eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
#آرزو 🌷من و مسعود علی‌جانی هر دو در گردان امام حسین (ع) لشکر کربلا بودیم. بعد از این‌که از هم جدا شدیم با نامه با یکدیگر ارتباط داشتیم. یک‌بار عکسی از خودش را برایم فرستاد. اما زمینه‌ی پشت عکس تصویر یک پاسدار بدون سر بود که جای سر در بدنش شمع روشن کرده‌بودند. 🌷برایم جالب بود. علت انتخاب این نقاشی را از او در نامه‌ام پرسیدم. پاسخ داد: «دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر در بدن نداشته ‌باشم و مشت‌هایم گره کرده‌باشد.» 🌷چندی بعد به زیارت پیکر خونینش شتافتم. پیکر بی سر و مشت‌های گره کرده‌اش اشک را در چشمانم جاری ساخت. بدنم می‌لرزید. همان‌جا خدا را به پاس برآوردن این آرزو سپاس گفتم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مسعود علی‌جانی ❌❌ آرزوهامون شهیدی باشه... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
شخصے بہ : اگرسرنوشت من ازپیش نوشتہ شده چرا دیگه باید کنم خداوند گفت: شایددرسرنوشتت نوشته باشم هرچہ بنده ام آرزو کرد برایش کنید 🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچه ها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه تکه شده است. بچه ها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسه ای گذاشتند و آوردند. 🌷آن چه موجب شگفتی ما شد، وصیت نامه ی این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله الحسین علیه السلام با بدن پاره پاره ببر.» ✾📚 @Dastan 📚✾