی و محكم آن مجروح را روی گِلگير لودر نگه داشته بودم، در دلم نيت كردم: دو ركعـت نمـاز صبح می‌خوانم واجب قربة الی االله، االله اكبر.... عجب نمازی بود! لذت آن دو ركعت نماز را با تمام دنيا هم عوض نمی‌كنم. : رزمنده دلاور مجيد محبی 📚 کتاب "شكسته‌های ايستاده" ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت کسی رو مجبور به انجام کاری نکنید رفتار آدما وقتی با ارزشه که از ته دلشون باشه نه از سر زور و اجبار ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــلام🌸 صبح زیباتون بخیر آرزو می کنیم 🌸 در این روز زیبا دلتون پر از محبت 🌸 آخرهفته تون پُر از رحمت زندگیتون پر از برکت لحظه‌هاتون پر از موفقیت 🌸 و عاقبتتون ختم به خیر باشه ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆در ركاب خليفه على عليه السلام هنگامى كه به سوى كوفه مى آمد، وارد شهر انبار شد كه مردمش ايرانى بودند. كدخدايان و كشاورزان ايرانى خرسند بودند كه خليفه محبوبشان از شهر آنها عبور مى كند، به استقبالش شتافتند، هنگامى كه مركب على به راه افتاد، آنها در جلو مركب على عليه السلام شروع كردند به دويدن . على آنها را طلبيد و پرسيد:((چرا مى دويد، اين چه كارى است كه مى كنيد؟!)). اين يك نوعى احترام است كه ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود مى كنيم . اين سنت و يك نوع ادبى است كه در ميان ما معمول بوده است . ((اين كار شما را در دنيا به رنج مى اندازد و در آخرت به شقاوت مى كشاند. هميشه از اين گونه كارها كه شما راپست و خوار مى كند خوددارى كنيد. به علاوه اين كارها چه فايده اى به حال آن افراد دارد؟ 📚نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 37. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆على و عاصم على عليه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ايامى كه در بصره بود، روزى به عيادت يكى از يارانش ، به نام ((علاء بن زياد حارثى )) رفت . اين مرد، خانه مجلل و وسيعى داشت . على همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد، به او گفت :((اين خانه به اين وسعت ، به چه كار تو در دنيا مى خورد، در صورتى كه به خانه وسيعى در آخرت محتاجترى ؟! ولى اگر بخواهى مى توانى كه همين خانه وسيع دنيا را وسيله اى براى رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهى به اينكه در اين خانه از مهمان ، پذيرايى كنى ، صله رحم نمايى ، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كنى ، اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهى و از انحصار مطامع شخصى و استفاده فردى خارج نمايى )). علاء: يا اميرالمؤمنين ! من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم چه شكايتى دارى ؟. تارك دنيا شده ، جامه كهنه پوشيده ، گوشه گير و منزوى شده همه چيز و همه كس را رها كرده . ((او را حاضر كنيد!)). عاصم را احضار كردند و آوردند. على عليه السلام به او رو كرد و فرمود:اى دشمن جان خود! شيطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خويش ‍ رحم نكردى ؟ آيا تو خيال مى كنى كه خدايى كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته ناراضى مى شود از اينكه تو از آنها بهره ببرى ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستى . عاصم : يا اميرالمؤمنين ! تو خودت هم كه مثل من هستى ، تو هم كه به خود سختى مى دهى و در زندگى بر خود سخت مى گيرى ، تو هم كه جامه نرم نمى پوشى و غذاى لذيذ نمى خورى ، بنابراين من همان كار را مى كنم كه تو مى كنى و از همان راه مى روم كه تو مى روى . اشتباه مى كنى ، من با تو فرق دارم ، من سمتى دارم كه تو ندارى ، من در لباس ‍ پيشوايى و حكومتم ، وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگرى است خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگى شخصى خود قرار دهند. و آن طورى زندگى كنند كه تهيدست ترين مردم زندگى مى كنند تا سختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند، بنابراين ، من وظيفه اى دارم و تو وظيفه اى  📚نهج البلاغه ، خطبه 208 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃 ✍️مسـافري به خانه یکی از ثروتمنـدان رفت و از او خواست که چنـد روز مهمانش باشـد. ثروتمنـد گفت: خانه من، مهمان خانه مسافران نیست. مسافر به او گفت: من از تو سه پرسـش دارم. خواهش می کنم پاسخ آنها را بده. ثروتمند گفت: بپرس. او گفت: چه کسـی پیش از تو در این خانه بود و زنـدگی می کرد؟ ثروتمنـد پاسخ داد: پدرم. دوباره پرسـید: پیش از پدرت چه کسـی در این ساختمان زنـدگی می کرد؟ ثروتمنـد پاسـخ داد: جدم. باز پرسـید: پس از تو چه کسـی در این ساختمان زنـدگی می کنـد؟ ثروتمنـد پاسـخ داد: اگر خـدا بخواهـد، فرزندم. مسافر گفت: بنابراین، شـما مهمان و مسافر هستی و این خـانه، منزل غریبـان و مسـافران است و چون من هم غریب و هم مسـافر هسـتم، حق مهمـانی در این ساختمان را دارم. صاحب خـانه از این گفتـار تحت تـأثیر قرار گرفت و از خـوش کلامی مسـافر، خـوش حـال گردیـد و چنـد روز او را نزد خود مهمـان کرد 🍃 🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅شرح حدیث زندگی 📍قسمت اول 🔹شرح حدیث ابتدای درس خارج فقه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) 🔸️موضوع: رفتار غیر منصفانه انسان در برابر خداوند. 🗓۱۳۹۶/۰۲/۱۰ ✾📚 @Dastan 📚✾