🏴🏴🏴 هشتم شوّال🏴🏴🏴
🔸ويرانى قبور ائمه #بقيع عليهم السّلام
در اين روز در سال ۱۳۴۴ هجری قمری ( ۹۷ سال قبل ) قبور ائمه بقيع عليهم السّلام به دست وهّابيون تخريب شد ،
و أشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهّر به يغما برده شد .
- مستدرك سفينة البحار ۶ / ۶۵ .
علت و انگيزه تخريب اين قبور مطهّر در كتب مختلفى كه بر ردّ عقائد ضالّه وهابيّت تأليف شده ، بيان گرديده است .
آنان اضافه بر قبور مطهّر ائمه معصومين عليهم السّلام ، ديگر قبور بقیع را هم تخريب نمودند ؛
قبر منسوب به فاطمه زهراء سلام الله عليها .
قبر مطهّر فاطمه بنت أسد سلام الله عليها ، مادر أمير المؤمنين عليه السّلام .
قبر مطهّر حضرت عبدالله و حضرت آمنه پدر و مادر گرامی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله .
قبر مطهّر حضرت أمّ البنين سلام الله عليها .
قبر إبراهيم پسر پيامبر صلّى الله عليه و آله .
قبر إسماعيل فرزند حضرت صادق عليه السّلام .
قبر دختران پيامبر صلّى الله عليه و آله .
قبر حليمه سعديه ، مُرضِعه پيامبر صلّى الله عليه و آله .
قبر حضرت حمزه عليه السّلام و شهداى أحُد .
قبور شهداى زمان پيامبر صلّى الله عليه و آله .
وهابيّون در سال ۱۳۴۳ هجری قمری در مكّه ، گنبدهاى قبر حضرت عبدالمطلب ، أبو طالب ، خديجه ، و زادگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله و فاطمه زهراء سلام الله عليها را با خاك يكسان كردند .
در جدّه نيز قبر حوا و ديگر قبور را تخريب كردند .
در مدينه گنبد منّور نبوى را به توپ بستند ولى از ترس مسلمانان قبر شريف را تخريب نكردند .
گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پيامبر صلّى الله عليه و آله را تخریب کردند .
در همان سال به كربلاى معلّى حمله كردند ، و ضريح مطهّر را كندند و جواهرات و أشياء نفيس حرم مطهّر را كه اكثراً از هداياى سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود ، غارت نموده و قريب به ۷۰۰۰ نفر از علماء ، فضلا و سادات و مردم را كشتند . سپس به سمت نجف رفتند كه موفق به غارت نشدند و شكست خورده برگشتند .
📚- كشف الارتياب / ۷۷ .
📚- شهداء الفضيلة علّامه امينى / ۳۸۸
#تاریخ_مستند
✾📚 @Dastan 📚✾•
#تاریخ_مستند
🔴 جلوگیری #امیرالمؤمنين ( سلام الله علیه) از فروختن #حضرت_شهربانو مادر امام سجاد( سلام الله علیهما ) به عنوان برده توسط #عمر_ابن_خطاب
📌ابوجعفر محمد بن جریر بن رُستم طبری - نه طبریِ تاریخ نگار - گفت:
وقتی اسیران ایران وارد مدینه شدند، عمر تصمیم داشت زنان را بفروشد و مردان را به عنوان برده بگیرد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است: برجستگان و محترمانِ هر قوم را محترم بدارید! عمر گفت: این مطلب را شنیدهام که میفرمود: هرگاه فردِ باشخصیت و محترم قومی نزد شما آمد، او را احترام کنید اگرچه مخالف شما باشد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: اینها قومی هستند که تسلیم شمایند و به اسلام علاقه دارند، و من از نژاد اینها فرزندانی خواهم داشت!
من خدا و شما را گواه میگیرم که سهم خود را از اینها در راه خدا آزاد نمودم. بنی هاشم همه گفتند: ما نیز سهم خود را به شما بخشیدیم. باز فرمود: خدایا شاهد باش، من حقی را که اینها به من بخشیدند در راه تو آزاد کردم. مهاجران و انصار گفتند: ای برادر رسول خدا، ما هم حق خود را به تو بخشیدیم. فرمود: خدایا اینها حق خود را به من بخشیدند و من از آنها پذیرفتم و تو را شاهد میگیرم که در راه خودت آزادشان کردم.
عمر گفت: چرا تصمیم مرا در مورد عجمها نقض کردی و چه چیز تو را به این کار واداشت؟ امیرمؤمنان فرمایش پیغمبر درباره احترام افراد با شخصیت را به یادش آورد. عمر گفت: ای ابوالحسن، من سهم خود و سهم اشخاصی را که نبخشیده اند، به تو و خدا میبخشم.
علی علیه السلام فرمودند: خدایا تو شاهد گفتههای ایشان باش و شاهد باش که من اینها را آزاد ساختم. گروهی از قریش تمایل داشتند با آن بانوان ازدواج کنند.
امیرمؤمنان فرمود: نباید آنها را بر ازدواج مجبور کرد، باید اختیار را به خودشان داد، و هر انتخابی که داشتند، باید عمل شود. گروهی به شهربانو دختر یزدگرد اشاره نموده و اختیار انتخاب را به او دادند و از پشت پرده خواستگاری کردند، و در حضور جمع به او گفتند: از میان کسانی که از تو خواستگاری کرده اند، کدام را انتخاب میکنی؟ آیا علاقه به داشتنِ شوهر داری؟ او سکوت کرد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: به شوهر علاقه دارد و حالا باید منتظر بود تا چه کسی را انتخاب کند. عمر گفت: از کجا فهمیدی که تصمیم به ازدواج دارد؟ فرمود: هرگاه بانوی محترمی از یک طائفه بدون سرپرست بود و نزد پیامبر میآمد، وقتی از او خواستگاری میشد، دستور میداد به او بگویند: آیا به ازدواج تمایل داری؟ اگر خجالت میکشید و سکوت میکرد، همین سکوتش را دلیل اجازه اش قرار میداد و دستور ازدواجش را صادر میکرد؛ و اگر میگفت نه، او را مجبور به پذیرش نمی کرد. خواستگاران را به شهربانو نشان دادند، او با دست به حسین بن علی علیه السلام اشاره کرد. باز از او تقاضای انتخاب کردند، این مرتبه نیز به حسین بن علی اشاره کرده، با زبان خودش گفت: اگر اختیار با من است، همین شخص! امیرمؤمنان را ولیّ خود قرار داد، و حُذَیفه خطبه عقد را خواند. امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمود: اسمت چیست؟
گفت: شاه زنان دختر کسری. امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمود: نه، شاه زنان نیست مگر دختر محمد صلی الله علیه و آله و او سیدة النساء است و تو شهربانویه و خواهرت مروارید است؟ گفت: آری!
📚بحارالانوار،ج۱۰۱،ص۱۹۹📚
✾📚 @Dastan 📚✾
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
⚫️ وصایای #امام_باقر سلام الله علیه راجع به کفن و دفن ایشان بعد از شهادت
🔻روزى امام محمّد باقر علیهالسّلام، حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام را طلبید و گفت:
جمعى از اهل مدینه را حاضر کن. چون ایشان را حاضر کردم فرمود: اى جعفر چون من به عالم بقا رحلت کنم، مرا غسل بده و کفن کن و در سه جامه که یکى رداى حبره بود که نماز جمعه در آن مىکردند، و دیگرى پیراهنى بود که خود مىپوشیدند، و فرمود عمامه بر سر من ببند، و عمامه را از جامههاى کفن حساب مکن، و براى من زمین را شق کن به جاى لحد، زیرا که من فربهم و در زمین مدینه براى من لحد نمىتوانند ساخت، و قبر مرا چهار انگشت از زمین بلند کن، و آب بر قبر من بریز، و اهل مدینه را گواه گرفت.
چون ایشان بیرون رفتند گفتم: اى پدر بزرگوار! آنچه مىفرمودى به عمل مىآوردم و احتیاج به گواه نبود، حضرت فرمود: اى فرزند! این گواه را گرفتم که بدانند توئى وصىّ من، و در امامت با تو منازعه نکنند.
📚 (كافى 3/ 144 و 200)
لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین
✾📚 @Dastan 📚✾
#تاریخ_مستند
🔻#شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها
⚫️دهم ربیع_الثانی #شهادت_مظلومانه_حضرت_معصومه صلوات الله علیها
🏴 در روایت آمده هارون بن موسی بن جعفر علیهالسلام همراه ۲۳ نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه علیهاالسلام بود ، در یک کاروانی وارد ساوه شدند.
🔸دشمنان اهل بیت علیهم السلام به هارون که در حال غذا خوردن بود ، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.
🔸نقل شده : در غذای حضرت معصومه علیهاالسلام زهر ریختند و آن بانوی گرامی ، مسموم گشته و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید.
👈مطابق نقل بعضی ، مسموم کردن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.
📚 الحياة السياسية للإمام الرضا عليه السلام للسيد جعفر العاملي، صفحه۴۲۸
✾📚 @Dastan 📚✾